زاکربرگ چه رؤیایی در سر دارد؟

زاکربرگ چه رؤیایی در سر دارد؟

موسس فیس‌بوک بیش از ۱۵۰ بار در جمع دربارۀ «اجتماع» بحث کرده است. خوانشی دقیق نقشۀ راه او برای آینده را نشان می‌دهد

کد خبر : ۶۸۵۱۸
بازدید : ۱۷۷۶
زاکربرگ چه رؤیایی برای اجتماع جهانی در سر دارد؟
مارک زاکربرگ برای ظاهرشدن در قامت میلیاردری کاریزماتیک که می‌تواند جزء رهبران جهان به حساب بیاید، مشکلات متعددی داشته است. نه خوش‌قیافه است و نه سخنرانی‌های خوبی می‌کند. اما احتمالاً بدتر از همه، فقدان شدید چیزی است که می‌توان آن را «تجربۀ انسانی» نامید. او دانشجوی کامپیوتر بوده است و بعد بلافاصله مدیرعامل شرکتی که هیولاوار بزرگ و بزرگ‌تر شده است. این فقدان اثر خود را در نوع تصوری که او از «اجتماع» انسانی دارد نشان داده است.

مارک زاکربرگ طی این چند سال، بار‌ها و بار‌ها یک داستان را تعریف کرده است. در همان اوایلِ کار فیس‌بوک در فوریۀ ۲۰۰۴، با کانگ-شین جین۱ رفته بود بیرون تا در جایی نزدیک خوابگاهشان پیتزا بخورند؛ جین یکی از دوستان کدنویسش بود که بعد‌ها از مدیران فیس‌بوک شد.

زاکربرگ در یکی از بازگویی‌های این داستان می‌گوید آن زمان به این فکر می‌کرده که «داشتن چنین اجتماعی فوق‌العاده است. حالا آدم‌ها می‌توانند در مدرسۀ کوچکمان با هم مرتبط شوند، اما واضح است که روزی کسی چنین جایی را برای جهان خواهد ساخت».

اما دلیلی ندارد انتظار داشته باشیم همین فرد و همین گروهِ دوستان این اجتماع را در جهان بسازند. او در ۲۰۱۳ گفت: «این فکر حتی به ذهنم هم خطور نکرده بود». مارک و دوستانش استعداد‌های فنی خوبی داشتند، اما همانطور که زاکربرگ می‌گوید، وقتی شرکت‌های فناوری مشغول خلق شبکه‌های اجتماعی بودند، از مای‌اسپیس تا مایکروسافت، از گوگل تا یاهو، او و دوستانش هیچ منبع یا تجربه‌ای در این زمینه نداشتند.

همچنین با نگاهی به گذشته، واضح است که آن‌ها تجربه‌ای در زمینۀ ساخت اجتماع، سازمان‌دهی، جامعه‌شناسی، کار اجتماعی یا حوزه‌های دیگر هم نداشتند، حوزه‌هایی که احتمالاً می‌توانستند به درک نیرو‌های اجتماعی‌ای کمک کنند که خودشان داشتند آزاد می‌کردند، نیرو‌هایی که می‌خواستند کَمّی‌شان کنند، افزایششان بدهند یا زیر و رویشان کنند. مارک زاکربرگ صرفاً جوانکی بود که بعد از کدنویسی می‌رفت پیتزا بخورد.

سیزده سال بعد، او قدرتی داشت که رسمی و غیررسمی شرکتی را مدیریت کند که اکنون میدان نبرد انتخابات و همچنین محلی برای گفتمان‌های فرهنگی و روابط خانوادگی است.

در پشت‌صحنۀ سفر مارک زاکربرگ به سی ایالت امریکا باید به این نکتۀ حیاتی توجه داشت. این سفر‌ها که اکنون به پایان رسیده‌اند، فرصتی برای ایراد سخنرانی و گرفتن عکس‌های تبلیغاتی بوده است تا ظاهراً جایگزینِ دورۀ تحصیلی‌ای برای زاکربرگ باشد که به او بیاموزد یک آدم عادی بودن در امریکا به چه معناست. زاکربرگ گاهی حیرت‌زده می‌شود از اینکه اجتماع آدم‌ها چطور به کمکِ اتحادیه‌ها، کلیساها، مدرسه‌ها و دیگر نهاد‌های شهری‌شان غنی می‌شود.

برای مثال، اخیراً او نکتۀ کلیدی سفرهایش را در آخرین توقف خود در دانشگاه کانزاس اینگونه توصیف کرد. «چیزی که همه جا به آن برخوردم این بود که اجتماعات چه نقشِ مهمی در زندگی مردم بازی می‌کنند و از تک‌تک ایالت‌هایی که بازدید کردم، ماجرا‌هایی دارم که برایتان تعریف کنم».

باور این سطح از ساده‌لوحی دشوار است. باید به یاد داشت که این مرد صرفاً دو موقعیتِ بزرگسالانه را تجربه کرده است: دوران دانشجویی در هاروارد و مدیرعاملی شرکتی با بودجه و رشدی تمام‌نشدنی. کودکی او از نظر مالی در رفاه و مانند اغلب کودکی‌های مرفه، خودمدارانه بوده است. کجا باید روش‌های کنار هم جمع‌شدنِ آدم‌هایی با شرایط مختلف- طبقۀ متوسط، طبقۀ کارگر و فقرا- را می‌آموخته؟

این سفر‌ها امکان تازه‌ای به زاکربرگ داده تا دربارۀ نقش خود در شرکت صحبت کند. او در مصاحبۀ کانزاس گفت: «به گمانم امسال را مثل یک مهندس آغاز کردم و حالا طوری دارم این سال را به پایان می‌برم که بیشتر خود را یک سازندۀ اجتماع می‌دانم».

شنیدن چنین حرفی از زبان این فرد جذاب است، مردی که تمام کنفرانس‌های تلفنی خود را با سرمایه‌گذارانش با صحبت دربارۀ بزرگی «اجتماع فیس‌بوک» آغاز کرده است. سیزده سال گذشته و دو میلیارد نفر وارد این عرصه شده‌اند، زاکربرگ نشان می‌دهد که در حال دگرگونی است و تلویحاً بیان می‌کند که فیس‌بوک، آنگونه که او آن را ساخته، هنوز وارد حمایت از اجتماعات واقعی نشده است.

چطور باید فهم جدیدی را که او مدعی است دربارۀ مسئولیت و اهداف شرکتش به دست آورده در مقایسه با گذشته درک کنیم؟ من از پایگاه دادۀ فعالیت‌ها و پیام‌های زاکربرگ در دانشگاه ویسکانسین استفاده کردم تا اطلاعات تمامِ دفعاتی را که او، از سال ۲۰۰۵ تاکنون، واژۀ «اجتماع» را به کار برده گردآوری کنم. بیش از ۱۵۰ سند جمع‌آوری شد.

با خواندن این اسناد متوجه شدم که ظاهراً مفهوم‌سازی او دربارۀ اجتماع در فیس‌بوک سه دوره داشته است. دورۀ اول ساده بود: فیس‌بوک یک پایگاه داده از آدم‌ها بود، جستجوپذیر و کاربردی. دورۀ دوم قدرت‌نمایانه بود. در ۲۰۱۱ آغاز شد، اما در ۲۰۱۴ به اوج خود رسید و نشانۀ آن رضایت آشکار دربارۀ دستاورد‌های برقراری ارتباط میان افراد در فیس‌بوک بود. سپس در ۲۰۱۶، ابهام جدیدی در برداشتِ زاکربرگ از جهان و شبکۀ اجتماعی پدیدار شد.
طی ۲۴ ماه گذشته، فیس‌بوک گرایش به جهانی‌شدن و «پیشرفت» تکنولوژیک را وارونه کرده و چرخشی «درونی» برای تقویت پیوستگیِ انسان‌ها به همدیگر را آغاز نموده است.

این سفر‌ها را هم به همین شکل می‌توان توضیح داد. در ۲۰۱۷، شاهد داستانِ به‌کمال رسیدنِ یک مدیرعامل نبودیم، بلکه ناظرِ خلق روایت جدیدی بودیم دربارۀ کاری که بناست فیس‌بوک در جهان انجام دهد. از قرار معلوم بافتِ اجتماعی جهان با سرعتی فزاینده رو به فرسایش است و در حالیکه برخی از افراد فیس‌بوک را یکی از عوامل این از هم پاشیدگی می‌دانند، مارک زاکربرگ در دو سال اخیر به نتیجۀ عکس رسیده است. در دورانی که سراسر جهان رو به تیرگی می‌رود، دنیا فقط به فیس‌بوکِ بیشتر و بیشتر نیازمند است.

او این ماجرا را تا حدی که در توان یک مدیر عامل است جدی گرفت. حتی بیانیۀ مأموریت شرکت را در ژوئن ۲۰۱۷ تغییر داد. اکنون هدف فیس‌بوک این است که «به انسان‌ها قدرت دهد تا بتوانند اجتماع بسازند و جهانیان را به هم نزدیک‌تر کنند».

او هر از گاه گفته است که حالا دیگر یک «نقشۀ راه» جلوِ رویش دارد که در خلق ابزار‌های جدید برای فیس‌بوک جدید به کار می‌آید. من اگر در طول این سیزده سال که پیگیر شرکت بوده‌ام، تنها یک چیز از آن آموخته باشم این است که هرگز نباید توانایی فیس‌بوک را در درگیرکردنِ انسان‌ها و بازنویسی ارتباطاتشان با هم دست کم گرفت. زاکربرگ چیزی را خواهد ساخت که خودش آن را اجتماع می‌داند.

اما واقعاً معنای این کار چیست؟ باید به پایه‌های این شرکت بازگردیم، زیرا فیس‌بوک جدید بر بقایای اسکلت فیس‌بوک قدیمی بنا خواهد شد و خون مشترکی در رگ‌های این دو جریان خواهد داشت.
زاکربرگ چه رؤیایی برای اجتماع جهانی در سر دارد؟
مارک زاکربرگ در بهار ۲۰۰۵ گفت: فیس‌بوک کار خود را با این هدف آغاز کرد که «آینه‌ای باشد مقابل اجتماع واقعی در زندگی واقعی.» دیری نگذشت که در همان سال او گفت: [فیس‌بوک باید]نه شبکه‌ای اجتماعی بلکه یک «دفتر راهنمای آنلاین» باشد، منفعتی که «مردم در زندگی روزمرۀ خود از آن بهره می‌برند تا افراد را بیابند و اطلاعاتی دربارۀ آن‌ها کسب کنند». به عبارت دیگر، فیس‌بوک کار خود را در مقام پایگاه داده‌ای متشکل از افراد آغاز کرد.

آن‌ها طی این سال‌ها این رویکرد را بهبود بخشیدند و این نام را برای این پایگاه داده ترویج کردند: گراف اجتماعی. افراد گره بودند. ارتباطاتِ میانِ آن‌ها خط‌ها را می‌ساخت. گرافِ اجتماعی نقشۀ جهان ارتباطات انسانی از زاویۀ دید رایانه بود.

ارزش فیس‌بوک در این بود که می‌توانست داده‌های این گراف را پردازش و امکان دسترسی به آن‌ها را فراهم کند. اما این داده‌ها تنها در محدوده‌های بسیار کوچکی ارزشمند بود. لازم بود این گراف اجتماعی، طبیعت متغیر جهان واقعی را بازتاب دهد. داده‌های قدیمی داده‌های خوبی نبود.

زاکربرگ در ژوئیۀ ۲۰۱۰ به ان. پی. آر گفت: «راحت است بگوییم همۀ اطلاعاتی که فیس‌بوک دارد حاضر و آماده است. اما در واقع امروز فیس‌بوک موتور و اجتماعی از افراد است که روزانه اطلاعات بسیار زیادی را به اشتراک می‌گذارند».

«آیینه» که در تصور اولیۀ زاکربرگ بود، حالا به «موتور» تبدیل شده بود: افراد همان داده‌هایی بودند که مثلِ سوخت در خدمت حرکت موتور بودند و موتور همان نرم‌افزاری که به رشد چیزی منجر می‌شد که او «اجتماع فیس‌بوک» می‌نامید.

بیانیۀ مأموریت پشتیبان این فلسفۀ همکاری ساده بود: فیس‌بوک وجود داشت تا «جهان را بی‌پرده‌تر و مرتبط‌تر کند». شایان ذکر است که از دیدگاه یک پایگاه داده، این دو امر لزوماً ارتباطی متقابل دارند. برای اینکه گراف اجتماعی قدرتمند شود، لازم بود انسان‌ها بی‌پرده باشند، یعنی «اهل به اشتراک‌گذاری» باشند. گفتگو‌هایی که میان آن‌ها شکل می‌گرفت، شیوۀ ایجاد ارتباطات در پایگاه دادۀ فیس‌بوک را نشان می‌داد.

همانطور که در اواخر ۲۰۱۱ زاکربرگ گفت، تا زمانی که مردم «چیز‌هایی را دربارۀ زندگی واقعی خود به اشتراک بگذارند» این اجتماع روزبه‌روز بزرگ‌تر می‌شود. او در پیامی نوشت «فیس‌بوک اینگونه به بزرگ‌ترین اجتماع جهانی آنلاین تبدیل شد».

این مسئله بود که بیانیۀ مأموریت فیس‌بوک را در مقام ابزاری نهادی قدرت می‌بخشید. زیر این پرچم که بر بی‌ثباتی اصطلاحِ «متصل» ۲ تکیه داشت، آدم‌های نرم‌خویِ نامتعین با بخش‌های سختِ شرکت متحد می‌شدند. این به معنای وصل‌کردنِ والدین به فرزندان، گره‌ها به حاشیه‌ها، تبلیغ‌کننده‌ها به مشتری‌ها و آدم‌ها به فیس‌بوک بود. زاکربرگ در نامۀ خود به سرمایه‌گذاران در فوریۀ ۲۰۱۲، پیش از عرضۀ اولیۀ سهام شرکت، دربارۀ توانایی شرکت در «متحد کردن انسان‌هل برای حل مسائل مهم» داد سخن داد.

همینطور که شرکت رشد می‌کرد، نمایش پیروزی آن هم بیشتر می‌شد. زاکربرگ و قائم‌مقام او، مدیر ارشد اجرایی، شریل سندبرگ، در می ۲۰۱۲ نوشتند «اجتماع فیس‌بوک علاوه‌براین نشان داده است که صرفاً با اشتراک و ارتباط، جهان کوچک‌تر و بهتر خواهد شد».

وقتی فیس‌بوک وارد تجارت در بازار عمومی شد، زاکربرگ همچنان دربارۀ پایگاه داده‌ای از آدم‌ها در مقام کلید رشد بالقوه و درازمدت آن سخن می‌گفت. در ژانویۀ ۲۰۱۳، زاکربرگ گفت: «یکی از نگاه‌های ما به فیس‌بوک این است که گویی این اجتماع بزرگ است که پایگاه داده‌ای پویا را با این محتوا و ماجرا‌ها از زندگی افراد خلق می‌کند و مانند هر پایگاه داده‌ای، باید بتوان از آن نتایجی به دست آورد... تصور ما این است که هر صفحه از فیس‌بوک نتیجۀ جستجویی است که یک انسان برای آموختنِ چیز‌هایی دربارۀ شبکه و افراد دور و بر خودش انجام می‌داده است».

این روش قدرتمندی برای تماشای جهان بود. جهان آشفتۀ ارتباطات، این جهان انسانی، را می‌شد وارد قلمروی محاسبه کرد. زاکربرگ در گفتگویی با سرمایه‌گذاران در اکتبر ۲۰۱۳ توضیح داد که شرکتش روی «درک جهان» تمرکز دارد.

او گفت: «افراد میلیارد‌ها قطعه محتوا و ارتباطات را به این گراف ارسال می‌کنند. با این کار، کمک می‌کنند به ساخت شفاف‌ترین نمونه‌ها از هر چه برای شناخت در جهان هست».

اما زاکربرگ صرفاً این‌گونه به فیس‌بوک نگاه نمی‌کرد. او طی روندی که از ۲۰۱۴ آغاز شد، آرام آرام برای توصیف اتفاقاتی که در فیس‌بوک می‌افتاد، از زبانی انسانی‌تر استفاده می‌کرد. در سخنرانی‌های او، نمایش پیروزی بین فیس‌بوک و کاربران در نوسان بود: شما کار فوق‌العاده‌ای کرده‌اید.

در پیامی برای گرامی‌داشت دهمین سالگرد آغاز به کار فیس‌بوک، زاکربرگ اظهار تعجب کرد که «تمام شما برای ساخت اجتماعی واقعی از ابزار‌های ما استفاده کرده‌اید». بعد منظورش را توضیح داد «شما لحظات تلخ و شیرین خود را به اشتراک گذاشتید. وارد خانواده‌های جدیدی شدید و اعضای خانواده‌های دور از هم را کنار هم نگه داشتید. خدمات جدیدی خلق کردید و تجارت‌های کوچکی به راه انداختید. به شکل‌های مختلفی به یکدیگر کمک کردید».

در ادامۀ آن سال، او این توصیف جدید از ابزار‌ها و ساخت اجتماع را با توسعۀ مداوم هدف جهانی فیس‌بوک ترکیب کرد. فراگیری واتس‌آپ در فوریۀ ۲۰۱۴ می‌توانست پیشرفت فیس‌بوک را تسریع کند «تا زیرساخت اجتماع جهانی را بسازد». او در ژوئیه خواستار «تعریف جهانی جدیدی از اجتماع» شد. در اکتبر به دهلی نو رفت تا دربارۀ ابداعات تاریخی- تلفن، دستگاه چاپ، تلویزیون، رادیو، خط‌آهن و اتومبیل- صحبت کند، ابداعاتی که به ارتباط مردم کمک می‌کردند و از مردم هند خواست «از اینترنت استقبال کنند»، زیرا یکی از این فناوری‌های دگرگون‌کننده است که از طریق ارتباط، اجتماع را شکل می‌دهد.

زاکربرگ آنجا گفت: فیس‌بوک به سیاستمدارانی، چون نخست‌وزیر هند، نارندرا مودی، امکان داده است «مستقیماً با مردمی که در خدمت آن‌هاست صحبت کند.» او گفت: این کارِ «عظیمی بوده، زیرا به شکلی انجام شده که واسطه‌ها امکان تغییر آن را نداشته‌اند». در این مدت، او در تالار‌های شهر‌های سراسر دنیا سخنرانی‌هایی کرده است. پس او هم می‌توانست مستقیماً و بدون واسطۀ رسانه‌ای که میان مدیر عامل و گروه کاربرانِ دست‌چین فیس‌بوک واسطه باشد، با مردم ارتباط برقرار کند.

زاکربرگ به سبب تغییراتی که فیس‌بوک با خود داشت، سرش را بالا می‌گرفت و اینترنت را «نیرویی برای برقراری صلح در جهان» می‌دانست. متصل‌کردن آدم‌ها به هم در فیس‌بوک به ساخت «یک اجتماع جهانی مشترک» با «درکی مشترک» می‌انجامید. او به سازمان ملل متحد رفت و دربارۀ کار‌های خود و رفقای پیتزاخورش سخن گفت.

از همه شگفت‌انگیزتر این بود که نظر به تمام اتفاقاتی که افتاده بود، زاکربرگ گفت: افتخار می‌کند که فیس‌بوک توانسته گفتمان سیاسی‌ای را ترویج کند که در قیاس با رسانه‌های سنتی دامنۀ گسترده‌تری از نظرات سیاسی را عرضه می‌کند.

زاکربرگ در دسامبر ۲۰۱۴ اظهار داشت «حتی اگر غالب افرادی که با آن‌ها دوست هستید نظراتی مشابه شما داشته باشند، شبکۀ دوستان و دوستان دوستانتان -کسانی که در بخش نیوز فید خود با آن‌ها آشنا می‌شوید- شما را در معرض نظرات متنوع‌تری قرار می‌دهند، متنوع‌تر از آنچه هر رسانۀ دیگری می‌تواند عرضه کند. از نظر من این تغییر بسیار مهمی در جهان است».

سپس کاملاً ناگهانی زبان زاکربرگ در فضای عمومی به تمامی دگرگون می‌شود. همه چیز از گزارش عملکرد شرکت به تحلیلگران در ژانویۀ ۲۰۱۶ آغاز شد. «همزمان با تمایل بیشتر جهان به سوی بی‌پردگی، در بسیاری از اجتماعات، شاهد افزایش ترس از عواقب جهانیِ متصل‌شدنِ بیشتر و پیشرفت فناورانۀ سریع‌تر هستیم».

نمایش پیروزی همچنان ادامه داشت، اما داشت تضعیف می‌شد. وی افزود «پرداختن به این نگرانی‌ها در پیشبرد مأموریتمان نقشی حیاتی دارد. ما می‌کوشیم صدای مردم را تا آنجا که می‌توانیم به گوش دیگران برسانیم و مزایای مرتبط بودن و کنار هم نشاندن جهان را افزایش دهیم».

اما او در یادداشت آوریل خود برای موسسات توسعۀ فیس‌بوک، لازم دانست اصول خود را در مقابل موج رو به رشد نارضایتی شرح دهد. «ما برای متصل‌کردن تک‌تک انسان‌ها به پا خاسته‌ایم، برای اجتماعی جهانی، برای کنار هم آوردن آدم‌ها، برای شنیده شدن صدای آن‌ها، برای گردش آزاد عقاید و فرهنگ در میان ملل ...، اما اکنون که نگاهی به اطراف می‌اندازم و به سراسر جهان سفر می‌کنم، می‌بینم که انسان‌ها و ملت‌ها دارند به درون خود فرومی‌روند و در مقابل آرمان جهانی متصل‌شدن و اجتماعِ جهانی می‌ایستند».

این اصطلاح، اجتماع جهانی، به ابزاری شعارگونه بدل شد که زاکربرگ بار‌ها و بار‌ها آن را به کار برد. در یک جلسۀ زندۀ فیس‌بوک در ژوئن ۲۰۱۶ (با حضور جری ساینفلد)، زاکربرگ کلان‌نظریۀ خود دربارۀ تاریخ و جایگاه فیس‌بوک در آن را طرح کرد.

«ما در این نقطۀ بعدی تمدن بشری قرار داریم، جایی که مجموعه ابزار‌هایی که در گام بعدی لازم داریم در دستمان است، چیزهایی، چون اینترنت که می‌توانند زیرساخت این ارتباط جهانی باشند... فکر می‌کنم همانطور که از جامعۀ شکارچی-گردآورنده به روستا و شهر و سپس به ملت رسیده‌ایم، لازم است اکنون، چون اجتماعی جهانی دور هم جمع شویم.» و اضافه کرد «زیرا بسیاری از مشکلاتی که از آن‌ها سخن می‌گویید، تروریسم یا بحران پناهندگان یا تغییر اقلیم یا شیوع بیماری‌های جهانی، چیز‌هایی نیستند که تنها یک شهر یا یک ملت یا گروه کوچکی از مردم قادر به حل آن‌ها باشند».

مانند گذشته، فناوری‌های نو، نظام‌های سیاسی و «روش‌های امتحان‌شدۀ انجام کارها» می‌توانند با هم ترکیب شوند تا «بشریت را رشد دهند». به همین دلیل است که زاکربرگ گفته است با اینکه فیس‌بوک دو میلیارد کاربر دارد، هنوز میلیارد‌ها «نفر هستند که آنچه را لازم است انجام نمی‌دهند». فیس‌بوک که نباشد، رشدی هم نیست.

سپس ماجرای انتخابات ۲۰۱۶ امریکا مطرح شد و زاکربرگ خود را در موضع دفاعی یافت و مجبور بود توضیح دهد که چرا ظاهراً «اجتماع» او به انتشار اطلاعات غلط کمک کرده است. وی به جای بدیهی انگاشتن مزایای نیوز فید، حالا مجبور بود از کاربرد اولیۀ این پلتفرم در مقام سازوکاری برای انتشار اطلاعات دفاع کند.

اما با آمدن ۲۰۱۷، زاکربرگ صحبت دربارۀ «ساخت اجتماع» فیس‌بوک را شروع کرد. در فوریه، پُست مفصلی نوشت و نظر خود را به تفصیل در آن بیان کرد «لازم است زیرساختی اجتماعی را توسعه دهیم که به مردم قدرت دهد تا اجتماعی جهانی را شکل دهند که برای همه مفید است».

اکنون می‌دانیم که در اواخر ۲۰۱۶، مارک زاکربرگ سوالات جدیدی را از کارکنان خود پرسید. شرکت متوجه حضور زیرمجموعۀ خاصی از کاربران فیس‌بوک شده بود، حدود ۱۰۰ میلیون نفر که به «اجتماعات معنادار» فیس‌بوک پیوسته بودند. طبق تعریف او، این‌ها گروه‌هایی بودند که «به‌سرعت به مهم‌ترین بخش تجربۀ شبکۀ اجتماعی فرد و بخشی جدانشدنی از ساختار حمایتی جهان واقعی او تبدیل می‌شوند».
زاکربرگ چه رؤیایی برای اجتماع جهانی در سر دارد؟

زاکربرگ هرگز این مطلب را آشکارا به زبان نیاورد، اما می‌توان تصور کرد وقتی فردی یک اجتماع فیس‌بوکی را وارد «ساختار حمایتی جهان واقعی» خود کرده است، بسیار بیشتر احتمال دارد که فیس‌بوکش را باز کند و بسیار کمتر احتمال دارد که از فیس‌بوک برای همیشه خارج شود. باز هم این حرف را نزده است، اما به‌راحتی می‌توان تصور کرد که این افراد به شکلی شخصی‌تر و احساسی‌تر مطالب خود را به اشتراک می‌گذارند. آن‌ها احتمالاً طبق معیار‌های فیس‌بوک قابل شناسایی هستند.

در ژوئن ۲۰۱۷، در «نشست اجتماعات» که برای مدیران و رؤسای این اجتماعات برگزار می‌شد، زاکربرگ برای این گروه‌ها تبلیغ می‌کرد. «من این سوال را از تیم خودمان پرسیدم: اگر حدود دو میلیارد نفر عضو فیس‌بوک هستند، چرا ما فقط توانسته‌ایم ۱۰۰ میلیون نفر از آن‌ها را به اجتماعاتی معنادار متصل کنیم؟» او افزود «بله، ظاهراً در دنیای واقعی و آنلاین، بیشتر ما در جستجوی یک اجتماع نیستیم».

پس فیس‌بوک به کمک این دسته از آدم‌ها می‌رود. «طی شش ماه، کمک کردیم تعداد افرادی که به اجتماعات معنادار فیس‌بوک پیوسته بودند، بیش از ۵۰ درصد افزایش یابد». او اضافه کرد «و می‌دانید که این تنها با برخی اقدامات اولیه انجام شد. کار‌های بسیار دیگری می‌توان انجام داد و خود ما هم مشتاق آن‌ها هستیم. پس الان می‌خواهیم هدف‌گذاری کنیم. می‌خواهیم به یک میلیارد نفر کمک کنیم به اجتماعی معنادار بپیوندند».

این اولین بار بود که مارک زاکربرگ اصطلاح «اجتماع معنادار» را به کار برد. البته او در گذشته دربارۀ اجتماع «ما»، اجتماع «امن» و اجتماع «جهانی» سخن گفته بود. اما این‌ها فرق داشت. اندازه‌گیری معنا آن قدر آسان نیست که بررسی چیزی که افراد رویش کلیک می‌کنند (دست‌کم بیشتر مردم اینطور فکر می‌کنند).

سفر به تمام ایالت‌ها نوعی بازاریابی گسترده بود و شاید روشی برای یادگیری حکایت‌هایی که زاکربرگ در سخنرانی‌هایش می‌خواهد تعریف کند. او در سخنرانی جشن فارغ‌التحصیلی هاروارد در می ۲۰۱۷، تمام توان بلاغی خود را جمع کرد. دانشجو‌ها نیازمند هدف بودند و او هدفش را این‌گونه توضیح داد «این حس که ما بخشی از چیزی بزرگ‌تر هستیم، که به ما نیاز است، که چیز برتری پیش رویمان است و می‌توانیم برای آن تلاش کنیم». امروز منابع هدفمندی گذشته - شغل، کلیسا و اجتماع- همگی افول کرده‌اند. «بسیاری از مردم انزوا وافسردگی را حس می‌کنند».

اما راه «ایجاد حس هدفمندی برای همه ساخت اجتماع است». این اجتماع جهانی خواهد بود، زیرا «قوس بزرگ تاریخ بشر به سمت مردمی می‌رود که روزبه‌روز در شمار بیشتر گرد هم جمع می‌شوند -از قبیله تا شهر و از شهر تا ملت- تا به چیز‌هایی دست یابند که تنهایی امکانش را ندارند».

این مسئله راهی در حاشیۀ جادۀ تاریخ نیست. چیزی است که در بُعدی جهانی در حال وقوع است. «این دغدغۀ عصر ماست. نیروی آزادی، بی‌پردگی و اجتماع جهانی علیه نیرو‌هایی که می‌خواهند ما را به بردگی، انزوا و ناسیونالیسم سوق دهند»؛ و بعد اضافه کرد «نیرو‌هایی موافق جریان دانش، تجارت و مهاجرت علیه نیرو‌هایی که آن‌ها را کُند می‌کنند».

اما اگر بنا باشد مردم متقاعد شوند که برای رشدی در ابعاد جهانی دور هم جمع شوند، لازم است اجتماعات محلی ساخته، حمایت و تقویت شوند. «این هم تصمیمی نیست که لازم باشد در سازمان ملل گرفته شود.» سپس گفت: «در سطح محلی زمانی این اتفاق می‌افتد که تعداد کافی از ما نوعی هدفمندی و ثبات در زندگی را حس کنیم و بتوانیم حرف دل خود را بزنیم و به دیگران اهمیت دهیم».

به نظرم اغراق نیست اگر بگوییم «ساخت اجتماع» همان چیزی است که پس از یک سالِ نومیدکنندۀ همراه با مزایای بیشتر و قیمت سهام بالاتر، اما اعتماد و احترام کمتر در درون و بیرون اجتماع فناوری، به خود فیس‌بوک هدفی جدید داده است. اما فیس‌بوک به آنچه جهان می‌گوید اعتماد نمی‌کند. فیس‌بوک به آنچه جهان انجام می‌دهد اعتماد دارد و این چیزی است که در یک پایگاه داده از آدم‌ها بازتاب پیدا می‌کند.

در اواخر ۲۰۱۶ زاکربرگ گفت: «فلسفۀ هر چه در فیس‌بوک انجام می‌دهیم این است که می‌توانیم از اجتماع خود بیاموزیم لازم است چه کاری انجام دهیم.» در همان جلسه او گفت: «هدف واقعی ما انعکاس چیزی است که اجتماعمان می‌خواهد».

جالب آنکه، ظاهراً نتیجه‌گیری زاکربرگ این بوده که در این دوران آشفته، قطبی‌شده و از نظر اقتصادی ناپایدار، آنچه اجتماع می‌خواهد هدف است. به همین دلیل فیس‌بوک می‌خواهد به آن‌ها هدف بدهد.

زاکربرگ در جشن فارغ‌التحصیلی هاروارد گفت: «برای اینکه جامعۀ ما رو به جلو حرکت کند، با یک چالش نسلی مواجه‌ایم تا علاوه بر خلق مشاغل جدید، بتوانیم حس هدفمندی را دوباره احیا کنیم».

ما هرگز نخواهیم دانست تیم فیس‌بوک در آن ۱۰۰ میلیون نفری که در «اجتماعات معنادار» فعال بودند، چه دیدند. (از فیس‌بوک پرسیدم، اما جوابی نگرفتم.)، اما می‌توان گفت: آنقدر قدرت داشت که با ایده‌های قبلی زاکربرگ دربارۀ اجتماع جهانی و پایگاه دادۀ افراد ترکیب شود و محور کار شرکت قرار گیرد؛ و حالا با همان رویکرد شتابان حرکت کن و کم بدان، برای واردکردنِ اجتماع، معنا و هدف به زندگی افراد نقشۀ راهی ساخته‌اند. چرا این افراد؟ چرا این شرکت؟ چرا مارک زاکربرگ؟

او در حالی که داستان پیتزای آغازگر فیس‌بوک را در جشن فارغ‌التحصیلی هاروارد بازگو می‌کرد، گفت: «ما فقط چند بچۀ دانشگاهی بودیم. اصلاً چیزی از متصل‌کردنِ جهان به هم نمی‌دانستیم. شرکت‌های بزرگ فناوریِ برخوردار از منابع سرشار بر سر کار بودند. تصورم این بود که یکی از آن‌ها این کار را خواهد کرد.
اما این ایده خیلی برایمان روشن بود: اینکه مردم همه دوست دارند متصل باشند. پس همین طور پیش رفتیم، هر روز و هر روز. می‌دانم بسیاری از شما ماجرا‌های خودتان را خواهید داشت، ماجرا‌هایی شبیه ماجرای ما: تغییری در جهان که آنقدر بدیهی به نظر می‌رسد که مطمئنید کس دیگری آن را به انجام خواهد رسانید. اما کس دیگری این کار را نمی‌کند. شمایید که انجامش می‌دهید».

هدف برای همه؟ مطمئن نیستم هیچ کس دیگری بخواهد این کار را بکند. اما زاکربرگ تلاش خود را خواهد کرد.
پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را الکسیس سی. مدریگال نوشته است و در تاریخ ۲۰ نوامبر ۲۰۱۷ و با عنوان «The Education of Mark Zuckerberg» در وب‌سایت آتلانتیک منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۹۷ با عنوان «زاکربرگ چه رؤیایی برای اجتماع جهانی در سر دارد؟» و ترجمۀ نجمه رمضانی منتشر کرده است.

•• الکسیس سی. مدریگال (Alexis C. Madrigal) روزنامه‌نگار آمریکایی و فارغ‌التحصیل دانشگاه هاروارد است. او از سال ۲۰۱۰ به آتلانتیک پیوست و از سال ۲۰۱۴ جانشین سردبیر این مجله بوده است. حوزۀ تخصصی او تکنولوژی و انرژی است. قدرت دادن به رویا: تاریخ و نوید فناوری سبز (Powering the Dream: The History and Promise of Green Technology) آخرین کتاب اوست.

[۱]Kang-Xing Jin
[۲]Connected
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید