حدِ نیکوکاری!

حدِ نیکوکاری!

به همان اندازه که شیندلر احساس یاس می کرد، کسانی که او نجاتشان داد به او رو کردند و او را در آغوش گرفتند. آنها او را بخشیدند. با در نظر گرفتن نقص و خطایی که همیشه با انسان است، کار او سزاوار سرزنش نیست. اما همچنانکه آنها به او اطمینان می دهند که نباید این چنین احساس گناه کند، نمی توانند هم به او بگویند که کارش اشتباه بوده است. اگر او می توانست تلاش بیشتری بکند، باید انجام می داد. ممکن است که غفلت های او سزاوار سرزنش نباشند اما این به آن معنی نیست که آن غفلت ها درست بوده اند. ممکن است همه ما در مقابل درخواست های اخلاقی دچار سردرگمی شویم، اما نباید فراموش کنیم که این موضوع در مورد همه ما پیش می آید.

کد خبر : ۳۰۷۰۳
بازدید : ۲۴۳۴

پشیمانیِ اخلاقی بودن
فرادید | « تلاش من کافی نبود» این نتیجه ای است که همه ما آرزو می کنیم هیچ وقت به آن مواجه نشویم، مخصوصا در هنگام مرگ. شاید این نهایت پشیمانی است. در سکانس پایانی فیلم «فهرست شیندلر» افسوس اسکار شیندلر این است که تلاشش ناکافی بوده است. اگر به چهره صدها یهودی ای که او از اردوگاه های کار اجباری نازی ها نجات داد نگاه کنید، فکر می کنید که او بیش از این نمی تواست کمک کند اما اگر به صورت هزاران فردی که او نتوانسته به آنها کمک کند نگاه کنید، می گویید که او می توانست تلاش بیشتری بکند اما این کار را انجام نداده است. اگر او دارایی های بیشتری را می فروخت و پول بیشتری خرج می کرد، می توانست آزادی افراد بیشتری را بخرد.

به گزارش فرادید به نقل از ایان، او می گوید: «تلاش من کافی نبود». آیا حق با اوست؟ آیا به لحاظ اخلاقی این قهرمان باید تلاش بیشتری می کرد؟ بر مبنای رویکرد نتیجه گرایی این افسوس به حق است، او به اندازه کافی تلاش نکرده است. نتیجه گرایی یک نظریه اخلاقی است که بر اساس آن ما موظف هستیم که بهترین نتیجه را بدست بیاوریم. اگر این نتیجه مستلزم یک فداکاری بزرگ باشد، نتیجه گرایی ما را ملزم می کند که این فداکاری بزرگ را به عهده بگیریم. از این رو اگر شیندلر می توانست تلاش بیشتری بکند، باید این کار را می کرد.

برخی با این رویکرد موافق نیستند. آنها معتقدند که این درخواست بسیار زیادی است. شیندلر یک قهرمان بود. آنچه که او انجام داد فراتر و بیشتر از چیزی بود که از او انتظار می رفت. و اگر او با این همه، به اندازه کافی تلاش نکرده است، تکلیف بقیه ما چه می شود؟ زیرا از یک منظر ما هم در جایگاه شیندلر هستیم، یعنی ما هم می توانیم با صرف هزینه و زمان یا با بخشیدن مقدار زیادی از درآمدمان زندگی بسیاری از مردم را نجات دهیم.

این خط مشیء ای است که توسط جنبش «انسان دوستی موثر» دنبال می شود، جنبشی که ملهم از مقاله پیتر سینگر با عنوان «قحطی، فراوانی و اخلاق» است که در سال 1972 به چاپ رسید. با این همه بسیاری از مردم بخش کمی از دارایی های خود را به امور خیریه اختصاص می دهند در حالی که می توانند بیشتر از این کمک کنند. پس سوالی که با آن مواجه هستیم سوال کم اهمیتی نیست: آیا برای کمک به دیگران به اندازه کافی تلاش کرده ایم؟ آیا موظف هستیم که به اندازه شیندلر یا حتی بیش از او به نیازمندان کمک کنیم؟

اخلاق نمی تواند از ما بخواهد که به اندازه شیندلر به نیازمندان کمک کنیم، یا پولی که به زحمت به دست آورده ایم را به غریبه ها ببخشیم. فیلسوفان اخلاق انواع مختلف این نگرانی ها را «ردِ درخواست» می نامند. طرفداران این نظریه ادعا می کنند که نظریه اخلاقی ای که درخواست بیش از حدی از ما دارد نمی تواند درست باشد.

به همان اندازه که این مخالفت جذاب به نظر می رسد توضیح دادن آن کار سختی است. این مخالفان برای توجیه یک نظریه اخلاقی که درخواست کمتری داشته باشد باید توضیح دهند که چرا بعضی وقت ها مجاز هستیم که بهترین کار را انجام ندهیم. فیلسوفان اخلاق تلاش کرده اند که به این چالش به سه شیوه پاسخ بدهند. یک شیوه این است که برای میزان مطالبه اخلاقی سقفی تعیین کنیم. شیوه دیگر این است که ما اجازه داشته باشیم که برای تندرستی و اهداف خود وزن بیشتری در زندگی قائل شویم. سومین شیوه این است که هر کدام از ما تنها موظف هستیم که سهم عادلانه خودمان را بپردازیم. از نظر نتیجه گرایان هیچکدام از این رویکردها حاصلی نخواهند داشت.

ریچادر میلر در سال 2004 در مقاله ای به نام «بخشش، وظیفه و بُعد مسافت» تلاش کرد با طرح «اصل همدردی» برای مطالبات اخلاقی سقفی تعیین کند. اصل میلر می گوید که ما وظیفه داریم تا اندازه ای برای کمک به نیازمندان تلاش کنیم که زندگی ما به خطر نیافتد. اما این اصل سوالی را به ذهن متبادر می کند که میلر به آن به درستی پاسخ نمی دهد: چرا باید این محدودیت را گذاشت؟ چرا ما موظف هستیم که «فقط» این اندازه تلاش کنیم؟ چرا ما موظف هستیم که «حتی» این اندازه تلاش کنیم؟ دفاع از یک حد مشخص برای مطالبات اخلاقی کار دشواری است.

از سوی دیگر نتیجه گرایی ممکن است چنین درخواستی (درخواست بیش از حد) باشد زیرا این رویکرد تاکید می کند که پیش از انتخاب یک عمل ابتدا باید اعمال مختلف را بر اساس ارزشمندی شان مورد ارزیابی منصفانه قرار دهیم. این رویکرد از ما می خواهد که نتایج یک عمل را برای خودمان همانطوری محاسبه کنیم که برای دیگران محاسبه می کنیم. در مقابل این نظر، ساموئل شفلر در کتاب «رد نتیجه گرایی» در سال 1994 مطرح کرد که ما در بررسی هایمان وزن بیشتری را برای علایق مان در نظر می گیریم، در حالی که برای مسئولیت مان نسبت به دیگران، سخت گیری کمتری می کنیم.

با این همه این نوع رویکرد حداقل دو اشکال دارد. بیایید فرض کنیم که یک اولویت مشخص برای تعیین علایقمان داشته باشیم. هرچند دادن اولویت بیشتر به خودمان به ما این اجازه را می دهد که خودمان را از شر تعهدات کمک به دیگران خلاص کنیم، اما این اولویت به ما این اجازه را هم می دهد که به دیگران صدمه بزنیم در شرایطی که این صدمه، هزینه کمی برای دیگران و دستاورد زیادی برای ما داشته باشد. اگر بخواهیم برای فرار از تعهداتِ مسلمِ کمک به دیگران تلاش بیشتری به خرج دهیم، می توانیم به مشروعیت صدمه زدن به دیگران پایان بدهیم. مهمتر اینکه این رویکرد به طور واقعی نمی تواند درخواست های اخلاقی را محدود کند. در جهانی چنین مصیبت زده که به راحتی می توانیم در بهبود آن موثر باشیم، حتی دادن وزن بیشتر به علایقمان ما را با مجموعه ای از تعهدات بسیار سخت مواجه می کند که ممکن است این تعهدات را نپذیریم.

همچنین ممکن است که نتیجه گرایی درخواست بیشتری از ما داشته باشد. این در زمانی است که این رویکرد بی توجهی دیگران را در ازای افزایش مسئولیت های ما مجاز می داند. وقتی دیگران از مسئولیت شانه خالی می کنند، کار خوبی که می توانم انجام دهم (و به همین دلیل کاری خوبی که ملزم به انجام آن هستم) ممکن است بیشتر شود، زیرا بی تفاوتی دیگران زخم های زیادی را بدون التیام باقی می گذارد. در مقابل لیم مورفی در کتاب «درخواست نیکوکاری» که در سال 1933 منتشر شد معتقد است که در جهانی که هر کسی وظیفه خودش را انجام دهد هر کدام از ما تنها احتیاج داریم که سهم منصفانه خودمان را از یک کار اخلاقی انجام دهیم. مورفی معتقد است که اخلاق ما را ملزم به بلند کردن افتادگان نمی کند.

این رویکرد در صورتی می تواند طرفداران «مخالفت با درخواست» را راضی کند که آنها متقاعد شوند که نگرانی آنها در مورد بیش از حد بودن درخواست های نتیجه گرایی، در واقع نگرانی از این موضوع است که نتیجه گرایی از آنها می خواهد که بیش از سهم منصفانه خود کاری انجام بدهند. اما این دو نگرانی مثل هم نیستند، و حتی اگر مثل هم بودند، نقص جدی ای در این رویکرد وجود خواهد داشت. نتیجه گرایی افراد را مورد خطاب قرار می دهد: این رویکرد با شما به عنوان یک فرد صحبت می کند، نه با ما به مثابه یک جمع. درخواست های نتیجه گرایی حاصل دستوری بودن این رویکرد است که شما را مجبور می کند که تشخیص بدهید چه کاری برای رسیدن به بهترین نتیجه برای شما مقدور است و باید آن کار را انجام بدهید، بدون آنکه به این کار به عنوان کمک به نیازمندان فکر کنید. کسانی که در یک موقعیت مشابه ای هستند و تعهدات مشابه ای دارند اما به تعهدات خود عمل نمی کنند اختلافشان با شما در این است که آنها صرفا بر اساس آن معیاری که شما فرض گرفته اید، عمل نمی کنند، معیاری برای ارزیابی اینکه کارهایی که مقدور شماست درست است یا نه: معیاری که به شما می گوید که آیا کار شما بهترین نتیجه را در بر خواهد داشت یا نه.

کسانی از ما که علاقه مند به نظریات اخلاقی دیگری هستند ممکن است با تردیدهای مشابهی مواجه شوند. اعتقادات اخلاقی ما که به خوبی مورد ارزیابی قرار گرفته اند، تقریبا به طور قطعی به ما می گویند که باید بیش از آنچه که انجام داده ایم تلاش کنیم. شکست این تلاش های فلسفی برای صورتبندی تفسیری از نتیجه گرایی که درخواست کمتری داشته باشد نشان می دهد که ما باید این نقد را کنار بگذاریم. آنچنان که دیوید سوبل نوشته است، اختلاف قائلان «رد درخواست» در خصوص اهمیت دادن به مردم نشان دهنده اختلاف ها در دنیایی است که در آن زندگی می کنیم: این دنیا به ثروتمندان جایگاه بالایی می بخشد و هزینه های غم انگیزی برای نیازمندان در نظر می گیرد.

من تردید دارم که اختلاف اصلی ما این باشد که در هر صورت نباید از نپذیرفتن چنین درخواست های بزرگی شرمنده باشیم. به نظر می رسد که این نکته مهی است که ما اغلب نادیده می گیریم. زیرا از یک سو ممکن است که از ما کار اشتباهی سر بزند بدون آنکه سزاوار سرزنش باشیم. از سوی دیگر وقتی احساس می کنیم که از آنچه انجام داده ایم (یا نداده ایم) شرمنده نیستیم، نباید نتیجه بگیریم که کار درستی انجام داده ایم.

به همان اندازه که شیندلر احساس یاس می کرد، کسانی که او نجاتشان داد به او رو کردند و او را در آغوش گرفتند. آنها او را بخشیدند. با در نظر گرفتن نقص و خطایی که همیشه با انسان است، کار او سزاوار سرزنش نیست. اما همچنانکه آنها به او اطمینان می دهند که نباید این چنین احساس گناه کند، نمی توانند هم به او بگویند که کارش اشتباه بوده است. اگر او می توانست تلاش بیشتری بکند، باید انجام می داد. ممکن است که غفلت های او سزاوار سرزنش نباشند اما این به آن معنی نیست که آن غفلت ها درست بوده اند. ممکن است همه ما در مقابل درخواست های اخلاقی دچار سردرگمی شویم، اما نباید فراموش کنیم که این موضوع در مورد همه ما پیش می آید.

مجموعه‌ای از بهترین تصاویر تاریخ ایران و جهان را اینجا ببینید
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید