چيدمان بازسازی خاورميانه به کدام سو میرود؟
آمريكا ناخواسته دارد بهتدريج توان رقابت با اعضاي اصلی برجام- انگليس، روسيه، فرانسه چين و آلمان– را از دست میدهد.
کد خبر :
۴۴۳۱۲
بازدید :
۱۲۶۱
احمد عظيمی بلوريان | ريشه برجام به ماجراي سفارت آمريكا برميگردد. شايد دانشجويان در آن زمان از تبعات بلندمدت اين حرکت آگاه نبودند. از آن زمان نزديک به ٤٠ سال ميگذرد و با وجود پايش طولاني تحولات سياسي در آمريكا، هنوز تصوير روشن و يکساني ميان مسئولان دولتي ايران نسبت به کنش و واکنش در ميان دو کشور به وجود نيامده است.
در بحبوحه انتخابات اخير آمريكا، برخي از محافظهکاران ايران تصور ميکردند که برندهشدن جمهوريخواهان در انتخابات به سود ايران است و اصلاحطلبان بيشتر چشم به پيروزي دموکراتها داشتند. پيروزشدن ترامپ در انتخابات رياستجمهوري آمريكا براي بسياري از سياستمداران و مسئولان ايراني شگفتيبرانگيز بود. شگفتيبرانگيزتر از آن، رفتار و منش ترامپ است که نهتنها ايرانيان بلکه همه جهان را متعجب کرده است.
در يک جمعبندي، اکثريت مردم جهان حتي بيشتر اعضاي کنگره آمريكا دارند اميدشان را از بقاي ترامپ در مسند رياست از دست ميدهند. حضور يک فرد ناشي در مسند قدرت در کاخ سفيد، اگر جنگ راه نيفتد، براي خاورميانه و ايران يک هديه الهي خواهد بود زيرا اگر هيلاري کلينتون انتخاب شده بود، که بسياري به دليل آراي بيشترش چشم به او دوخته بودند، پيچيدگي رابطه ايران با آمريكا بيشتر ميشد چراکه او بسيار زيرک و پيچيده است.
در حالي که اين روزها کاسه کوزه هر حرکت نادرست از ديد جهاني و حتي کنگره آمريكا را بر سر ترامپ ميشکنند. ترامپ با رفتاري که دارد يک رئيسجمهوري ايدهآل از ديد منافع ايران است. در قضيه برجام که در چهار سال دوم رياستجمهوري اوباما شکل گرفت، اوباما با وجود زخمزبانهاي زيادي که از سوی برخي در ايران به او زده شد، به چند دليل در سختگيريهاي خود از آنچه نهايتا در چارچوب برجام گنجانيده شد فراتر نرفت.
نخست به اين دليل که او ٥٠ درصد مسلمان و ٥٠ درصد مسيحي است. دوم اينکه با توجه به فرصت کوتاه باقيمانده تا پايان دور دوم رياستجمهوري خود، نميخواست بحران خاورميانه را تشديد کند. سوم اينکه او يک دموکرات بود و دموکراتها گرچه با سياستهاي مقابلهجويي ايران در خاورميانه مخالفند، اما صرفا در چارچوب منافع اصحاب ثروت والاستريت عمل نميکنند.
به عبارت ديگر، کمي مردميتر از محافظهکاران عمل ميکنند. با وجود این، هوشياري ايران از اين نظر ضروري است، زيرا محروميتهاي تحميلشده بر ايران- که در حال افزايش است- به منزله حرکت يک مهره شطرنج در بازي رقابت ابرقدرتهاست، نه يک بازي ميان ايران و آمريكا.
آمريكا ناخواسته دارد بهتدريج توان رقابت با اعضاي اصلي برجام- انگليس، روسيه، فرانسه چين و آلمان- را از دست ميدهد. قدرتهاي بزرگ در يک دهه اخير با ايجاد اغتشاش در اين منطقه و تخريب و نابودي گسترده- از صنايع و زيربناهاي شهري و منطقهاي گرفته تا خانه و کاشانه مردم شهرها و روستاهاي بيشمار- بزرگترين بازار کار و اشتغال و توليد بلندمدت را در کشورهاي خود از راه بازسازي اين منطقه براي خود تدارک ديدهاند.
اين منطقه جنگزده وسيع شامل سوريه، عراق، يمن، و شايد افغانستان است که بايد کلا بازسازي شود. در همين دوره تخريب چهار کشور مورد اشاره، شيخنشينهاي عربي در خليجفارس به حد اعلاي توسعه مادي خود رسيدهاند. دليل اين دستاورد بر کسي پوشيده نيست و آن استفاده از چتر حمايت آمريكا و انگليس از مثلا امارات متحده عربي است که در آغاز از سوی انگلستان به وجود آمده، سپس به سلطه ايالات متحده آمريكا درآمد. اهميت و گستره بازسازي کشورهاي تخريبشده در خاورميانه دستکمي از بازسازي اروپا و شوروي پس از جنگ جهاني دوم ندارد. بازسازي اروپا بهويژه آلمان با کمک طرح مارشال و به وسیله آمريكا صورت گرفت. در اين بازسازي، بهويژه در آلمان که داراي زمينه قوي صنعتي و مهارت بود، فکر از آلمانيها بود و کار از سوی کارگران مهاجر از ترکيه صورت گرفت.
بازسازي منطقه عظيم خاورميانه بهظاهر يک عبارت کوچک است، اما در عمل به مفهوم بازسازي همه شبکههاي زيربنايي و روبنايي از برق، آب و فاضلاب، راهسازي، مخابرات و تجديد بناي صنايع تخريبشده در مناطق شهری و روستايي تا ساخت ميليونها واحد مسکوني و خدماتي ازجمله بيمارستانها، مدارس، دانشگاهها، مساجد و اماکن مذهبي است. اين بازار بالقوه ميتواند در کشورهاي ١+٥ صدها ميليون کار دستکم براي چند دهه آينده ايجاد کند، به شرط اينکه کسي مزاحم يا رقيب آنها نباشد.
فريادهاي ترامپ براي سختگيري هرچه بيشتر نسبت به ايران ناشي از علاقه به حفظ برتري در گروه کشورهاي ١+٥ است؛ حالتي که در دخالت آمريكا در طرح مارشال و بازسازي اروپا پس از جنگ دوم جهاني ديده ميشد. رفتار ايران در اين ميانه وزن آمريكا را نسبت به روسيه و چين بهشدت کاهش ميدهد. داشتن يا نداشتن بمب اتمي آنقدرها اهميت ندارد. پاکستان داراي بمب اتمي است اما از واشنگتن حرفشنوي دارد. هند بمب اتمي دارد اما مزاحمتي براي آمريكا ايجاد نميکند. در سال ۲۰۰۳، امانوئل تُد، نويسنده روشنضمير فرانسوي، که احترام زيادي براي ايران قائل است، در کتاب «آمريكا پس از جهانگشايي» که پرفروشترين کتاب سال اروپا شد (ترجمه اينجانب، انتشارات رسا) وضعيت امروز و گرايش همکاري ايران، روسيه و چين در رقابت با نفوذ و کنترل سنتي انگليس و ايالات متحده بر خاورميانه را بهروشني پيشبيني کرده بود.
در آن کتاب، نويسنده ميگويد که آمريكا در سلطهيافتن بر کشورهاي مستعمره اروپايي- از آفريقا گرفته تا چين-بهصورت تهاجمي به مستعمرات کشورهاي اروپايي دستاندازي کرد. هر کشور استعماري اروپايي که پس از جنگ جهاني دوم دچار ضعف شده بود عملا مستعمره خود را دودستي به آمريكا تقديم کرد. آقاي تد ميگويد آمريكا در جهانگيري موفقتر از جهانداري است. نگارنده در پيشگفتار آن کتاب تفاوت ميان جهانگشايي و جهانداري را شرح دادهام. نمونه بارز اين امر در ويتنام ديده ميشود.
به عبارت ديگر، اگر «جهانگيري» را با شکار حيوانات مقايسه کنيم، آمريكا ميخواهد نقش اول را در شکار ايفا کند اما ميداند که بخشي از شکار بهدستآمده به درد او نميخورد. پس، وجود شريک دستدوم براي او مشکلي ندارد و قابلتحمل است. اما شکارچيان دستدوم که توان محدودتري دارند آمريكا را به حمله و کشتن شکار تشويق ميکنند.
رفتار آن حيواني که هدف شکار پلنگ قرار ميگيرد در تعيين استراتژي پلنگ مؤثر است.
به اين صحنه شکار توجه کنيد: پلنگي ميخواهد يک گوزن را شکار کند. به جايي که گوزنها زندگي ميکنند ميرود، اما آهسته و نيمخيز و بدون صدا و غرش. با گوزنهايي که تکي ايستاده و اطراف را ميپلکند کاري ندارد.
به سراغ آن دو گوزني ميرود که با هم سرشاخ شدهاند. ميداند که حواس آنها متمرکز به دعوا و مرافعه ميان خودشان است. سر و شانه خود را پايين ميآورد و آهستهآهسته به آنها نزديک ميشود و در يک لحظه مناسب به آنها حمله ميکند.
يکي از آنها را به زمين ميزند، شکم او را ميدرد و به خوردن دل و جگرش مشغول ميشود. در اين فرصت چند شغال و کرکس و لاشخور در اطراف صحنه گرد ميآيند (که ما به آنها اصطلاحا «۱+۴» ميگوييم). تا هنگامي که پلنگ هنوز گرسنه است به او نزديک نميشوند. آنگاه که پلنگ سير شد و پي کار خود رفت تازه روباهها و کرکسها به باقيمانده شکار حمله ميبرند. آمريكا ميخواهد در بازسازي خاورميانه نقش پلنگ را بازي کند. در جنگ اول جهاني، انگليس و فرانسه چنين نقشي را در همين خاورميانه، هند، چين، کره و ويتنام برعهده داشتند.
هرجا يکي از آنها به دليل فلاکت و ناتواني پايش را کنار ميکشيد (مثلا فرانسه در ويتنام) آمريكا که تازه نيرومند شده بود جاي او را ميگرفت. اما همين ويتنام بيچاره که تازه از استعمار فرانسه خارج شده بود، پوست نازنين آمريكا را با دست خالي کند. اگر به گزارشات بمباران آمريكا در ويتنام مراجعه کنيد خواهيد ديد که وزارت دفاع آمريكا ادعا ميکرده است که در هر مترمربع ويتنام يک بمب انداخته است.
اما مردم ويتنام با دست خالي و فقط با اتکا به اراده خود با حفر چاله و نصب تيغههاي چوبي و سرنيزه در کف آنها، هزاران سرباز آمريكايي را که به بهترين تسليحات مجهز بودند، کشتند يا اسير و فلج کردند. هر سرباز آمريكايي که کشته ميشد، طبق رسوم جاري در آن زمان او را با تشريفات پرهزينه در گورستان شهدا و بزرگان دفن ميکردند و به خانواده او غرامت ميپرداختند.
بعدها ياد گرفتند که نبرد را به شرکتهاي حرفهاي کنترات دهند. اين شرکتها نيروي خود را از ميان مردم فقير آمريكايجنوبي و به بهاي بسيار ارزاني به دست ميآوردند. جنگهاي نيابتي هم از همين قماش بود.
آمريكا با داشتن اسرائيل، عربستان، امارات و بحرين، و اشغال مواضع استراتژيک در مديترانه و خليجفارس انتظار دارد سلطه و برتري خود را در بازسازي اين منطقه به دست آورد. راه مقابله با اين استراتژي پريدن مسئولان به يکديگر، شعاردادن و استفاده از دلالهاي حرفهاي براي قانعکردن آمريكا و تشويق به مذاکره نيست. آمريكا به گفته نوآم چامسکي فقط به کشورهاي مفلوک و ضعيف حمله ميکند، مگر اينکه او را تهديد کنند يا مانند ژاپن به آمريكا يا منافع آمريكا حمله کنند.
آمريكا و انگليس در خاورميانه شمار زيادي شعبان جعفري براي خود دستوپا کردهاند که اسرائيل در رأس آنهاست. شيوخ خليجفارس که همواره با هم دشمن بودند ابتدا به فرمان انگليس و سپس به دستور آمريكا «متحد» شدند.
بيشتر بچههاي آلسعود و شيوخ امارات دوران جواني خود را در دانشکده نظامي ساندهرست گذرانيده و هزاران بار به افسران مافوق خود سلام نظامي داده و به فرمان آنها چپ و راست چرخيدهاند.
امروز همانها حضور انگليس و آمريكا را به صورت نيابتي در خليجفارس و درياي عمان تضمين ميکنند. امارات، بحرين و عربستان با وادادگي کامل در برابر قدرتهاي بزرگ، فراهمآوردن منابع مالي ناشي از فروش نفت و گاز و نيز زمينهسازي براي حضور شرکتهاي بزرگ جهان، آمادگي کاملي را براي ارائه خدمات مورد نياز شرکتها و دولتهاي بزرگ در بازسازي منطقه براي خود فراهم کردهاند.
ايران دو گزينه مقابل خود دارد؛ يا با امکانات بالقوه وسيعي که در اختيار دارد خود را آماده کار گروهي کند و با دادن دست دوستي با کشورهايي که توانايي همکاري در بازسازي خاورميانه دارند، ازجمله ترکيه، جمهوري آذربايجان، ارمنستان، مصر، روسيه، چين و کرهجنوبي و هند به لشکريان بازسازي خاورميانه بپيوندد، يا مانند کوبا و کرهشمالي سر به درون کند.ايران امکانات بسيار زيادي در زمينه نيروي تخصصي و مهندسي و توليد دارد که ميتواند آنها را تجهيز کرده، به حرکت درآورد. فراموش نکنيم که برجام بهانه است. اگر بمب اتمي بد است چرا ترامپ ميخواهد موجودي زرادخانه هستهاي خود را افزايش دهد؟ پس مسئله بدبودن و خوببودن براي ما مطرح نيست. مصالح بلندمدت ملي و ارزشها و تواناييهاي يک ملت با تاريخ ديرينه مطرح است.
۰