جامعه ایران، 2‌هزار‌ سال پیش

جامعه ایران، 2‌هزار‌ سال پیش

ایرانیان در روزگار باستان، چگونه جامعه را سازمان می‌بخشیده‌اند.

کد خبر : ۴۵۰۲۵
بازدید : ۲۰۷۲
ایرانیان در روزگار باستان، چگونه جامعه را سازمان می‌بخشیده‌اند.
جامعه ایران، 2‌هزار‌ سال پیش

ارداویراف‌نامه از متن‌های مهم پهلوی دوره ساسانی، عروج موبدی به نام ارداویراف را به بهشت و دوزخ بیان می‌دارد. این کتاب هرچند با درون‌مایه دینی، نمونه‌ای از ادبیات زردشتی به شمار می‌آید، اما آگاهی‌هایی ارزنده درباره طبقه‌ها و آداب و رسوم اجتماعی جامعه ایران در عصر ساسانی را در خود گنجانده است. این اثر به احتمال بسیار در اواخر دوره ساسانی به زبان پهلوی نگاشته شده است.
زردشت بهرام پژدو، برای نخستین بار در سده هفتم هجری کتاب را به نظم فارسی درآورد. کریستین بارتلمه، خاورشناس فرانسوی، غلامرضا رشیدیاسمی، رحیم عفیفی، مهرداد بهار و ژاله آموزگار در کنار ترجمه ارداویراف‌نامه، نقدها و شرح‌هایی بر آن نگاشته‌اند، اما داریوش کارگر، پژوهشی تازه درباره این کتاب انجام داده است.
ارداویراف‌نامه بر پایه یافته‌های کارگر، اثری حماسی است که به دوره پیش از زردشت بازمی‌گردد که جامعه موبدان بعدها با تفصیل‌های بیشتر به آن رنگ دینی داده‌اند.همه پژوهشگران در مجموع، به ساختارهای دینی، اخلاقی و سیاسی ارداویراف‌نامه پرداخته‌اند، اما از بازگویی پیوندهای کتاب با اوضاع اجتماعی زمانه‌اش بازمانده‌اند.
مناسبات اجتماعی در جامعه ساسانی
جامعه ایران در دوران ساسانی به چهار طبقه اصلی روحانیان، ارتشتاران، دبیران و فرودستان (شبانان، کشاورزان و صنعتگران) بخش می‌شد. خرده‌شغل‌ها و موقعیت‌های علمی و اجتماعی، با توجه به نیاز جامعه به تخصص‌ها و مشاغل گوناگون، از پیوند طبقه‌های کلی شکل گرفته بود.
مقدمه کلیله و دمنه درباره برزویه طبیب چنین روایت کرده است «پدر من از لشکریان بود و مادر من از خانه‌ی علمای دین زرتشت بود و چون‌ سال عمر به هفت رسید مرا به خواندن علم طب تحریض نمودند، و چندان که اندک وقوفی افتاد و فضیلت آن بشناختم بر رغبت صادق و حرص غالب در تعلم آن می‌کوشیدم، تا بر آن صنعت شهرتی یافتم و در معرض معالجت بیماران آمدم».
بنابراین سوادآموزی و علم‌اندوزی در انحصار طبقه دبیران نبود؛ دبیران قشری از باسوادان جامعه دوره ساسانی به شمار می‌آمدند که در مشاغلی چون اداری و محاسباتی فعالیت داشتند. فرزندان دیگر طبقه‌های مرفه جامعه چون برزویه از امکانات علم‌اندوزی برخوردار بودند. طبقه‌های فرودست اما به دلیل شیوه تولید سنتی، به سوادآموزی و فراگیری خواندن و نوشتن نیاز نداشتند.
پژوهشگرانی مانند کولسنیکوف، هرچند بر پایه نامه تنسر و داستان کفش‌گر در شاهنامه فردوسی، قشربندی شدید اجتماعی پس از سرکوبی جنبش مزدک در دوره خسرو اول انوشیروان را مطرح کرده‌اند، اما جابه‌جایی از طبقه‌ای به طبقه دیگر ناممکن نبود، به گونه‌ای که در نامه تنسر تاکید شده است اگر فردی استعدادی نشان می‌داد، آن را به شاهنشاه عرضه داشته، موبدان و هیربدان او را می‌آزمودند و اگر پیروز می‌شد، با توجه به استعدادی که داشت به طبقه‌ای می‌پیوست.
بیشتر پژوهشگران، از داستان کفش‌گر و انوشیروان در شاهنامه فردوسی برداشتی نادرست داشته‌اند، از آن‌رو که خواسته کفش‌گر، سوادآموزی پسرش نبود، او می‌خواست فرزندش دبیر شود. آن‌گونه که مهرداد بهار در «دیدگاه‌های تازه درباره مزدک» نمایانده است، او درواقع بر آن بود با دادن پول به پادشاه، پسرش را به شغلی اداری برساند.
فردوسی در داستان خواب‌دیدن انوشیروان و آمدن بزرگمهر به دربار، به موبدی در مرو اشاره می‌کند که به کودکان زند و اوستا می‌آموخته و بزرگمهر در دانش‌اندوزی سرآمد دیگر کودکان بوده است؛ این روستازاده سرانجام با نمایاندن حکمت و بینش ویژه خود به وزارت انوشیروان می‌رسد. آموزش آموزه‌های دینی از سوی موبدان به کودکان، نکته مهم این داستان است. با توجه به این‌که ساسانیان همواره بر یکپارچگی دینی تاکید داشتند، نمی‌توان پذیرفت با معرفت‌اندوزی و سوادآموزی، هرچند با رویکرد دینی، برای همگان مخالف بوده باشند.
تنها می‌توان باور داشت که جامعه ایران دوره ساسانی مانند دوره‌های پسین تاریخ ایران تا روزگار مشروطه، به کودکان آموزه‌های دینی، متن‌های ادبی و فلسفی می‌آموخته است. آموزش همگانی درواقع دستاورد دغدغه پیشرفت و دستیابی به علوم جدید در تاریخ معاصر ایران به شمار می‌آید.
طبقات اجتماعی از روحانیان تا آموزگاران و قاضیان
روحانی‌ها نخستین بخش از چهار طبقه اصلی در جامعه ساسانی بودند که به چندین رده بخش می‌شدند. نگارنده ارداویراف‌نامه به طبقه‌های روحانیان زرتشتی بسیار اشاره کرده است.او در فصل نخست چنین می‌نویسد «و او بسیاری از دستوران و هیربدان و موبدان و هیربدان و موبدان و دین‌پردازان و افرازمندان و دانایان ایرانشهر را بکشت».
دستوران، مقام روحانی و نگهبان سنت‌های مقدس و پیشوای جامعه زرتشتی بودند. هیربدان، مسئولیت مراسم و آموزش را برعهده داشته، در جایگاهی پایین‌تر نسبت به موبدان جای می‌گرفتند. موبدان، روحانیان درجه یک زرتشتی بودند که در هر شهر در کنار شهربد، مقامی بالا و اختیارهایی فراوان داشتند. ارداویراف‌نامه در پاره‌ای از فصل‌ها به‌ویژه فصل چهارده به جای نام موبدان، لقب‌های آنان مانند یزش‌گران، منثرگویان (دعاگویان) و ردخدایان (پیشوایان دینی) را آورده است.
ارتشتاران یا سپاهیان، از طبقه‌های نیرومند دوره ساسانی به شمار می‌آمدند. ارداویراف‌نامه در چندین بخش آنان را توصیف کرده است. نمونه‌ای از آن روایت‌ها اینچنین است «و دیدم روان ارتشتاران را که در برترین رامش و در اندیشه‌ای شادمانه راه می‌رفتند، با جامعه دهبدان، با زین‌افزار گردان خوب ساخته شده، از زر ساخته شده و گوهر افزوده، درخشان همه زینت یافته در ارابه و گردونه شگفت با شکوه و نیرومندی و پیروزگری بسیار». ارداویراف‌نامه، سپاهیان را در عالم مینوی، با لباس و تجهیزات رزم و نبرد نقش بسته است. این متن تاریخی همچنین به‌عنوان «نظامی سالار» اشاره کرده است که به فرماندهان سپاه بازمی‌گردد.
شبانان و کشاورزان در جامعه ایران دوره ساسانی، از طبقه‌های پایین اجتماعی به شمار می‌آمدند. آنان البته به دلیل نقشی مهم که در تولیدهای دامی و کشاورزی داشتند، در اقتصاد بسیار تأثیرگذار بوده، به حکومت مالیات می‌پرداختند. روستاییان و عشایر که به کشاورزی و دام‌پروری مشغول بودند، بخشی بزرگ از جمعیت ایران را در روزگار یادشده دربرمی‌گرفتند.
این طبقه افزون بر کنش‌های تولیدی، در زمان‌های جنگ نیز در بخش پیاده‌نظام به ارتش شاهنشاهی خدمت می‌کردند. ارداویراف‌نامه درباره اینان این‌گونه سخن رانده است «و دیدم روان شبانانی که در گیتی چهارپای و گوسفند را مراقبت کردند و آنها را پروردند و از گرگ و دزد و مردم ستم‌کار نگاه داشتند و هر وقت موقعش بود به آنها آب و گیاه و خوراک دادند و از سرما و گرمای سخت نگاه داشتند و آنها را مطابق قانون نگاه داشتند و سود بزرگ بسیار و بهره و نیکی و خوراک و جامه به مردمان جهان دادند».
دیگر متن‌های زرتشتی نیز مانند «بندهش» به نگهداری حیوانات به‌ویژه گوسفندان سفارش فراوان کرده‌اند. کشت زمین، از نگاه دین زرتشتی از کارهای نیک و پسندیده به شمار می‌آمده است. در فصل چهارم مینوی خرد، آنگاه که دانا از مینوی خرد می‌پرسد «کدام زمین شادتر است»، این‌گونه پاسخ می‌گیرد «آن زمین شادتر که گاوان و گوسفندان در آن خوابند ... زمین کشت نشده و ناآبادان هنگامی که آن را باز به کشت و آبادانی آورند... وقتی زمین ویرانی را آباد کنند».
فهرست ارایه‌شده، ذهنیت جامعه ایران ساسانی را بازمی‌تاباند، به گونه‌ای که شیوه اصلی تولید و منبع درآمد مردم بر کشاورزی و دام‌پروری استوار بوده است. ساسانیان به گسترش کشاورزی علاقه فراوان داشتند؛ آنان قنات‌ها، سدها و آب‌بندهایی بسیار در سراسر شاهنشاهی ساختند. برخلاف وابستگی اقتصاد و ثروت جامعه به این بخش‌ها، کشاورزان و شبانان جایگاهی چند در اداره جامعه نداشتند و بیشتر با امکاناتی ناچیز روزگار می‌گذراندند.
روان آنها اما در ارداویراف‌نامه به سبب نقش چشمگیرشان، جایگاه والا دارد. ارداویراف‌نامه در فصل چهاردهم، روان کشاورزان را به درخشندگی ستارگان شناسانده و یادآور شده است مینوی آب، زمین، گیاهان و گوسفند، آنها دعا می‌گوید. این نشان می‌دهد بسیاری از روستایی‌های ایران دوره ساسانی افزون بر کشاورزی، در پرورش دام‌هایی چون گوسفند نیز می‌کوشیدند.
شبانی و کشاورزی به عبارتی در بسیاری از منطقه‌ها، همراه و جدایی‌ناپذیر بود و آن طبقه به اقتضای فصل‌ها در ییلاق و قشلاق در کنار دام‌پروری، کشت‌هایی نیز می‌کردند. ده‌بد یا پیشوای ده، مهمترین واحد اجتماعی در جامعه روستانشین دوره ساسانی بود که نویسنده ارداویراف‌نامه بدان اشاره کرده است. آنها به‌عنوان دارندگان زمین، به حکومت مالیات و خدمات نظامی می‌دادند.
ارداویراف‌نامه، روان کدخدایان و دهقانان را این‌گونه ستوده است «و دیدم بسیار گاه زرین بستر خوب و بالش و فرش‌های شایسته بر روی آنها روان کدخدایان و دهقانانی نشسته بودند که ده و دودمان و میهن و ملک و جای ویران را آباد کردند». این طبقه از مالکان روستایی پایین‌تر از بزرگ‌مالکان و بالاتر از رعیت‌های روستا و ده جای داشتند. آنها کارهای روستا و ده را حل‌و‌فصل می‌کردند و از بزرگان و ریش‌سفیدان واحدهای اجتماعی روستا و ده به شمار می‌آمدند.

آموزگاران و دبیران یکی از چهار طبقه اصلی جامعه ایران در دوره ساسانی بودند. ارداویراف‌نامه در ستایش دانش و آموزگاران چنین آورده است «و دیدم روان استواران و آموزگاران و پژوهندگان درگاهی روشن و در بزرگترین شادی و این به نظر من بسیار ستایش‌آمیز آمد».
نویسنده همچنین در فصل سوم کتاب در ماجرای پس از بازگشت، دبیری دانا و فرزانه از موبدان می‌خواهد تا شرح سفر را بنویسد و موبدان خواسته او را برمی‌آورند. هرچند بر پایه ارداویراف‌نامه، درباره ممنوعیت یا آزادی آموزش برای همه طبقه‌ها به نظری قاطع نمی‌توان رسید، اما می‌توان دریافت آموزگاران، آموختن و آموزش را برعهده داشتند.
صنعت‌گران و پیشه‌وران، بیشتر شهرنشین اما از طبقه‌های پایین برشمرده می‌شدند. همه خدمات شهری برعهده اینان بود. در ارداویراف‌نامه درباره ستایش روان صنعت‌گران چنین می‌خوانیم «و دیدم روان صنعت‌گران که در گیتی فرمان‌روایان و سالاران را خدمت کردند. هنگامی که بر گاهی خوب گسترده، بزرگ و روشن و درخشان نشسته بودند و این به نظر من بسیار ستایش‌آمیز آمد».
داستان کفش‌گر در شاهنامه فردوسی که در آن کفش‌گری به انوشیروان پیشنهاد می‌دهد آذوقه لشکریان را تامین کند و در برابر، فرزندش به سلک دبیران درآید، ثروتمندی پاره‌ای از پیشه‌وران آن روزگار را بازمی‌تاباند.
بازرگانان و فروشندگان فعالیت اصلی را در شهرها انجام می‌دادند. هر گروه از کاسبان و پیشه‌وران، بخشی از بازار را در دست داشتند. فصل سی‌و‌هشتم کتاب هشتم «دینکرد» نیز این را به یاد می‌آورد و نشان می‌دهد نظم و قاعده‌ای ویژه داشته‌اند. بی‌توجهی به این نظم، مجازاتی سنگین در پی می‌آورد. فصل بیست‌و‌هشتم ارداویراف‌نامه از عذاب روان مردی سخن می‌راند که در دنیا کم‌فروشی داشته است.
فروشندگان در دسته اندک شغل‌هایی جای می‌گیرند که ارداویراف‌نامه نکوهیده است. چنین می‌توان دریافت فروشندگی و بازرگانی در باور زرتشتی پسندیده نبوده است؛ نگرش منفی به اینان را در دیگر متن‌های پهلوی همچون مینوی خرد به فراوانی می‌توان دید.
قاضیان، وکیلان مدافع و آشتی‌خواهان، از طبقه‌های مهم جامعه در آن روزگار بوده‌اند. ارداویراف‌نامه در فصل شصت‌وهفت از مجازات مردی سخن می‌راند که با داسی سینه و بغلش را دریده، میخی آهنین در چشمش زده بودند. شغل این مرد میانجی‌گری یک شهر و جرمش گوش‌ندادن به شکایت درویشان و مسافران و تقلب در پیمانه بوده است.
یکی از وظیفه‌های قاضی گویا دست‌گیری از درویشان بوده، نیز نذرها و خیرات را به درستی میان نیازمندان باید بخش می‌کرده است. ارداویراف‌نامه همچنین در فصل پانزدهم، روان وکیلان مدافع و آشتی‌خواهان را ستوده است. وجود چنین شغل و جایگاهی در ایران عصر ساسانی، پیشرفت جامعه مدنی به‌ویژه دستگاه گسترده قضائی را می‌نمایاند. این دستگاه البته زیر نظر موبدان زرتشتی بود.

دست‌ساز‌ها، خوراک و معماری جامعه ساسانی

بررسی ارداویراف‌نامه، پاره‌ای از ابزارها و کالاهای دست‌ساز را در دوره ساسانی می‌شناساند. دستگاه‌های اندازه‌گیری وزن و زمان یا ابزار نقشه‌برداری در ایران باستان کاربردی گسترده داشته‌اند. سنگ، قفیز، ترازو و دلو از دست‌سازهایی‌اند که فصل هشتاد کتاب ارداویراف‌نامه این‌گونه به آنها اشاره دارد «سروش اهلو و آذر ایزد گفتند که: این روان آن دروندانی است که در گیتی سنگ و قفیز و دیگر پیمانه را کم داشتند و به مردمان چیز فروختند».
فصل بیست‌وهفتم از قفیز در کنار دلو و سنگ نام برده که مردی در کار با آنها تقلب می‌کرده است. قفیز در این‌جا پیمانه و واحد اندازه‌گیری غلات و دلو نیز ظرف اندازه‌گیری مایعات بوده است. سنگ و ترازو نیز دیگر وسیله‌های اندازه‌گیری کالاهای گوناگون بوده‌اند که کاربرد مذهبی نیز برای همه آنها لحاظ شده است.
میخ چوبی از دیگر ابزارهایی به شمار می‌آید که ارداویراف‌نامه درباره آن نوشته که برای شکنجه مجرمان در دوزخیا محکومان به کار می‌آمده است. میخ آهنی، شانه آهنی، آب زر، نیزه، ارابه زرین، گردونه، زین‌افزار، شکنج، داس و خارپشت آهنی از دیگر دست‌سازهایی‌اند که ارداویراف‌نامه بدان‌ها اشاره کرده است.
کاریز یا قنات یکی از ابتکارهای ایرانیان باستان برای دستیابی به آب به‌ویژه آبیاری زمین‌های کشاورزی بوده است که پیشینه آن دست‌کم به آغاز دوران هخامنشی بازمی‌گردد. ایرانیان آن روزگار در فن آبیاری و کندن کاریز، از همه مردمان جهان پیشگام‌تر بودند و این فن شگفت‌انگیز از ایران به ترکستان و آفریقا رسید.
ایرانیان در این شیوه آبیاری، با زدن نقب و چاه در دل زمین به شیوه‌ ویژه، آب را از کیلومترها دورتر به زمین‌های هموار دشت می‌رساندند. مردم در دوره ساسانی که کشاورزی و دامداری پایه اقتصاد بود، به حفر قنات‌ها توجه بسیار می‌کردند. فصل پانزدهم ارداویراف‌نامه، روان کدخدایان و دهقانان را برای پدیدارسازی کاریز، رود و چشمه برای کشاورزی و آبادانی ستوده است.
خوراک‌های اشاره‌شده در این کتاب ارزشمند، رویکرد دینی دارند. می‌ و منگ گشتاسپی که در فصل دوم درباره آن سخن رفته، گویا همان شراب سکرآور هوم بوده که از گیاهی به دست می‌آمده است. منگ نیز ماده‌ای مخدر بوده که در پزشکی و مراسم مذهبی کاربرد داشته است. این ماده در اوستا به صورت بنگهه و در سانسکریت بهنگا آمده است.
ارداویراف پس از بازگشت از معراج، در گفت‌وگو با موبدان از خوراک انوش و درون و میزد سخن رانده است. منظور از خوراک انوش، پادزهری بوده که اثر منگ را می‌زدوده، همچنین اکسیر بی‌مرگی و نوشداروی جوانی بوده است. واژه «درون» در اوستا به معنای نصیب، بهره و دارایی بوده و به سهمی گفته می‌شده که در مراسم دینی به خدایان تقدیم می‌داشته‌اند.
ارداویراف‌نامه، خوردن گوشت مردار، چرک و مدفوع را نکوهیده و در فصل نودوهشتم از مجازات سخت کسانی سخن رانده است که در دنیا خوراک و جامه از خود دریغ داشته، به نیازمندان نداده، خود و پیرامونیان را گرسنه و بی‌جامه نگه داشته‌اند.
ارداویراف‌نامه همچنین آگاهی‌هایی درباره معماری ایران دوره ساسانی دارد. فصل نخست اشاره می‌کند که اسکندر اوستا و زند را در استخر پاپکان در دژنپشت سوزاند. چنین می‌توان دریافت که همواره جایگاهی برای نگهداری متن‌های دینی بوده است. این فصل کتاب همچنین اشاره دارد آتشکده آذرفرنبغ -یکی از سه آتشکده بزرگ آن روزگار- چنان گسترده بوده است که انجمن موبدان در آن‌جا با گردآوردن هزاران ایرانی توانست فردی را برای معراج به عالم روحانی بیابد.
آتشکده آذرفرنبغ به طبقه روحانیان اختصاص داشت. مان مینو از دیگر بناهای مذهبی بوده که ایزد آذر در آن‌جا به گونه مینوی را می‌ستوده‌اند و روان ارداویراف از آن‌جا به معراج رفته است. فصل دوم ارداویراف‌نامه اشاره دارد که هفت خواهر ارداویراف در مخالفت با معراج برادر، خانواده‌شان را به خانه‌ای تشبیه کرده‌اند که هفت تیر و یک ستون دارد و اگر همان یک ستون را بردارند، هفت تیر می‌افتند.
از این تشبیه می‌توان دریافت گونه‌ای مسکن با سقف چوبی و ستون‌هایی از جنس چوب، خشت و آجر در دوره ساسانی رواج داشته که امروزه نیز در پاره‌ای منطقه‌های روستایی ایران مرسوم است.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید