رمانِ «مگسها» چه چیزی را روایت میکند؟
سربازی که شلوار سفید و پوتین گل آلودی به پا داشت و تفنگش را حمایل شانه کرده بود، نگاه ابلهانهای به شهردار توریکاتو انداخت و بدون جواب رد شد.
کد خبر :
۷۰۵۲۸
بازدید :
۹۱۳۹
میلاد حسینی | مگسها نام عجیبی برای یک رمان است؟ احتمالا اگر داستان اش را بخوانید ماجرای نام اش آن قدرها هم عجیب نباشد! رمانی که فاصلهی میان چاپ اول و دوم اش سی وهفت سال بود. ترجمه رمان «مگس ها» نوشته ماریانو آسوئلا پس از سالها توسط نشر نو دوباره منتشر و راهی بازار نشر شد.
رمان «مگس ها» نوشته ماریانو آسوئلا با ترجمه وازریک دِرساهاکیان به تازگی توسط نشر نو دوباره چاپ و راهی بازار نشر شده است. این ترجمه که یکی از عناوین مجموعه «کتابخانه ادبیات داستانی معاصر» است، برای اولین بار در سال ۶۱ چاپ شد و در واقع با نوبت چاپ دوم به بازار نشر آمده است.
ماریانو آسوئلا برای اولین بار با ترجمه سروش حبیبی از داستان «ارباب ها» به مخاطبان ایرانی معرفی شد و «مگس ها» دومین اثر او بود که به فارسی ترجمه شد. آسوئلا پزشکی بود که به جریان انقلاب مکزیک پیوست و با داشتن پیشینه نویسندگی اش، تحت تاثیر اتفاقاتی که در کشورش رخ داد، به داستان نویسی پرداخت.
ماریانو آسوئلا برای اولین بار با ترجمه سروش حبیبی از داستان «ارباب ها» به مخاطبان ایرانی معرفی شد و «مگس ها» دومین اثر او بود که به فارسی ترجمه شد. آسوئلا پزشکی بود که به جریان انقلاب مکزیک پیوست و با داشتن پیشینه نویسندگی اش، تحت تاثیر اتفاقاتی که در کشورش رخ داد، به داستان نویسی پرداخت.
از جمله معروفترین آثار داستانی او درباره حوادث انقلاب مکزیک، میتوان به «فلک زده ها»، «ارباب ها» و «مگس ها» اشاره کرد.
آسوئلا اولین داستان نویس انقلاب مکزیک است که در سال ۱۸۷۳ در لاگوس ده موره نوی مکزیک متولد شد. او از جوانی داستان مینوشت و در سال ۱۸۹۶ داستان «خاطرات یک دانشجو» را در یک هفته نامه به چاپ رساند. در ادامه طرحها و داستانهای بعدی خود را هم نوشت و از سال ۱۹۰۹ به طور حرفهای به داستان نویسی پرداخت.
آسوئلا اولین داستان نویس انقلاب مکزیک است که در سال ۱۸۷۳ در لاگوس ده موره نوی مکزیک متولد شد. او از جوانی داستان مینوشت و در سال ۱۸۹۶ داستان «خاطرات یک دانشجو» را در یک هفته نامه به چاپ رساند. در ادامه طرحها و داستانهای بعدی خود را هم نوشت و از سال ۱۹۰۹ به طور حرفهای به داستان نویسی پرداخت.
آسوئلا مثل بیشتر جوانان لیبرال، هوادار قیام فرانسیسکو ماده رو شد که رژیم دیکتاتوری پورفیرریو دیاس را سرنگون کرد. او داستانهای «ارباب ها» و «مگس ها» را براساس واقعیتهای زنده سالهای انقلاب نوشت.
این نویسنده، اساساً مولفی اخلاق گراست و دلسردی اش از انقلاب مکزیک خیلی زود آشکار شد. او برای مکزیک بهتری جنگید، اما پس از انقلاب و تصحیح بی عدالتی ها، دید ستمگریهای گذشته توسط افراد فرصت طلبی که سر کار آمدند، تکرار شد.
این نویسنده، اساساً مولفی اخلاق گراست و دلسردی اش از انقلاب مکزیک خیلی زود آشکار شد. او برای مکزیک بهتری جنگید، اما پس از انقلاب و تصحیح بی عدالتی ها، دید ستمگریهای گذشته توسط افراد فرصت طلبی که سر کار آمدند، تکرار شد.
او که داخل مسائل سیاسی شده بود، با دلسردی پس از انقلابش، به کلی از سیاست کناره گیری کرد. داستان «مگس ها» در بیم و هراس حاکم بر ایستگاه راهن آهن مکزیکوسیتی آغاز میشود. پایتخت در خطر سقوط است و نیروهای پانچو وی یا و ساپاتا شهر را ترک میکنند و مردم وفادار به انقلاب هم در پی آنان، جلای وطن میکنند.
در ادامه داستان، سیاستمداران، کارمندان، ژنرالها و افسران ارتش سابق فدرال، دکترها، معلم ها، زنان راحت طلب تهی مغز، زنان بدکاره و خلاصه همه کسانی که از سر کوته نظری، به وی دل بسته بودند، ناامیدانه میکوشند فرار کنند تا به دست سربازان سرخپوست قبیله یاکی کشته نشوند. این فراریان هراسان، در یک واگن به داری گرد میآیند، و آنجا در سراسر شبی هولناک، حدسهای دیوانه وار بلغور میکنند.
در کتاب تازه چاپ نشر نو، مقدمهای از تاریخ معاصر مکزیک چاپ شده تا مخاطب رمان، ارتباط بهتری با آن برقرار کند. «مگس ها» از نخستین و مهمترین رمانهای آسوئلاست که در دوره دیکتاتوری پروفیریو دیاس نوشته شد.
میخواهید بدانید روایتِ مگسها چه گونه است و نگاهِ داستان نویس از چه زاویهای بوده؟ خطوطِ زیر را که بخشی ست از روایت بخوانید تا دنیای کار دست تان بیاید.
«آهای، پسر! قطار برای چه اینجا ایستاده؟»
سربازی که شلوار سفید و پوتین گل آلودی به پا داشت و تفنگش را حمایل شانه کرده بود، نگاه ابلهانهای به شهردار توریکاتو انداخت و بدون جواب رد شد.
دن سینفوروسو متکبرانه تکرار کرد: «احمق بی شعور، دارم ازت میپرسم که قطار چرا اینجا ایستاده؟»
سرباز ایستاد. چهره اش را که مانند نقابهای «آستک» بود، احمقانه بر فدرالی سابق دوخته بود.
«خیلی دلت میخواهد بدانی، نه؟ من هم مثل تو.» «مردکه الدنگ، هیچ میدانی با کی طرفی؟»
«راستش فکر نکنم با پدرم طرف باشم، چون پدر من … نبود!»
در ادامه داستان، سیاستمداران، کارمندان، ژنرالها و افسران ارتش سابق فدرال، دکترها، معلم ها، زنان راحت طلب تهی مغز، زنان بدکاره و خلاصه همه کسانی که از سر کوته نظری، به وی دل بسته بودند، ناامیدانه میکوشند فرار کنند تا به دست سربازان سرخپوست قبیله یاکی کشته نشوند. این فراریان هراسان، در یک واگن به داری گرد میآیند، و آنجا در سراسر شبی هولناک، حدسهای دیوانه وار بلغور میکنند.
در کتاب تازه چاپ نشر نو، مقدمهای از تاریخ معاصر مکزیک چاپ شده تا مخاطب رمان، ارتباط بهتری با آن برقرار کند. «مگس ها» از نخستین و مهمترین رمانهای آسوئلاست که در دوره دیکتاتوری پروفیریو دیاس نوشته شد.
میخواهید بدانید روایتِ مگسها چه گونه است و نگاهِ داستان نویس از چه زاویهای بوده؟ خطوطِ زیر را که بخشی ست از روایت بخوانید تا دنیای کار دست تان بیاید.
«آهای، پسر! قطار برای چه اینجا ایستاده؟»
سربازی که شلوار سفید و پوتین گل آلودی به پا داشت و تفنگش را حمایل شانه کرده بود، نگاه ابلهانهای به شهردار توریکاتو انداخت و بدون جواب رد شد.
دن سینفوروسو متکبرانه تکرار کرد: «احمق بی شعور، دارم ازت میپرسم که قطار چرا اینجا ایستاده؟»
سرباز ایستاد. چهره اش را که مانند نقابهای «آستک» بود، احمقانه بر فدرالی سابق دوخته بود.
«خیلی دلت میخواهد بدانی، نه؟ من هم مثل تو.» «مردکه الدنگ، هیچ میدانی با کی طرفی؟»
«راستش فکر نکنم با پدرم طرف باشم، چون پدر من … نبود!»
۰