علم همان عقل سلیم است؟!

علم همان عقل سلیم است؟!

آیا علم تجربی همان تجربه نیست که بار‌ها آزموده و تایید شده است؟ چطور ممکن است تجربه‌ای محدود به یک نفر، در یک مکان خاص، در یک زمان خاص، بدون آنکه در شرایط کنترل‌شده آزموده و به نتایج آماری معنادار منتهی شده باشد، از تجربه علمی بالاتر باشد؟

کد خبر : ۷۶۴۶۷
بازدید : ۵۴۷۴
علم همان عقل سلیم است؟!
کاوه فیض‌اللهی | باور بی‌پایه، اما بسیار مشهوری در میان عموم مردم رواج دارد که می‌گوید «تجربه از علم بالاتر است.» معمولاً شنونده نیز سری تکان می‌دهد و سعی می‌کند این حکمت را به خاطر بسپارد. یکی از فایده‌های آموزش تفکر انتقادی به کودکان می‌تواند این باشد که در واکنش به چنین موقعیت‌هایی مغز ما که مایه مباهات گونه انسان خردمند است را به کار بیندازد و ابتدا دنبال تناقضی در این جمله بگردد: «کدام علم؟ علم تجربی؟
آیا علم تجربی همان تجربه نیست که بار‌ها آزموده و تایید شده است؟ چطور ممکن است تجربه‌ای محدود به یک نفر، در یک مکان خاص، در یک زمان خاص، بدون آنکه در شرایط کنترل‌شده آزموده و به نتایج آماری معنادار منتهی شده باشد، از تجربه علمی بالاتر باشد؟»

آیا ممکن است نیاکان ما، نسل از پی نسل، چیزی را تجربه کرده باشند و بر اساس آن عمل کرده باشند، و باز علم تجربی جدید از راه برسد و نشان دهد که آن‌ها همه اشتباه می‌کردند؟ بله، چنین چیزی در تاریخ علم بار‌ها اتفاق افتاده است. علم بار‌ها نادرستی «عقل سلیم» با باور همگانی را نشان داده است.
مثلاً نشان داده که برخلاف تصور تمام جهانیان این زمین است که به دور خورشید می‌گردد. یا اینکه چیزی به نام مزه شیرین در جهان وجود ندارد، شیرینی احساسی است که در مغز ما تولید می‌شود. این در مورد رنگ‌ها نیز صدق می‌کند.

خیلی جالب است که هیچ کس نگران بی‌خردی‌اش نیست، و در عوض مثلاً از حافظه ضعیف شکایت می‌کند. بلکه عکس آن بیشتر احتمال دارد، یعنی اینکه خودمان را نمونه خردورزی بدانیم و آرزو کنیم کاش همه مثل ما فکر می‌کردند؛ بنابراین عقل سلیم، برخلاف آنچه از ظاهر این عبارت برمی‌آید، به معنای باوری نیست که اگر همه از سلامت عقل برخوردار باشند و درست فکر کنند به آن نتیجه می‌رسند، بلکه در عمل عقل سلیم در بیشتر موارد چیزی نیست جز باور‌های متنوع و گوناگونی که هر کدام از ما به صورت انفرادی داریم.
باوری که هر که با ما موافق باشد فردی منطقی است و اگر طور دیگری فکر کند از سلامت عقل بی‌بهره است. به گفته آلبرت آینشتاین «عقل سلیم در واقع چیزی نیست جز انباشت تعصب‌ها و پیش‌داوری‌هایی که تا هیجده سالگی در ذهن جای می‌گیرند.»

بنابراین توسل به عقل سلیم معمولا چیزی نیست جز اندیشیدن به همان چیزی که حس می‌کنیم درست است. اما چیزی که به نظر یک نفر درست می‌آید ممکن است به نظر دیگری درست نباشد. وقتی با نظر کسی موافقت یا مخالفت می‌کنیم معمولا آن را با انجام آزمایش یا مراجعه به نتایج مستند اعتبارسنجی نمی‌کنیم بلکه فقط چک می‌کنیم ببینیم با آنچه پیش از این می‌دانستیم یا آن ایدئولوژی که سرسپرده‌اش هستیم سازگار است یا نه.
درواقع می‌بینیم آیا با آن احساس راحتی می‌کنیم یا نه. از عینک خودمان نگاه می‌کنیم ببینیم خوش‌مان می‌آید یا نه. اگر خوش‌مان نیاید دیگر حتا به استدلال‌های پشت آن ایده نیز کاری نداریم و درجا ردش می‌کنیم. نام این فرایند را هم می‌گذاریم عقل سلیم.
همان‌طور که دنیل کانمن، روان‌شناس و برنده جایزه نوبل اقتصاد در ۲۰۰۲، در کتاب «تفکر سریع و آهسته» که دو ترجمه از آن به فارسی نیز وجود دارد می‌گوید، وقتی به این ترتیب به نتیجه‌ای می‌رسیم آن نتیجه هرچه که باشد به نظرمان درست هم می‌آید. روان‌شناسی ما طوری ساخته نشده که درباره طرزفکر خودمان قضاوت کنیم. این در حالی است که ذهن ما آکنده از طیف گسترده‌ای از سوگیری‌های شناختی است.

اما علم همان عقل سلیم نیست. محض امتحان با عقل سلیم‌تان پا به دنیای مکانیک کوانتوم و نسبیت بگذارید تا ببینید چقدر به کارتان می‌آید. اگر باور ندارید از گربه شرودینگر بپرسید. با این همه برای مشاهده ناتوانی عقل سلیم حتا لازم نیست از قلمرو آشنای زندگی روزمره خارج شوید.
هیچ عقل سلیمی به شما نمی‌گوید که زمین زیر پای شما در حرکت است؛ بنابراین تمام چیز‌های دیگرند که دور ما می‌چرخند و عقل سلیم می‌گوید که مرکز کائنات هستیم. دانشمندان نیز همچون ما در برابر سوگیری‌های شناختی مصون نیستند و آن‌ها نیز همچون ما گاه خودشان را فریب می‌دهند و چیز‌هایی را باور می‌کنند که بعدا معلوم می‌شود درست نیست.
تفاوت اینجاست که فرایند دسته‌جمعی علم کنترل‌ها و مهار‌هایی دارد که جلوی خطا‌های فردی را می‌گیرند. برخلاف عقل سلیم که واحد شناختی آن افراد پراکنده جامعه است، علم تجربی محصول شناختی پژوهش جامعه علمی است که مدام آزموده و اصلاح می‌شود.

عمارت پابرجا
تنسلی رندولف هریسون در سال ۱۹۰۰ در ایالت آلاباما در جنوب آمریکا در خانواده‌ای به دنیا آمد که تا هفت پُشت همگی پزشک بودند. در پانزده سالگی از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد و یک سال در دانشکده پزشکی دانشگاه میشیگان درس خواند و سپس به دانشکده پزشکی جانز هاپکینز رفت. دوره انترنی (کارآموزی) را در بیمارستان بریگاه بوستون گذراند و باز به هاپکینز بازگشت تا به تحصیل در طب داخلی ادامه دهد. دوره تخصص را در دانشگاه وندربیلت در ایالت تنسی گذراند.

رشته تخصصی هریسون پزشکی قلب و نیز سازوکار‌های پاتوفیزیولوژیک بیماری‌های قلبی بود. نام هریسون در دنیای پزشکی به عنوان دبیر بنیانگذار و سردبیر پنج ویراست نخست کتاب مشهور «اصول طب داخلی هریسون» شناخته شده است. کتاب درسی «اصول طب داخلی هریسون» نخستین بار در سال ۱۹۵۰ منتشر شد و ظرف ۷۰ سال گذشته به شهرتی بین‌المللی رسید.
این کتاب دوجلدی در این مدت هر سه تا چهار سال یک بار بر اساس جدیدترین یافته‌های رشته پزشکی داخلی مورد بازنگری قرار گرفته و اطلاعات آن به روز شده است. ویراست بیستم آن در سال ۲۰۱۸ منتشر شد و فصل‌های جدیدی درباره «زیست‌شناسی دستگاه‌ها در سلامت و بیماری»، «میکروبیوم انسان»، «زیست‌شناسی پیری» و «بیماری‌های روانپزشکی در کهنه‌سربازان جنگ».

اگرچه تمام کسانی که در حرفه پزشکی هستند از این کتاب به عنوان کتاب درسی و مرجع استفاده می‌کنند، اما مخاطب اصلی آن انترن‌ها و دانشجویان پزشکی هستند. اما شهرت این کتاب به معتبرترین مرجع درباره طب داخلی محدود نمی‌شود بلکه ضمنا «معتبرترین کتاب در کل پزشکی» به شمار می‌آید؛ بنابراین دست‌کم از این نظر طرفداران طب اسلامی کتاب مناسبی را برای آتش زدن انتخاب کرده‌اند.
کتاب از ساختار ویژه‌ای برخوردار است که در آن نشانه‌شناسی بیماری با شناخت پاتوفیزیولوژی در هم بافته شده است که رویکردی بی‌همتا در کتاب‌های درسی پزشکی به شمار می‌آید. طب داخلی هریسون یکی از پرخواننده‌ترین کتاب‌های درسی در کل رشته پزشکی و یکی از پرفروش‌ترین متون پزشکی داخلی در آمریکا و سرتاسر جهان است.
این کتاب تاکنون به ۱۴ زبان ترجمه شده است و به زبان فارسی نیز هم به صورت کامل و از بخش‌های مختلف آن ترجمه‌های پرشماری موجود است.

خود هریسون علاوه بر پژوهش و انتشار مقاله، تدریس هم می‌کرد. او بیشتر دوران تدریس خود را در دانشگاه آلاباما گذراند که رئیس و مدیر گروه پزشکی آن بود. هریسون در ۱۹۷۸ در بیرمنگام آلاباما درگذشت و در زمان مرگ ۷۸ سال داشت.
در سال ۲۰۱۳ زندگی‌نامه‌ای با عنوان «دکتر تنسلی هریسون: معلم پزشکی» درباره او منتشر شد که بر پایه گفتگو‌هایی با خود او، خانواده و همکارانش است و زندگی پزشکی خارق‌العاده را در قرن بیستم به تصویر می‌کشد، قرنی که از نظر پزشکی با تلاطم و تغییر بسیاری همراه بود.
هریسون در نخستین چاپ کتاب در سال ۱۹۵۰ نوشت هیچ فرصت یا وظیفه‌ای برای یک انسان بالاتر از پزشکی نیست. در کاستن از رنج دیگران مهارت فنی، دانش علمی و درک انسانی لازم است. کسی که از این‌ها با شجاعت، فروتنی و خردمندی استفاده کند خدمت بی‌همتایی به همنوعانش خواهد کرد و عمارت پابرجایی از شخصیت درون خویش خواهد ساخت. پزشک نباید از سرنوشت خود چیزی بیش از این بخواهد و به کمتر از این نیز نباید رضایت دهد.
منبع: روزنامه سازندگی
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید