نمایش "نفر دوم" کولاژی از خاطرات

نمایش "نفر دوم" کولاژی از خاطرات

سعی کردم در ابتدای نمایش ساختار کلی نمایش را توضیح دهم و اشاره کنم به اینکه چیز‌هایی که می‌بینید درواقع خاطراتی هستند که به یاد آورده می‌شوند، زخم‌هایی که التیام پیدا نمی‌کنند.

کد خبر : ۴۷۹۷۳
بازدید : ۲۴۷۵
نمایش
مهین صدری از اعضای گروه بین‌المللی تئاتر مهر، به سرپرستی امیررضا کوهستانی، این‌بار در دومین تجربه کارگردانی تئاتر خود، متن «نفر دوم» را به نویسندگی و بازی خودش در تالار ناظرزاده تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه برده است و با ستاره اسکندری و الهام کردا نیز هم‌بازی است.
با او که در سابقه کاری‌اش روزنامه‌نگاری به چشم می‌خورد، درباره نسبت تئاتر‌های او با سابقه ژورنالیستی‌اش و همین‌طور درباره اجرای «نفر دوم» گفت‌وگو کردیم که می‌خوانید.

پیش از هرچیز به عنوان یکی از اعضای گروه تئاتر مهر، چقدر تجربه خودتان در نوشتن و کارگردانی را متأثر از سال‌ها همکاری با امیررضا کوهستانی می‌دانید؟
به نظرم بیشتر از آنکه در نوشتن و کارگردانی تحت تأثیر امیررضا باشم، در شیوه هدایت و مدیریت گروه از او یاد گرفته‌ام. او همواره مشاور خیلی خوبی است و در شرایط سخت همیشه پیشنهاد‌های خوبی دارد. از این جهت به او مدیون هستم. اما فکر می‌کنم دنباله‌روی از یک کارگردان یا نویسنده موفق آدم را هنرمند نمی‌کند.
دنیای هرکس متعلق به خودش است و اشتباه است اگر کسی جهان‌بینی و فرم هنری‌ای را که مثلا امیررضا به آن رسیده، تقلید کند یا حتی از آن تأثیر بگیرد. معتقدم هرکس باید راه خودش را پیدا کند و با شهامت و سماجت زیاد جهان خودش را بسازد. شاید به همین دلیل است که شیوه نوشتن و کارکردن ما دو نفر با هم فرق‌های اساسی دارد.
مثلا چه فرقی می‌کند؟
امیررضا بیشتر کارگردان است و من بیشتر نویسنده. من به کلمات بیشتر اهمیت می‌دهم و او به تصاویر. من همیشه پیش از هر چیز به آنچه قرار است گفته شود فکر می‌کنم و او به اینکه چگونه روی صحنه بیاید. ضمن آنکه اساسا شیوه گسترش ایده و پرداخت مان با هم فرق می‌کند. این‌ها فرق‌های اساسی‌مان است. الباقی را باید دیگران قضاوت کنند.

گرایش شما به تئاتر مستند چه اندازه در شیوه روایت نمایش «نفر دوم» تأثیر داشته است؟
شاید هیچ تأثیری نداشته. فکر می‌کنم نمایش «نفر دوم» بیشتر شبیه یک شعر بلند است. حتی همین که در یک شب ۲۲ صفحه نوشتم و شب بعد ۱۵ صفحه هم بیش از هر چیزی شبیه کاری است که شاعران می‌کنند. این شکل حتی در کارگردانی هم آمده.
به‌هرحال من کار هنری را با شعر شروع کردم و خیلی خوشحالم که بالاخره سر از یک جایی درآورد. این نمایش برخلاف نوشته‌های دیگرم اصلا مهندسی نشده و تقریبا همه‌اش از ناخودآگاهم آمده. این نوع نوشتن و زیبایی‌شناسی هم خیلی زنانه است و ربطی به زیبایی‌شناسی مردانه که می‌خواهد هر چیزی را در یک قالب بگنجاند و تعریف کند ندارد. در واقع این‌ها قرارداد‌ها و چارچوب‌هایی است که به ما تحمیل شده و دلیلی ندارد از آن‌ها پیروی کنیم.

دوست دارم بدانم از توضیحاتی که در آغاز به عنوان نویسنده و کارگردان اثر می‌دهید، چه قصدی داشتید و اساسا لزوم آن توضیحات آغازین برای مخاطب چیست؟
اول از همه بهتر است بدانیم هر آنچه در نمایش گفته می‌شود جزئی از نمایش است. نمایش با ورود ما بازیگران به صحنه آغاز می‌شود. این چیزی است که باید تماشاگر به آن آگاه باشد.
اگر نمایش‌نامه را بخوانید، می‌بینید که این صحنه به دقت نوشته شده و حتی اسم دارد: «از زخم‌هایمان» این صحنه در واقع یک‌جور دعوت است.
سعی کردم در ابتدای نمایش ساختار کلی نمایش را توضیح دهم و اشاره کنم به اینکه چیز‌هایی که می‌بینید درواقع خاطراتی هستند که به یاد آورده می‌شوند، زخم‌هایی که التیام پیدا نمی‌کنند.
اما متأسفانه گویا خیلی‌ها بخش اول نمایش که مهم‌ترین بخش نمایش است را از کل نمایش فاکتور گرفته‌اند و به نظرشان می‌آید نویسنده نتوانسته بنویسد و حالا دارد بهانه می‌آورد. درحالی‌که من در اول نمایش توضیح می‌دهم که نمایش من درباره ناتوانی در گفتن است. ناتوانی‌ای که در طول نمایش بار‌ها و بار‌ها شاهدش هستیم.
برای آنکه نمایش فهمیده شود، لازم است که تماشاگر به دقت به حرف‌های اول نمایش گوش دهد و دعوت نویسنده را برای پاگذاشتن به دنیای ذهن او بپذیرد و اگر این اتفاق نیفتد تا به آخر هیچ‌چیز نخواهد فهمید. من با شکستن تصویر خودم به‌عنوان نویسنده‌ای که همه‌چیز را می‌داند، دارم به تماشاگر می‌گویم تردید‌ها و زخم‌های ما یکی است و از او می‌خواهم تخیلش را به کار بگیرد و در بازی ما شریک شود. تئاتر چیزی جز قرارداد نیست و برای همراه‌شدن و لذت‌بردن از یک نمایش باید پیش از هر چیز قرارداد‌های آن نمایش را کشف کنیم.
نمی‌شود با قرارداد‌هایی ازپیش‌تعیین‌شده به دیدن نمایش رفت، اینکه بگوییم نمایش آن است و این نیست و نمایش‌نامه باید چنین باشد و چنان باشد. فکر می‌کنم همه‌مان باید کمی بیشتر ذهن و روح و قلب‌مان را برای پذیرش فرم‌های دیگر و شنیدن صدا‌های دیگر باز کنیم.

هم‌زمانی بازیگری، کارگردانی و نویسندگی برای شما چه مزیت‌ها و دشواری‌هایی دارد؟
خیلی دلم می‌خواست تماشاگر این نمایش باشم. وقتی بازی می‌کنی یا حتی کارگردانی و نویسندگی، نمی‌توانی تصویر دقیقی از کاری که کرده‌ای داشته باشی. بازی‌کردن سخت است، چون چشمی نیست که از بیرون به تو بگوید چطور به نظر می‌رسی. اما قصد من به‌هیچ‌وجه بازی در این نمایش نبود.
حتی نخواستم شکل بازی‌ام به کار تحمیل شود. در واقع حضور من یادآور مهین صدری نویسنده و کارگردان است که اول نمایش آمده و گفته می‌خواهم داستان خودم را برایتان تعریف کنم. نویسنده‌ای که به کاراکتر‌های نمایش و شخصیت‌های زندگی‌اش چشم می‌دوزد و گاهی نقش یکی‌شان را بازی می‌کند. به‌همین‌دلیل آن‌قدر‌ها نیازی نبود روی بازی‌ام وسواس داشته باشم.

اما نوشتن و کارگردانی هم‌زمان کار سختی است، به‌خصوص اگر تصمیم گرفته باشی در طول تمرین‌ها بنویسی، ولی حداقل برای من تجربه لذت‌بخشی بود.

چرا خودتان نقش مرد‌های نمایش را بازی می‌کنید و از یک مرد برای این کار دعوت به همکاری نکردید؟
در نمایش «نفر دوم» زن‌هایی که حضور دارند اسم ندارند و مرد‌ها همگی اسم دارند، اما هیچ‌کدام نیستند. نمایش درباره مردان غایب است؛ مردانی که به جنگ رفته و برنگشته‌اند یا اسیر شده‌اند، پدری که از پشت‌بام به زیرزمین رسیده، مردی که به خواب اعتیاد دارد، جنین مذکری که مرده به دنیا می‌آید و... و این زن‌ها هستند که مانده‌اند و داستان این مرد‌ها را روایت می‌کنند.
از طرفی همین که زنی نقش مرد‌ها را بازی می‌کند شاید اشاره‌ای دارد به اینکه در غیاب مردان زن‌ها مجبور هستند نقش آن‌ها را هم بازی می‌کنند. وقتی نمایشی در مورد غیبت مردان در دنیای امروز است باید در شکل اجرائی هم این غیبت را نشان بدهیم.
اگر مرد روی صحنه بود که دیگر غایب نبود. سوای مشکلی که با ممیزی در صورت آوردن بازیگر مرد پیدا می‌کردیم، تعداد کاراکتر‌های مرد آن‌قدر زیاد است که اگر می‌خواستم برای همه آن‌ها بازیگر مرد بیاورم، تعداد بازیگران به حداقل ۱۸ نفر می‌رسید. اگر هم فقط از یک بازیگر مرد می‌خواستم نقش همه مرد‌ها را بازی کند به این معنا بود که همه مرد‌ها یکی هستند و هیچ‌کدام با آن دیگری فرقی ندارد، درحالی‌که من اصلا قصدم گفتن چنین چیزی نبود.
دیگر اینکه حضور من درعین‌حال که یادآور مرد‌هایی است که نیستند، همان‌طور که گفتم یادآور کارگردان و نویسنده نمایش است. نمی‌خواستم تماشاگر در داستان‌ها غرق شود، بلکه می‌خواستم هربار به او یادآوری کنم که این یک نمایش است و آنچه را که در ابتدای نمایش گفته‌ام یادآور شوم.
در اول نمایش هم توضیح داده‌ام که این کار بیشتر شبیه یک بازی کودکانه است که من و سه بازیگرم راه انداخته‌ایم که بیایید حالا من می‌شوم شوهر و تو بشو خواهر و اینها. این بخش ماجرا برای من از همه‌چیز جذاب‌تر بود.

روایت تاریخ یک خانواده، به‌صورت لابیرنتی، ظاهرا خطی، ولی درواقع غیرخطی، چطور سوژه شما شد؟
در نوشتن این نمایش‌نامه خیلی با خودم فکر کردم که چه نوع نمایشی می‌خواهم بسازم. تئاتر مثل سینما نیست که به هزار راه بتوانی بروی. در تئاتر باید از قبل دنیای خودت را در ذهنت ساخته و قراردادهایت را گذاشته باشی. من می‌دانستم نمایشی که با بحران شروع شود و با حل بحران ختم شود، اصلا موردعلاقه من نیست.
دلم می‌خواست چیزی می‌نوشتم که شبیه فصلی از یک رمان باشد. می‌خواستم تا ابد ادامه پیدا کند. دلم نمی‌خواست تجربه نمایش‌نامه‌های مستند یا نیمه‌مستندم را تکرار کنم. می‌خواستم یک نمایش جدید بنویسم و فکر می‌کنم هرکس حق این کار را دارد. نمایش «نفر دوم» پر از نماد و استعاره و تداعی است؛ نمایشی درباره به‌یادآوردن و فراموش‌کردن.
کاراکتر‌ها دارند چیز‌هایی را به یاد می‌آورند. به همین دلیل طبیعی است که نمی‌تواند خطی باشد. مثلا گفت‌وگو‌های الی با مرد‌های زندگی‌اش را اصلا نمی‌توانیم بگوییم در چه زمانی است. نمی‌توانیم دقیقا بگوییم در حال به یادآوردن آنهاست یا واقعا در لحظه دارد اتفاق می‌افتد. در شکل صحنه و لباس هم این را رعایت کرده‌ایم؛ پرده‌هایی که لایه‌لایه باز می‌شوند و تکه‌لباس‌هایی که به تن بازیگران می‌چسبند و از آن‌ها جدا نمی‌شوند.
از طرفی موقع نوشتن این نمایش‌نامه بیش از هر چیزی به یاد این جمله از بورخس بودم که می‌گفت: «وقتی یک چیزی را به یاد می‌آوریم درواقع نه خود آن، بلکه آخرین‌باری که آن را به یاد آورده‌ایم را به یاد می‌آوریم». دلم می‌خواست این گنگی و عدم‌وضوح را در به‌یادآوردن نشان دهم.

تجربه سال‌ها روزنامه‌نگاری شما تا چه اندازه بر سیاق تئاتری‌تان که سعی بر ارائه روایت‌های مستند یا مستندسازی همه وقایع دارد، تأثیرگذار بوده؟
من بیشتر از آنکه خبرنگار باشم و مطلب تولید کرده باشم، دبیر سرویس تئاتر بوده‌ام و علاقه اصلی ام گفت‌وگو است. شاید از این نظر به نمایشم کمک کرده باشد. هرگز نقد ننوشته‌ام، چون از نگاه یک‌سویه خوشم نمی‌آید و تردیدهایم بیشتر از آن است که بتوانم بگویم کاری خوب است یا بد یا خوب منتقل شده یا نه.
اصلا نمی‌دانم روزنامه‌نگاری‌ام روی نوشتنم تأثیر گذاشته یا نوشتنم روی روزنامه‌نگاری. به‌هرحال ذهن من بیش از هر چیزی به سرهم‌بندی و کولاژ علاقه دارد. همیشه هرچه به ذهنم می‌آید را خیلی سریع می‌نو‌یسم و بعد صحنه‌ها را می‌چینم کنار هم و بارها‌وبار‌ها ادیت می‌کنم؛ بیشتر شبیه تدوین فیلم. علاقه زیادی دارم به ربط‌دادن چیز‌های بی‌ربط و از آن‌ها چیز جدیدی ساختن. برخوردم با نوشتن هم همین است.
با آنچه می‌نویسم مثل متریال برخورد می‌کنم؛ مثل کاغذ، پارچه یا مقوا. در کار‌های مستندم خیلی این کار را کرده‌ام. در روزنامه‌نگاری زمانی که گفت‌وگو می‌کنم با آدم‌ها هم همین برخورد را دارم.
می‌گویم خب این‌ها را این آدم گفته، حالا بگذار بچینیم ببینیم چی ازش درمی‌آید و ببینیم چی کم داریم و اینها. دلم می‌خواهد همیشه از چیزی یک چیز دیگر بسازم. این تبدیل‌کردن برایم اهمیت داشته؛ بیشتر تغییرشکل‌دادن آنچه که دارم و نه تولید یک اثر جدی از صفر.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید