داریوش مهرجویی؛ طلایه‌دار سینمای روشنفکرانه

داریوش مهرجویی؛ طلایه‌دار سینمای روشنفکرانه

مهرجویی طی پنجاه سال فعالیت در سینمای ایران به خوبی خودش را حفظ کرد. اینکه شما پنجاه سال بتوانی مراقب خودت باشی و خودت را در هر شرایطی حفظ کنی، بسیار مهم و قابل تامل است.

کد خبر : ۷۴۷۶۲
بازدید : ۶۰۰۴
داریوش مهرجویی؛ طلایه دار سینمای روشنفکرانه
جواد طوسی | سالگرد تولد داریوش مهرجویی بهانه‌ای است برای ادای دین به فیلمساز تاثیرگذاری با بیش از ۵۰ سال حضور بی‌وقفه و ارزشمند در سینمای این سرزمین. اگر «موج نو» را اولین گام جدی و فرهنگساز در سینمای قبل از انقلاب بدانیم، او و مسعود کیمیایی با فیلم‌های «گاو» و «قیصر» (۱۳۴۸) سنگ بنای این نهضت را گذاشتند.
دومین تجربه فیلمسازی مهرجویی در نقطه مقابل «قیصر» از جهت شیوه روایت‌پردازی، کستینگ بازیگری، فضاسازی و ریتم و ضرباهنگ بود. جا انداختن یک سینمای صاحب اندیشه با نگاهی تاویل‌پذیر و ضدکلیشه در آن حجم انبوه تولیدات سهل‌پسندانه و راحت‌الحلقومی، کاری دشوار بود و مهرجویی این ریسک را به جان خرید.

او در طول دوران «موج نو» فیلمساز پرکاری نبود ولی با همان چند فیلم «گاو»، «آقای هالو» (۱۳۴۹)، پستچی (۱۳۵۱) و دایره مینا (۱۳۵۳) نشان داد که برای خودش چارچوب و حد و مرز مشخصی قائل است و نمی‌خواهد از دیدگاه خود عدول کند و تن به هر کاری بدهد. نوع مواجهه او با انسان در این فیلم‌ها کاملا منحصر به فرد و مبتنی بر نگاهی جامعه‌شناختی و روانکاوانه با لایه‌های فلسفی است.
در این بیان ترکیبی و چندوجهی، «انسان» با همه رنج‌ها، آرزومندی‌ها، حسرت‌ها و عقده‌های درونی و ناتوانی‌هایش مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و عکس‌العمل‌های متفاوتی از خود ارائه می‌دهد که گاه به نمایشی جنون‌آمیز و تراژیک منتهی می‌شود، گاه با واقع‌بینی تلخی همراه است و گاه بهت‌زده تصویری شیطانی و شرارت‌آمیز (همچون علی در دایره مینا) می‌شویم.
این چنین نشانه‌ها و موقعیت‌های شکننده و دفرمه‌ای، محصول یک جامعه بحران‌زده و ناکارآمد در حوزه‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است. یک ویژگی قابل دفاع دیگر مهرجویی، وام گرفتنش از ادبیات داستانی و نمایشی است که جدا از علی نصیریان (نمایشنامه آقای هالو) و گئورک بوخنر (نمایش و ویستک در پستچی) بیش از همه شاهد تعلق خاطر او به دنیای پریشان و جنون‌آمیز غلامحسین ساعدی و نگاه روانشناسانه‌اش در فیلم‌های «گاو» و «دایره مینا» هستیم.

شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بعد از انقلاب، وضعیت متفاوتی را برای فیلمسازان شاخص موج نو رقم زد. در این میان، داریوش مهرجویی نسبت به دیگر فیلمسازان هم‌نسل خود (به‌رغم آن پیشینه و شناسنامه خاص نخبه‌گرا) موفق‌ترین فیلمساز تا سال ۸۵ بوده است.
در کنار او مسعود کیمیایی، پرکارترین فیلمساز کهنه‌کار موج نو به شمار می‌آید. ولی کارنامه پر افت و خیز این دورانش نسبت به دوست و همکار خود، آسیب‌پذیرتر و پرحرف و حدیث‌تر است و در عین حال موافقین و مخالفین سرسخت خودش را نیز دارد. زنده‌یاد علی حاتمی هم در بعد از انقلاب در سینما و تلویزیون فعالیت چشمگیری داشت که متاسفانه عمر کوتاهش مانع از تداوم این حضور موثر شد.

ساخت فیلم‌های متفاوت و قابل بحث و بعضا پرمخاطبی، چون «اجاره‌نشین‌ها» (۱۳۶۵)، «هامون» (۱۳۶۸)، «لیلا» (۱۳۷۵)، «درخت گلابی» (۱۳۷۶)، «بمانی» (۱۳۸۰)، «مهمان مامان» (۱۳۸۲) و «سنتوری» (۱۳۸۵) بیانگر هوشمندی و زمانه‌شناسی فیلمسازی است که با اتکا به دانسته‌های آکادمیکش در رشته فلسفه و جوهر اجتماعی- فرهنگی‌اش، درک عمیقی نسبت به یک جامعه سنتی در حال گذار با همه التهابات و طبقه‌بندی ناهمگون و ظرفیت‌های ایدئولوژیکش دارد.
قابلیت‌های ژانری «اجاره‌نشین‌ها» به عنوان یک نمونه درخشان در سینمای کمدی، تبدیل شدن «هامون» به یک فیلم «کالت» در میان نسل‌های پیر و جوان و پر شر و شور و آرمان‌باخته این زمانه، بازی هنرمندانه مهرجویی با مایه‌های ملودرام در «سارا» و «لیلا» با شناخت درست از پایگاه اجتماعی آدم‌هایش، حدیث نفس دلپذیر او در «درخت گلابی» که نوعی خودزنی روشنفکرانه نیز به شمار می‌آید، تجربیات قابل تامل او در فرم و نگاه جامعه‌شناسانه در «بانو» و «بمانی» و گرایشات هرازگاه او به نوعی سینمای مردمی پرمخاطب (با حفظ همان الگو‌ها و ابزار خاص مهرجویی در شخصیت‌پردازی و رویارویی با خانواده و طبقه و کشمکش و تقابل آدم‌ها) نشانه‌های عینی این ذوق و قریحه و ارتباط مرحله به مرحله با جامعه و طیف روشنفکر آن است.

اما در یک واقع‌بینی تلخ باید بپذیریم که حتی هنرمند خلاق و پرمایه‌ای، چون مهرجویی در بستر یک جامعه سیاست‌زده و پرهیاهو با همه بحران‌های پایان‌ناپذیرش از جایی به بعد کم می‌آورد و محاسباتش به هم می‌خورد و دچار سرگشتگی و سردرگمی و بی‌انگیزگی و پریشانی می‌شود که نمونه‌هایش را در آثار متاخر او می‌بینیم.
در کنار آثار ناامیدکننده‌ای، چون «چه خوبه که برگشتی» (۱۳۹۱) و «اشباح» (۱۳۹۲) و «نارنجی‌پوش» را می‌توان قابل قبول‌ترین فیلم این دوران مهرجویی دانست. در «آسمان محبوب» با همه آن بازی‌های جنون‌آمیز آشنای مهرجویی از فکر و ایده تا مرحله اجرا شاهد وضعیت دگرگون شده‌ای هستیم که نهایتا به یک انسجام بصری تبدیل نمی‌شود و بیان غالب انتزاعی نمی‌تواند، دنیای ذهنی فیلمساز را برای ما باورپذیر کند.
اما فارغ از این افول ناگزیر تاریخی، همچنان به فیلمساز ریشه‌دار و خوشفکر و توانایی، چون داریوش مهرجویی دل بسته‌ایم و امیدواریم «لامینور» او بازگشتی به دوران اوج فیلمسازی‌اش باشد. عمرش پر بار و سرش سلامت...

آقای خاص
سعید مروتی
با احترام به ابراهیم گلستان، سهراب شهید ثالث، عباس کیارستمی، ناصر تقوایی و بهرام بیضایی، این داریوش مهرجویی است که بیشترین سهم را در اعتلای آنچه سینمای متفاوت و روشنفکرانه خوانده می‌شود ایفا کرده. جایگاهی که هم حاصل بیش از پنجاه سال تداوم حضور در سطح اول فیلمسازی در ایران است و هم اینکه طبقه متوسط شهری از زمان اکران فیلم «گاو» تا همین چند سال پیش، تماشای هر فیلمی از مهرجویی را مساوی با پیگیری سینمای متفاوت دانسته است.
کم‌کاری ابراهیم گلستان و ناصر تقوایی، نخبه‌گرایی بهرام بیضایی و محفل‌گرایی عباس کیارستمی باعث می‌شود تداوم، هوش و توانایی برقراری ارتباط بی‌واسطه با تماشاگر در عین حفظ دغدغه‌های روشنفکرانه و در مواردی، چون «هامون» همسو کردن گسترده تماشاگران با این دغدغه‌ها، نام مهرجویی را در صدر این چهره‌های تابناک سینمای ایران قرار دهیم.
در مورد مهرجویی می‌توان به تاثیرگذاری بر چند نسل از فیلمسازان هم اشاره کرد که مهم‌ترین‌شان اصغر فرهادی است. در مورد مهرجویی رسم است که همه از «گاو» شروع کنند و «الماس۳۳» را از قلم بیندازند. در حالی که امروز بهتر از مثلا پانزده سال پیش می‌توان درک کرد که «الماس ۳۳» هم بخشی از شخصیت فیلمساز را بازتاب می‌دهد؛ فیلمسازی که وقتی سرحال باشد می‌تواند از دل موقعیت‌های جفنگ، بهترین لحظات سینمایی را بیرون بکشد.
مهرجویی می‌تواند متن فرنگی را با وفاداری کامل به جهان نویسنده به فیلمی ایرانی تبدیل کند. این توان را داشته در سرزمینی که همیشه دره‌ای عمیق میان نویسندگان و کارگردانان وجود دارد، بهترین اقتباس‌ها را از ادبیات معاصر انجام دهد و همه از غلامحسین ساعدی و گلی ترقی تا هوشنگ مرادی کرمانی از همکاری با او رضایت داشته باشند. سینمای روشنفکری ایران مدیون مهرجویی است.
سینمایی که البته نه با فیلم‌های او که با آثار فرخ غفاری و گلستان شروع شد ولی با «گاو» و «پستچی» و «دایره مینا» میان مردم رفت. اینکه این فیلم‌ها چه کیفیتی دارند و اینکه مثلا «گاو» تا چه اندازه فیلم درخشانی است یا نیست یا «پستچی» به عنوان فیلمی فلسفی چقدر از عهده موضوعی که به آن پرداخته برمی‌آید داستان دیگری است. مساله اهمیت و حضوری است که مهرجویی را از هر فیلمساز روشنفکر دیگری متمایز می‌کند.
این جایگاهی تاریخی است که مهرجویی آن را با تلاش پیگیرانه برای یافتن راه‌های ارتباطی با تماشاگر طی کرده است. هیچ فیلمسازی که متعلق به جبهه سینمای روشنفکرانه است، چون مهرجویی در این مسیر نکوشیده و به توفیق نرسیده است.
فیلم‌های قبل از انقلاب او نخبه‌گرایانه‌تر از آثار پس از انقلاب او بودند (به استثنای «آقای هالو» که احتمالا واکنشی به توقیف «گاو» بود و البته نشانه تلاش فیلمساز برای حذف نشدن از عرصه سینمای حرفه‌ای) ولی در همین فیلم‌ها هم می‌شود کوشش برای برقراری ارتباط با تماشاگر را مشاهده کرد. چیزی که مثلا برای شهید ثالث یا پرویز کیمیاوی اصلا دغدغه نبود.
اما آنچه مهرجویی را میان هم‌نسلانش به چهره‌ای منحصر‌به‌فرد تبدیل می‌کند، کارنامه بعد از انقلاب اوست. مهرجویی نه‌تن‌ها بهتر از کیمیایی، تقوایی، بیضایی و حاتمی توانایی تطبیق با شرایط را نشان داد که اساسا فیلمساز بهتری شد؛ اتفاقی که برای دیگر بازماندگان موج نوی سینمای ایران رخ نداد. تنها استثنا عباس کیارستمی بود که دامنه نفوذ و تاثیرگذاری‌اش بیشتر خارج از مرز‌ها بود.
مهرجویی به مدت یک دهه، از «اجاره‌نشین‌ها» تا «درخت گلابی» بهترین فیلمساز این سرزمین بود؛ فیلمسازی که با جسارت سراغ کمدی و ملودرام (ژانر‌هایی که در ایران فیلمسازان متعلق به جبهه روشنفکری علاقه چندانی به آن نشان نمی‌دادند) رفت و «اجاره‌نشین‌ها»، «سارا» و «لیلا» را ساخت.
مهرجویی بعد از انقلاب، در غیبت ساعدی که سایه بر کارگردان «گاو» و «دایره مینا» سنگینی می‌کرد، تولدی دیگر را تجربه کرد. با انبوه جوایز جشنواره فیلم فجر، تحسین منتقدان و گیشه پر‌رونق مهرجویی بیشتر از همه هم‌نسلانش قدر دید و بر صدر نشست. از نیمه دوم دهه هفتاد مهرجویی سراغ تجربه‌های تازه رفت و از زیبایی‌شناسی «لیلا» و «درخت گلابی» فاصله گرفت.
مهرجویی این سال‌ها، بیشتر در فضای «الماس۳۳» تنفس کرده و این حاصل انتخاب فیلمسازی است که دیگر نمی‌خواهد به سیاق دوران طلایی‌اش فیلم بسازد. چهره تکرارنشدنی سینمای ایران فیلم‌هایش را ساخته و از این به بعد هرچه بسازد چیزی از جایگاهش به عنوان مهم‌ترین و تاثیرگذارترین چهره سینمای روشنفکری ایران کاسته نمی‌شود. همه ما دوست داریم مهرجویی بزرگ باز هم فیلم‌های بزرگ بسازد. اتفاقی که می‌تواند با «لامینور» رخ داده باشد.

افت او افتخار ما است
نظام‌الدین کیایی
در آستانگی هشتاد سالگی داریوش مهرجویی اگر بخواهم فیلم‌های این کارگردان گرانقدر را شماره‌گذاری کنم و متعاقبش ده فیلم برتر او در سینما را هم انتخاب کنم، قطعا از نظر من دو فیلم برتر تاریخ سینمای ایران از میان ده فیلم به مهرجویی تعلق دارد.
راجع به داریوش مهرجویی صحبت‌های زیادی گفته شده و دیدگاه‌های مختلفی هم وجود دارد، اما توصیف ویژگی و خصلت‌های کاری او نیازمند شناخت دقیق و قوی است تا رابطه دوستانه‌ای که من با ایشان دارم. از منظر دیگر این نظر هم مطرح است که جایگاه مهرجویی در سینمای ایران اساسا نیاز به توصیف ندارد. او از نظر من تنها آدمی است که ضمن برخورداری اصول فرهنگی قابل احترام هم هست. اهل تملق و بزرگ‌نمایی نیستم، اما مهرجویی بحق کارگردان برگزیده ایران است.

با ذکر این نکات، اما بدانیم همه ما در زندگی نقاط قوت و ضعف‌هایی داریم، همه ما در دوران کاری‌مان فراز و فرود‌هایی داشته و داریم. اما داریوش مهرجویی ورای تمام این برداشت‌ها قرار می‌گیرد؛ او به گردن سینمای ایران حق زیادی دارد. مهرجویی اولین کسی است که اسمش در دایره‌المعارف سینمای جهان به عنوان ایرانی درج شده و آن هم به خاطر ساخت فیلم گاو است.
بعد از او بود که نام سهراب شهیدثالث و دیگر سینماگران ایرانی در دایره‌المعارف ثبت شد. مهرجویی طی پنجاه سال فعالیت در سینمای ایران به خوبی خودش را حفظ کرد. اینکه شما پنجاه سال بتوانی مراقب خودت باشی و خودت را در هر شرایطی حفظ کنی، بسیار مهم و قابل تامل است. البته این را هم بگویم که مهرجویی در سال‌های اخیر خیلی افت کرده، اما همین افت مهرجویی هنوز بالاتر از کیفیت سینمای رایج ایران است.

جدا از چند آدم بزرگ همچون اصغر فرهادی، مهرجویی از معدود سینماگرانی است که پنجاه سال در سینما تداوم داشته است، آن هم در ایران که نمی‌توانند محبوب‌ها را تحمل کنند و ظرف دوسال طوری زیر پای آدم محبوب را خالی می‌کنند که خودش هم نمی‌فهمد.

در آخر بگویم که مهرجویی فعالیتش در سینما را با بدترین فیلم شروع کرد، با گاو به اوج فیلمسازی‌اش رسید و این روز‌ها بسیار فروکش کرده، اما من به احترام همین افت و فروکش از جای بر می‌خیزم، کلاه از سر برمی‌دارم و خبردار می‌ایستم. به راستی و درستی افت مهرجویی اوج و افتخار سینمای ایران است.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید