شعله امید برای بهروزی همگان
وقتی میگوییم که مفهوم «انقلاب» (revolution) مدرن است باید در نظر داشته باشیم که انقلابی در خود این مفهوم در قرن هجدهم رخ داده است.
کد خبر :
۶۸۵۸۷
بازدید :
۱۱۵۸
انقلاب چیست؟ ریشهها و زمینههای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی آن کدام است؟ آیا میتوان آن را پیشبینی کرد یا لااقل شرایطی جامع و کامل برای وقوع آن برشمرد؟ آیا میتوان در برابر آن ایستاد و جلوی وقوع آن را گرفت؟ تفاوت آن با صورتها و انواع دیگر تغییر و تحول سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در چیست؟ اگر به هر یک از دانشنامهها و فرهنگهای معتبر رایج علوم سیاسی و علوم اجتماعی مراجعه کنیم در برابر مفهوم نوآیین و جدید «انقلاب» (revolution) تعریف یا تعریفهایی واضح و مشخص مییابیم، در کنار تقسیمبندیهای متفاوت از انواع انقلاب و ارایه توضیحاتی درباره هر یک از این اشکال.
مثل اینکه انقلاب را دگرگونی اساسی و بنیادین تعریف کنیم و انقلاب سیاسی را تغییر در ساخت قدرت سیاسی قلمداد کرد، اما آیا ارایه اینگونه تعاریف پسینی، شسته و رفته و در بسیاری موارد همانگویانه، نقض غرض نیست؟ در چهلمین سالگرد انقلاب، موسسه پرسش به جای امر پرداختن به مباحث رایج درباره انقلاب ایران، نشست عصر پنجشنبه خود را به تاملاتی راجع به خود انقلاب اختصاص داد. در این نشست، صالح نجفی به تحول مفهوم انقلاب (رولوشن) و در واقع زایش معنای جدید آن در پیوند با انقلاب فرانسه پرداخت و مراد فرهادپور از تعریفناپذیری انقلاب به دلیل ماهیت و سرشت تاریخی آن اشاره کرد.
فرهادپور در تاملاتی راجع به مفهوم انقلاب، برخی ویژگیهای تاریخی آن، چون ضرورت گشودگی و تداوم آن را برشمرد. محمد مالجو نیز در این نشست، علت ناکامی انقلابهای سوسیالیستی را نادیده گرفتن دو عنصر فرهنگ و دموکراسی خواند. گزارش پیش رو روایتی است از سخنرانی این ۳ پژوهشگر با تاکید بر این دیدگاه که دیدگاههای ایشان راجع به انقلاب از موضعی چپگرایانه بیان شده و قطعا از دیدگاههای دیگر، پدیده انقلاب را به صورتهای متفاوتی میتوان مورد تامل و مداقه قرار داد.
در ابتدای فیلم «قبل از انقلاب» (۱۹۶۴) ساخته کارگردان فقید و رادیکال ایتالیایی برناردو برتولوچی (۲۰۱۸-۱۹۴۱) از شارل موریس دو تالیران (۱۸۳۸-۱۷۵۴) دیپلمات مشهور فرانسوی چنین نقل میشود کسی که در سالهای قبل از انقلاب زندگی نکرده، نمیداند که زندگی چه لذتی دارد. اصل این جمله در کتاب خاطرات فرانسوا گیزو (۱۸۷۴-۱۷۸۷) مورخ و سیاستمدار فرانسوی چنین است: «موسیو تالیران یک روز به من گفت: کسی که در سالهای حول و حوش ۱۷۸۹ زندگی نکرده، لذت زندگی را نمیفهمیده است».
در ابتدای فیلم «قبل از انقلاب» (۱۹۶۴) ساخته کارگردان فقید و رادیکال ایتالیایی برناردو برتولوچی (۲۰۱۸-۱۹۴۱) از شارل موریس دو تالیران (۱۸۳۸-۱۷۵۴) دیپلمات مشهور فرانسوی چنین نقل میشود کسی که در سالهای قبل از انقلاب زندگی نکرده، نمیداند که زندگی چه لذتی دارد. اصل این جمله در کتاب خاطرات فرانسوا گیزو (۱۸۷۴-۱۷۸۷) مورخ و سیاستمدار فرانسوی چنین است: «موسیو تالیران یک روز به من گفت: کسی که در سالهای حول و حوش ۱۷۸۹ زندگی نکرده، لذت زندگی را نمیفهمیده است».
نام تالیران در تاریخ فرانسه مترادف با دیپلماسی زیرکانه و مبتنی بر بیاعتمادی طرف مقابل بر اساس نوعی کلبی مشربی است. تالیران در نظامی اریستوکراتی (اشرافسالاری) به دنیا آمده که در آن پسر ارشد خانواده وارد ارتش میشد و وارث اموال و القاب. تالیران پسر دوم خانواده بود و کشیش شد. او به علت مشکلی جسمانی در پاهایش نتوانست وارد ارتش شود و به جای آنکه وارث اموال و القاب خانواده شود و ۱۰ سال پیش از انقلاب (۱۷۷۹) کشیش شد. جالب است که تالیران به عنوان فردی بیایمان مشهور بود! تعبیر تالیران به روایت برتولوچی در وهله نخست اشاره به کسانی دارد که نوستالژی سالهای پیش از انقلاب را دارند.
اما با دقت در اصل تعبیر تالیران درمییابیم که او به سالهای بلافاصله قبل و بلافاصله بعد از انقلاب اشاره دارد. او در واقع نوستالژی و غم حسرت روزهای سرمستیآوری را داشته که به تدریج سلطنت مطلقه سرنگون میشده و برای این کشیش مهمتر آنکه نفوذ کلیسای کاتولیک نیز کمتر میشده است. او با دیده حسرت به روزهایی مینگرد که همه چیز ممکن به نظر میرسید. بنابراین در خوانش این جمله نمیدانیم که باید تالیران اریستوکرات کشیش را در نظر گرفت یا تالیران دیپلمات را. از سوی دیگر این جمله دستکاری شده را از زبان برتولوچی انقلابی میخوانیم که معتقد است، زندگی بعد از انقلاب شیرین میشود.
بنابراین تکثر تعابیر و اختلاف نظرها جالب است، یعنی در نهایت به طور دقیق مشخص نیست که زندگی در کدام یک از این ۳ برهه (قبل، حین و بعد از انقلاب) شیرین بوده است. به خصوص که قهرمان فیلم برتولوچی که در آن زمان خود گرایشهای شدید چپ داشته، فابریچیو پسر جوان مارکسیستی است. برتولوچی در دهه ۱۹۹۰ در مصاحبهای راجع به این نقل قول و تغییر آن توضیح میدهد و میگوید: «من دچار تبی هستم که با بقیه فرق دارد. من نوستالژی زمان حال را دارم زیرا به نظرم هر لحظه ولو در حال زندگی آن هستم به نظرم دور میآید. باید اغراق کنم که آینده بورژوایی من همان گذشته بورژوایی من است.
برای من ایدئولوژی زمانی که آن فیلم را میساختم، نوعی تعطیلات محسوب میشد و فکر میکردم که دارم انقلاب را زندگی میکنم. اما بعدا متوجه شدم که اشتباه میکردم زیرا سالهای قبل از انقلاب را زندگی میکردم.» او در نهایت تعبیری آیرونیک (طنزآلود و طعنهآمیز) را به کار میبرد: «برای امثال من زندگی همیشه قبل انقلاب است.» بنابراین وقتی از منظر انقلاب به زندگی مینگریم، زندگی همیشه زندگی قبل از انقلاب است. به این ایده بازمیگردم.
اهمیت انقلاب فرانسه
وقتی میگوییم که مفهوم «انقلاب» (revolution) مدرن است باید در نظر داشته باشیم که انقلابی در خود این مفهوم در قرن هجدهم رخ داده است. تا پیش از قرن هجدهم کسانی که رویدادهای تاریخی را روایت یا تفسیر میکردند از دو مقوله طبیعی استفاده میکردند و زمان تاریخی ذیل آن دو مقوله طبیعی تعریف میشد.
اهمیت انقلاب فرانسه
وقتی میگوییم که مفهوم «انقلاب» (revolution) مدرن است باید در نظر داشته باشیم که انقلابی در خود این مفهوم در قرن هجدهم رخ داده است. تا پیش از قرن هجدهم کسانی که رویدادهای تاریخی را روایت یا تفسیر میکردند از دو مقوله طبیعی استفاده میکردند و زمان تاریخی ذیل آن دو مقوله طبیعی تعریف میشد.
یعنی از یکسو «رولوشن» به معنای گردش اجرام سماوی و سیارهها و ستارگان بود و از سوی دیگر تاریخ توالی طبیعی حاکمان و سلسلههای شاهان بود. اینکه انسان درمییابد، زمان میتواند تابع تاریخ باشد و نه رویدادهای طبیعی، محصول یک تامل فلسفی است. این تامل فلسفی روی خواص زمان تاریخی بر اساس تجربه سال ۱۷۸۹ (سال انقلاب فرانسه) صورت میگیرد.
همه کسانی که انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) را تجربه کردند یا نظارهگر آن بودند، دریافتند که زمان در حال شتاب گرفتن است و این شتاب گرفتن چنان است که با هیچ یک از زمانهای پیشین قابل مقایسه نیست. بدین ترتیب دلالتهای واژه «انقلاب» (رولوشن) گسترش یافت، یعنی از سویی به ناآرامیهای اجتماعی یا حتی جنگ داخلی را انقلاب خواندند و از سوی دیگر دگرگونیهای بلندمدت در زندگی روزمره را چنین نامیدند.
همه کسانی که انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) را تجربه کردند یا نظارهگر آن بودند، دریافتند که زمان در حال شتاب گرفتن است و این شتاب گرفتن چنان است که با هیچ یک از زمانهای پیشین قابل مقایسه نیست. بدین ترتیب دلالتهای واژه «انقلاب» (رولوشن) گسترش یافت، یعنی از سویی به ناآرامیهای اجتماعی یا حتی جنگ داخلی را انقلاب خواندند و از سوی دیگر دگرگونیهای بلندمدت در زندگی روزمره را چنین نامیدند.
یعنی این واژه قلمرو وسیعی را در بر میگرفت یعنی هم طغیانهای خونبار سیاسی و اجتماعی را در بر میگیرد و هم برای اشاره به آخرین یافتههای علمی به کار میرود. یعنی مفهوم «انقلاب» به برداشت ضمنی ما از مدرنیته دلالت دارد. برای ردگیری میراث این مفهوم باید به پیش از وقوع انقلاب فرانسه و مراحل اولیه آن رجوع کنیم. واژه انقلاب (revolution) ریشه لاتین دارد و در این ریشه لاتین دو معنا مستتر است: ۱- تغییر ناشی از حرکت یا جابهجا شدن یک شیء؛ ۲- حرکتی که به مبدا خودش برمیگردد.
جالب است که در زبانهای اروپایی فعل revolutionize میسازند. در قرن شانزدهم مفهوم انقلاب رواج مییابد و در اصل برای توصیف اجرام سماوی بوده است و مشهورترین کاربرد آن را نیز در عنوان رساله مشهور نیکلاس کوپرنیکوس (۱۵۴۳-۱۴۷۳) با عنوان «درباره انقلابات آسمانی» است که در اصل به معنای «درباره گردش اجرام آسمانی» (۱۵۴۳) یا گردش افلاک است. یعنی واژه انقلاب (رولوشن) نخست به معنای «گردیدن» است. یعنی این اصطلاح نخست کاربردی کیهانشناختی و نجومی داشته همچنین برای توصیف حرکات دورانی کره زمین (محوری و مداری) و سایر کرات آسمانی به کار میرفته است.
بعدا این اصطلاح گسترش معنایی مییابد و حرکتها و جنبشهای سیاسی و اجتماعی را نیز در بر میگیرد، اما تداعی نجومی و کیهانشناختی «رولوشن» هنوز سرجایش هست بنابراین طبیعت و تاریخ با هم خوانده میشوند. یعنی اخترخوانی (نجوم) قدیم با اخترشناسی جدید ترکیب میشود و در نتیجه تعبیر رولوشن هم معنای حرکت و هم به معنای بازگشت به نقطه شروع آن در نظر گرفته میشود. به عبارت دیگر واژه مناسبی در ادبیات سیاسی خلق میشود برای اشاره به اینکه رشد و تغییر سیاسی حالت دورانی دارد.
قرن هفدهم
واژه انقلاب در قرن هفدهم در قاموس سیاست برای اشاره به دو واقعه کاربرد یافت، نخست انقلاب پیوریتنها در ۱۶۴۸ و دومی انقلاب گلوریس یا شکوهمند یعنی ۱۶۸۸. کسانی که راجع به این دو انقلاب نظریهپردازی میکنند، آشوبهای سیاسی یا خیزهای سیاسی را بازتاب حرکاتی میدانند که در اصل در افلاک رخ میدهد. به این ترتیب شاهد انتقال یک مفهوم اخترشناختی به تاریخ سیاست هستیم.
قرن هفدهم
واژه انقلاب در قرن هفدهم در قاموس سیاست برای اشاره به دو واقعه کاربرد یافت، نخست انقلاب پیوریتنها در ۱۶۴۸ و دومی انقلاب گلوریس یا شکوهمند یعنی ۱۶۸۸. کسانی که راجع به این دو انقلاب نظریهپردازی میکنند، آشوبهای سیاسی یا خیزهای سیاسی را بازتاب حرکاتی میدانند که در اصل در افلاک رخ میدهد. به این ترتیب شاهد انتقال یک مفهوم اخترشناختی به تاریخ سیاست هستیم.
نمونهاش کتاب ادوارد هاید درباره تاریخ طغیان جنگهای داخلی در انگلستان به نیروهایی اشاره میکند که زیربنای وقایع ۱۶۶۰ است. او میگوید، این نیروها یا به تعبیر او حرکات ۲۰ ساله اخیر ناشی از یک اختر شیطانی یا به تعبیر ما یک طالع نحس است، اما میتوان از آنها تقدیر کرد زیرا در نهایت به «بازگشت یا ترمیم یا اعاده» (restoration) ختم میشود. شاهدیم که دو مفهوم رولوشن و رستوریشن با یکدیگر ارتباط دارند زیرا رولوشن حرکت دورانی است که به اولش بازمیگردد و رستوریشن نیز به معنای بازگشت است و زمانی که با R. (حرف بزرگ) نوشته میشود به معنای حالت معقول قبل از انقلاب یعنی سلطنت است.
در واقع او خوشحال است که استوارتها در انگلستان به قدرت بازمیگردند. به تامس هابز که میرسیم، قضیه تغییر میکند. او میگوید در مطالعه رویدادهای تاریخی شواهدی دارم، موید نظریه دورانی نویسندگان سیاسی کلاسیک. او در کتاب محاوراتی درباره جنگ داخلی فراموش نشدنی میگوید در این انقلاب شاهد حرکت دورانی قدرت حاکمه به دست دو غاصب یعنی پدر و پسر بودم. در روایت هابز هدف و غایت یک انقلاب ۲۰ ساله بازگشت سلطنت و نوعی «استعاده» است، یعنی بازگشت به قانون اساسی سابق و حقیقی.
یعنی از دید هابز همه خیزشهای اجتماعی به قصد بازگشت تعریف میشوند و این اصل دورانی بودن از نظر هابز از جنبههای ذاتی انقلاب است. هابز برای اثبات دیدگاه خودش سراغ نظریهپردازان کلاسیک سیاست میرود و به رساله تیمائوس افلاطون بازمیگردد. افلاطون در تیمائوس تعبیر «رولوشن» را به کار میبرد. با انتقال مفهوم سنتی انقلاب (رولوشن) به سیاست یعنی ما جوری به آن بلواها و شورشها و طغیانها نگاه میکنیم که گویی نظریه سنتی متفکران عرصه سیاست را تایید میکنیم. رولوشن از نظر افلاطون جهان زنده را به سرمشق کاملش هر چه بیشتر شبیه میکند. این کاربرد مفهوم انقلاب را در مورد وقایع تاریخی ۱۶۸۸ یعنی انقلاب شکوهمند نیز میبینیم.
بنابراین در وهله اول نجوم قدیم با نجوم جدید ترکیب میشود. در وهله دوم نجوم جدید با سیاست جدید متحد میشود. در قدم سوم جان لاک را داریم که میگوید مفهوم انقلاب ماهیت دورانی دارد. او در «رساله دوم حکومت مدنی» همچنان تعبیری دورانی از انقلاب دارد.
بنابراین در وهله اول نجوم قدیم با نجوم جدید ترکیب میشود. در وهله دوم نجوم جدید با سیاست جدید متحد میشود. در قدم سوم جان لاک را داریم که میگوید مفهوم انقلاب ماهیت دورانی دارد. او در «رساله دوم حکومت مدنی» همچنان تعبیری دورانی از انقلاب دارد.
در سال ۱۶۹۴ در دیکشنری آکادمی فرانسه، جلوی تعبیر «رولوشن» نخست معنای نجومی آن به کار رفته سپس به معنای لاکی آن اشاره میکند. انقلاب سیاسی ضمنا به معنای تکرار تصور میشود. این بازگشت به نقطه اول یعنی گویی هر انقلابی نوعی تکرار را در بطن خودش دارد. در روایت جان لاک این به معنای تکرارپذیری قالبهای قانون است. در مقابل آنچه به عنوان قیامهای اجتماعی (rebellion) میشناسیم، نقطه مقابل «رولوشن» است بنابراین کماکان به تداخل دو مفهوم رولوشن و «ریبلین» نرسیدهایم.
انقلاب و دایرهالمعارف
یکی از اتفاقات مهم در فرانسه قرن هجدهم که بر اذهان عموم جامعه تاثیر میگذارد، دایرهالمعارف فرانسویهاست. این دایرهالمعارف ۲۲ جلد بین سالهای ۱۷۵۱ تا ۱۷۷۷ منتشر میشود و بر تحول معنایی مفهوم انقلاب نیز بسیار موثر است. یکی از مقالهنویسان دایرهالمعارف، واژه انقلاب را چنین تعریف میکند: «واژه انقلاب در قاموس سیاست به یک تغییر چشمگیر در قواعد حکمرانی یک دولت اشاره دارد». این تعریف قبل از وقوع انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) صورت میگیرد. این تعریف میگوید انقلابها تحولات رخ داده در قوانین اساسی سیاسی است.
انقلاب و دایرهالمعارف
یکی از اتفاقات مهم در فرانسه قرن هجدهم که بر اذهان عموم جامعه تاثیر میگذارد، دایرهالمعارف فرانسویهاست. این دایرهالمعارف ۲۲ جلد بین سالهای ۱۷۵۱ تا ۱۷۷۷ منتشر میشود و بر تحول معنایی مفهوم انقلاب نیز بسیار موثر است. یکی از مقالهنویسان دایرهالمعارف، واژه انقلاب را چنین تعریف میکند: «واژه انقلاب در قاموس سیاست به یک تغییر چشمگیر در قواعد حکمرانی یک دولت اشاره دارد». این تعریف قبل از وقوع انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) صورت میگیرد. این تعریف میگوید انقلابها تحولات رخ داده در قوانین اساسی سیاسی است.
به این ترتیب دلالتی تازه برای مفهوم انقلاب مییابیم. در پایان مقاله آمده که بعید است بتوان یک دولت سیاسی یافت که کم و بیش در معرض انقلابات نبوده باشد. او به تحولات ریشهای در قوانین اشاره میکند و داستان بریتانیای کبیر را از منظری تازه نقل میکند. دالامبر نیز در مقالهای در مدح مونتسکیو اصل سیاسی دورانی بودن را از قلمرو ملت-دولتها به قلمرو امپراتوریها بسط میدهد. او میگوید، امپراتوریها نیز مثل آدمها عمری را از سر میگذرانند. اما این انقلاب ضروری غالبا علتهای پنهانی دارد که غبار و مه غلیظ زمان آن را از چشم حتی معاصران پنهان میکند.
دیوید هیوم نیز در یکی از بحثهایش میکوشد ثابت کند که سلطنت مطلقه بر سایر اشکال حکومت ارجح است و میگوید: «مشهور است هر حکومتی باید به یک دوره زوالی برسد و مرگ به همان اندازه که برای جسم حیوانها ناگزیر است برای جسمهای سیاسی نیز ناگزیر است». به این ترتیب در نوشته او مکرر به تعبیر انقلاب (رولوشن) برمیخوریم، اما به قانون مرتبط است. نکته جالب استعاره ناتورالیستی است یعنی زمان گویی کیفیتی متحدالشکل دارد.
در قرن هجدهم دو اصطلاح انقلاب و جنگ داخلی با هم نسبت نزدیک مییابند، گرچه هنوز مترادف نیستند. جنگ داخلی به معنای رویدادهای خونباری است که در آنها عناوین قانونی بعد از نشستن و آرام شدن نزاعها شکل میگیرد. این عناوین قانونی در پیکار واقعی نوعی مانعهالجمع بودن را پدید میآورد و به معترض سیاسی شخص شورشی یا طاغی علیه قانون میگوییم. اما انقلاب که نخست باید تعبیری مرتبط با عوامل طبیعی داشته باشد و به صورت استعارهای برای رویدادهای سیاسی درازمدت و ناگهانی و خیزها به کار میرود.
انقلاب شکوهمند ۱۶۸۸ در تاریخ اروپا ثابت کرده بود که امکان سرنگون کردن سلطنت غیرمردمی یا نامحبوب بدون خونریزی و به شکل پالرمانی وجود دارد. سابق بر آن جنگهای داخلی خونبار بودند. ولتر میگوید انقلابی در بریتانیا رخ داد که برخلاف دیگر کشورها شاهد جنگهای خونبار بیحاصل نیستیم. دالامبر نیز در مقالهاش به مفهوم انقلاب، مفهوم نسل و تکوین (generation) را نیز اضافه میکند. او انقلاب را فرآیند تکوین نسلهای متوالی که یکی بر اساس دیگری بنا میشود، میخواند. یعنی منتظر نسلی هستیم که مسیر نسل پیشین را آغاز کند. این اتفاق در ۱۷۸۹ رخ میدهد. در این سال مفهوم انقلاب (رولوشن) چرخش مدرن مییابد.
«انقلاب» بعد از انقلاب
بعد از ۱۷۸۹ مفهوم «انقلاب» فراتاریخی و استعلایی میشود یعنی از خاستگاه ناتورالیستیاش کنده میشود. انقلاب فرانسه استعلایی میشود، یعنی شرط تجربه کردن انقلاب میشود. علت این است که یکی از اصول تنظیم کننده شناخت و کنشهای بشری مربوط به انقلاب فرانسه، انقلاب فرانسه است. از این لحظه تاریخی به بعد فرآیند انقلاب با نوعی آگاهی همراه میشود. نکته اساسی آن است که انقلاب ۱۷۸۹ از اصل آزادی حمایت میکند و میخواهد زیرساختهای جهان قدیم را تخریب و ساختهای جدید را بنا کند.
دیوید هیوم نیز در یکی از بحثهایش میکوشد ثابت کند که سلطنت مطلقه بر سایر اشکال حکومت ارجح است و میگوید: «مشهور است هر حکومتی باید به یک دوره زوالی برسد و مرگ به همان اندازه که برای جسم حیوانها ناگزیر است برای جسمهای سیاسی نیز ناگزیر است». به این ترتیب در نوشته او مکرر به تعبیر انقلاب (رولوشن) برمیخوریم، اما به قانون مرتبط است. نکته جالب استعاره ناتورالیستی است یعنی زمان گویی کیفیتی متحدالشکل دارد.
در قرن هجدهم دو اصطلاح انقلاب و جنگ داخلی با هم نسبت نزدیک مییابند، گرچه هنوز مترادف نیستند. جنگ داخلی به معنای رویدادهای خونباری است که در آنها عناوین قانونی بعد از نشستن و آرام شدن نزاعها شکل میگیرد. این عناوین قانونی در پیکار واقعی نوعی مانعهالجمع بودن را پدید میآورد و به معترض سیاسی شخص شورشی یا طاغی علیه قانون میگوییم. اما انقلاب که نخست باید تعبیری مرتبط با عوامل طبیعی داشته باشد و به صورت استعارهای برای رویدادهای سیاسی درازمدت و ناگهانی و خیزها به کار میرود.
انقلاب شکوهمند ۱۶۸۸ در تاریخ اروپا ثابت کرده بود که امکان سرنگون کردن سلطنت غیرمردمی یا نامحبوب بدون خونریزی و به شکل پالرمانی وجود دارد. سابق بر آن جنگهای داخلی خونبار بودند. ولتر میگوید انقلابی در بریتانیا رخ داد که برخلاف دیگر کشورها شاهد جنگهای خونبار بیحاصل نیستیم. دالامبر نیز در مقالهاش به مفهوم انقلاب، مفهوم نسل و تکوین (generation) را نیز اضافه میکند. او انقلاب را فرآیند تکوین نسلهای متوالی که یکی بر اساس دیگری بنا میشود، میخواند. یعنی منتظر نسلی هستیم که مسیر نسل پیشین را آغاز کند. این اتفاق در ۱۷۸۹ رخ میدهد. در این سال مفهوم انقلاب (رولوشن) چرخش مدرن مییابد.
«انقلاب» بعد از انقلاب
بعد از ۱۷۸۹ مفهوم «انقلاب» فراتاریخی و استعلایی میشود یعنی از خاستگاه ناتورالیستیاش کنده میشود. انقلاب فرانسه استعلایی میشود، یعنی شرط تجربه کردن انقلاب میشود. علت این است که یکی از اصول تنظیم کننده شناخت و کنشهای بشری مربوط به انقلاب فرانسه، انقلاب فرانسه است. از این لحظه تاریخی به بعد فرآیند انقلاب با نوعی آگاهی همراه میشود. نکته اساسی آن است که انقلاب ۱۷۸۹ از اصل آزادی حمایت میکند و میخواهد زیرساختهای جهان قدیم را تخریب و ساختهای جدید را بنا کند.
ایدههای انقلاب آزادی، برابری و حقوق افراد است. میرابو، روبسپیر و کندورسه ۳ چهرهای هستند که مفهوم انقلاب را انقلابی میکنند. اینها باب بحث از قانون اساسی جدید را باز میکنند و دنبال ربط دادن استلزامهای کلی اعلامیه حقوق انسان و حقوق شهروند به مسائل انضمامی هستند. ملت فرانسه چراغ دریایی ملتهای اروپا میشود و خطری میشود که تمام اروپا را تهدید میکند.
برای درک دلالتهای مدرن مفهوم انقلاب عبارتهایی از روبسپیر نقل میکنم. روبسپیر دهم مه ۱۷۹۳ در یک سخنرانی مشهور راجع به قانون اساسی انقلابی میگوید «انسان آزاد و شاد به دنیا میآید، اما همه جا اسیر و ناشاد است. هدف جامعه حفظ حقوق انسان و کمال وجود اوست، اما همه جا جامعه او را خوار و به او ظلم میکند. وقت آن رسیده که تکتک ما تقدیر حقیقی انسان را محقق کنیم، پیشرفت عقل بشر زمینه انقلاب عظیم را فراهم کرده است.
برای درک دلالتهای مدرن مفهوم انقلاب عبارتهایی از روبسپیر نقل میکنم. روبسپیر دهم مه ۱۷۹۳ در یک سخنرانی مشهور راجع به قانون اساسی انقلابی میگوید «انسان آزاد و شاد به دنیا میآید، اما همه جا اسیر و ناشاد است. هدف جامعه حفظ حقوق انسان و کمال وجود اوست، اما همه جا جامعه او را خوار و به او ظلم میکند. وقت آن رسیده که تکتک ما تقدیر حقیقی انسان را محقق کنیم، پیشرفت عقل بشر زمینه انقلاب عظیم را فراهم کرده است.
وظیفه شتاب بخشیدن به آن به ویژه به شما محول شده است.» از اینجا به بعد انسان موظف به شتاب بخشیدن به فرآیندی برای تحقق کامل آن شده است. از این به بعد میفهمیم که انقلاب با آزادی پیوند خورده است و به نوعی پیششرط استعلایی هر گونه آزادی تلقی میشود. یعنی انقلاب به معنای تقویم و تاسیس آغازهای نو مطرح میشود.
روبسپیر میگوید: «انقلاب به لحاظ مکانی و فضا، مستلزم انقلاب جهانی است. کسی نمیتواند که انقلاب را اعلام کند و استلزامهای کلی و دلالتهای جهانشمول آن را در بر نگیرد. به لحاظ زمانی نیز انقلاب مستلزم آن است که همیشگی و مداوم باشد». یعنی هدف انقلاب هیچگاه به طور کامل تحقق نمییابد. او میگوید: «طبیعت به ما میگوید که انسان برای آزادی متولد میشود، تجربههای قرون و اعصار به ما نشان میدهد که انسان برده است. حقوق او در قلبش نوشته شده، تحقیرش در تاریخ.
روبسپیر میگوید: «انقلاب به لحاظ مکانی و فضا، مستلزم انقلاب جهانی است. کسی نمیتواند که انقلاب را اعلام کند و استلزامهای کلی و دلالتهای جهانشمول آن را در بر نگیرد. به لحاظ زمانی نیز انقلاب مستلزم آن است که همیشگی و مداوم باشد». یعنی هدف انقلاب هیچگاه به طور کامل تحقق نمییابد. او میگوید: «طبیعت به ما میگوید که انسان برای آزادی متولد میشود، تجربههای قرون و اعصار به ما نشان میدهد که انسان برده است. حقوق او در قلبش نوشته شده، تحقیرش در تاریخ.
جهان تغییر کرده است باید بیش از این تغییر کند. همه چیز در نظم مادی تغییر کرده، همه چیز باید در نظم اخلاقی و سیاسی تغییر کند. نیمی از انقلاب جهانی انجام شده، نیم دیگرش را باید تکمیل کرد». توضیح اصول حکومت انقلابی در انقلاب فرانسه باعث میشود کسانی که سران انقلاب هستند، یعنی ژاکوبنها اعلام کنند که انقلاب فرانسه جنگ آزادی علیه دشمنان آزادی است. این اشاره به آن استلزام کلی و همه شمول انقلاب مداوم بر مبنای ایده آزادی دارد و اینکه به عصر جدیدی اشاره دارد که در آن افرادی جدید به صحنه میآیند. این ایده مدرن آزادی است و آغازگر میراث جدیدی برای مفهوم انقلاب.
فردا هیچگاه نرسید
به سبک مفهوم سنتی انقلاب (بازگشت) بحث را به پایان میرسانم. ابتدا گفتم که برتولوچی با تغییر نقل قول گیزو از تالیران به ما گفت که انقلاب ما را دچار نوستالژی زمان حال میکند. به همین جهت کسانی که به انقلاب فکر میکنند، همیشه زندگیشان پیش از انقلاب است. این داستان شاید تجربه زمانی انقلاب را پیچیدهتر کند. میدانیم که زمان واقعی انقلاب از جنس آینده کامل است.
فردا هیچگاه نرسید
به سبک مفهوم سنتی انقلاب (بازگشت) بحث را به پایان میرسانم. ابتدا گفتم که برتولوچی با تغییر نقل قول گیزو از تالیران به ما گفت که انقلاب ما را دچار نوستالژی زمان حال میکند. به همین جهت کسانی که به انقلاب فکر میکنند، همیشه زندگیشان پیش از انقلاب است. این داستان شاید تجربه زمانی انقلاب را پیچیدهتر کند. میدانیم که زمان واقعی انقلاب از جنس آینده کامل است.
یعنی میدانیم وقتی انقلاب رخ میدهد به یک معنا همه چیزهایی که باید تحقق پیدا کند، از آزادی، برادری- خواهری، برابری و... تحقق مییابد. اما تحقق کامل آنها مستلزم شتاب بخشیدن به سیر وقایع بعد از انقلاب است. به این تعبیر شاید ما همیشه قبل از بعد از انقلاب زندگی میکنیم. ژان لوک گدار اوایل دهه ۱۹۷۰ با همکارانش فیلمهایی را در فلسطین ساختند و از ایده سینمای فلسطین سخن گفتند.
در یکی از این فیلمها گدار با عرفات مصاحبه میکند و از او میپرسد که آینده انقلاب فلسطین چه میشود. عرفات میگوید فردا به تو جواب میدهد. گدار میگوید این فردا هیچگاه نرسید. من به این نتیجه رسیدم که لااقل عرفات راستش را میگفت. زیرا وقتی به انقلاب فکر میکنیم، فردا ندارد. انقلاب تکهای کنده شده از زمان خطی است که تحقق جامعه مطلوب ما یا همه اهداف انقلابی را در خودش دارد و به همین علت فقط کسانی لذت زنده بودن را میچشند که حول و حوش انقلاب یعنی کمی قبل و کمی بعد از انقلاب زندگی میکنند و فکر کردن به انقلاب، فکر کردن به آن حول و حوش است.
منبع: روزنامه اعتماد
۰