روایتی از "جنایات و مکافات" ایرانی
به نظرم میرسد که حساسیت فقط روی فیلم نامهها نبود، زمان گذشت تا افراد به من اطمینان کنند و بفهمند که من جزو آن دسته از کسانی که میآیند، یک فیلم پر سر و صدا میسازند و بعد میگذارند و میروند، نیستم.
کد خبر :
۴۸۶۴۲
بازدید :
۴۰۶۸
فرادید | فیلم «پل خواب» اولین ساخته اکتای براهنی، فرزند رضا براهنی شاعر سرشناس است که از روز چهارشنبه اکران شده است. این فیلم اقتباسی از اثر معروف داستایوفسکی، رمان «جنایت و مکافات» است و براهنی پس از ماجراهای بسیار بالاخره موفق به ساخت آن شده است.
اکتای براهنی در کانادا سینما خوانده، ولی تا ساختن نخستین فیلم بلندش سالها منتظر مانده است؛ ١٨ سال طول کشیده تا برسد به ساخت «پل خواب» . او حالا بعد از ساخت نخستین فیلمش میگوید که هشت سال فقط در ادارهها رفتم و آمدم. فرصت بسیار بزرگی است فیلمساز شدن در این مملکت و من قیمت آن را خوب میدانم. اما اکتای براهانی به راه گزینش استعداد جوانان اعتراض دارد و آن را منصفانه نمیداند.
در این فیلم ساعد سهیلی، هومن سیدی، اکبر زنجانپور، آناهیتا افشار، علیرضا ثانیفر، حسام شجاعی، شهین تسلیمی، فرخنده فرمانیزاده و… به ایفای نقش پرداختهاند.
او بعد از جشنواره سی و چهارم زمانی که فیلمش به مسابقه نرسید در گفتگویی با آی سینما گفته بود:
فکر میکنید مسئله چه بود که اینقدر منتظر پروانه ساخت ماندید؟
به نظرم میرسد که حساسیت فقط روی فیلم نامهها نبود، زمان گذشت تا افراد به من اطمینان کنند و بفهمند که من جزو آن دسته از کسانی که میآیند، یک فیلم پر سر و صدا میسازند و بعد میگذارند و میروند، نیستم. بالاخره افراد میدیدند که من به عنوان یک عاشق سینما، مدام به این در و آن در زدم و همین تلاشها باعث شد که من برای ساخت فیلم در کشورم به رسمیت شناخته شوم. در مورد کاری هم که ساخته ام فکر میکنم برای پروانه نمایش و دیگر مراحل آن دچار مشکل نشویم.
او درباره دیر شروع به کار کردن در سینما گفته:
اتفاقا شرایط برای ساخت فیلم مهیا بود، تا کنون سه بار موقعیت ساخت فیلم بلند پیش آمده بود، ولی موضوع اینجاست که من از ۳۵ تا ۴۰ سالگی نتوانستم برای ساخت فیلم بلند پروانه ساخت بگیرم. علی رغم اینکه همه شرایط مهیا بود و حتی در سال ۸۹ همراه با سیدجمال ساداتیان به عنوان تهیه کننده، آنقدر مطمئن بودیم که با عوامل فیلم هم هماهنگیهای لازم را انجام دادیم، اما فیلم نامه موفق به گرفتن پروانه ساخت نشد و پروژهی فیلم بلند بنده تا به امروز طول کشید.
من الان چهل ساله هستم. در ابتدا کنکور دادم و مهندسی صنایع خواندم؛ بعد که به کانادا مهاجرت کردم در آنجا سینما را به صورت آکادمیک شروع کردم و سی ساله بودم که تحصیلاتم را در در رشته سینما تمام کردم. تجربه فیلم کوتاه و مستند هم در این مدت داشتم و برای ساخت فیلم بلند آماده بودم. من حتی با توجه به روابط خانوادگی که با سینماگران و هنرمندان داشتیم، از بچگی با صحنه و اتفاقات آن نیز آشنا بودم و مشکلی برای شروع کار نداشتم. منتهی ۶-۷ سال عجیب و غریب را پشت سر گذاشتم و «پل خواب» سومین فیلم نامه من است که بالاخره موفق شد پروانه ساخت بگیرد.
در این مدت دست از فعالیت در زمینه سینما نکشیدید؟
نه، با این وجود که اتفاقا سینما را زود هم شروع کرده بودم، اما هیچ چارهای جز نوشتن یادداشت، نقد و مطلب تخصصی در این زمینه نداشتم. بسیاری از یادداشتهای من در نشریات تخصصی سینما چاپ شده اند و برخی مرا با این حرفه میشناسند؛ و البته ساخت و تهیه فیلم کوتاه و مستند نیز سرم را گرم میکرد.
او همان زمان در روزنامه اعتماد هم گفتگویی انجام داد که در آجا درباره خود فیلم و اقتباس از رمان داستایوفسکی گفته بود:
در انتهای فیلم آمده که فیلم الهامی از «جنایت و مکافات» داستایوفسکی است، شخصیت پدر کاراکتر اصلی از کجا به ذهنتان رسید؟
اساسا اقتباس یک فرآیند خاص خود را دارد، به خصوص اقتباس از یک رمان ١۵٠ ساله در کشوری دیگر. رمانی ٨٠٠ صفحهای که در طول یک ماه خوانده میشود در اینجا تبدیل به فیلمی میشود که در تهران امروز میگذرد و ظرف مدت ٩٠ دقیقه در یک تماشا به اتمام میرسد. از طرفی نظام کلمه و ادبیات و تخیل در سینما تبدیل میشود به نظام مخلوط صدا و تصویر و تخیل؛ همه این تفاوتها و فاصلهها موجب میشوند که رمان، در راه تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی ایرانی تغییرات جدی متحمل شود.
اما درباره بخشی از جزییات یا کاراکترهای مهم باید بگویم که اساس رمان به عنوان منبع الهام در خدمت یک فیلم سینمایی ایرانی قرار گرفته و من این اقتباس را برای ساخت فیلم خودم انجام دادم و نه برای ارایه جنایت و مکافات. اما در مورد پدر باید بگویم که درست است ما در جنایت و مکافات پدر خیلی مشخصی نداریم، اما نویسنده در جاهایی در رمان مشخصاتی از او را به رخ خواننده میکشد که خود میتواند منبع الهام جدیدی نیز باشد. در یکی از خوابهای راسکولنیکف او و پدرش شاهد صحنه مرگ یک مادیان به وسیله مستان گاریکش هستند.
این صحنه بسیار وحشتناک توصیف شده و نویسنده از خاطره پدر و مادر راسکولنیکف و کلیسای محل میگوید؛ کلیسایی که او با پدر و مادرش هر هفته به آنجا میرفته. در این خواب، راسکولنیکف شاهد قتل چهارپای پیری است که به یک گاری بسته شده و عدهای مست قصد دارند به زور حیوان را راه بیندازند و با گاری به خانه بروند. در نهایت حیوان با ضربات شلاق راه نمیافتد و یک نفر مست خودشیرین، با پتک به جان حیوان میافتد. مستان آواز میخوانند و او را تشویق میکنند و او به چشم مادیان شلاق میزند و همه منتظر حرکت گاری به وسیله حیوان هستند. راسکولنیکف کودک، اشک میریزد و پدرش سعی دارد او را ببرد. آن مست خودشیرین، بالاخره با پتک استخوانهای حیوان را خرد میکند و راسکولنیکف پدرش را در آغوش میکشد و گریه میکند که چرا؟ پدر انگار جوابی ندارد جز اینکه برویم خانه.
اصولا اقتباس ادبی در ایران کم اتفاق میافتد و شما دقیقا روی اثری دست گذاشتهای که پیچیدگیهایی هم دارد. چرا جنایت و مکافات؟
اقتباس اتفاقا در ایران کم بوده، ولی موفق هم بوده. مثلا «گاو»، «آرامش در حضور دیگران»، «خاک»، و در این سالها «پله آخر» علی مصفا که اتفاقا فیلمهای موفقی از اقتباس داشتهایم. اما در این مورد برمیگردد به فیلمهایی که من به آنها علاقهمندی جدی دارم و یکسری کاراکترهایی که در نوجوانی یا جوانی دیدم و از ابتدا با آنها همذاتپنداری میکردم. به مرور در فیلم و قصه به پیچیدگیهای روانی کاراکتر بیشتر علاقهمند شدم.
وقتی دلیل همه کارهای کاراکتر را بهصورت خیلی سرراست میفهمیدم با آنها کمتر احساس هویت مشترک میکردم. وجود یک وجه ناپیدا و پرتناقض در شخصیت، نکته مهمی در علاقههای سینماییام شد. در خیلی از فیلمهای مورد علاقه من، قتل یا حتی عشق به صورت خاصی اتفاق میافتاد که مرا به فکر فرو میبرد، چون بخشی از هنر کارگردان و نویسنده در سایه میماند. مثلا «ماجرا»ی آنتونیونی، مرد و زنی از اول فیلم تا آخر سعی میکنند به هم برسند و درست وقتی به هم میرسند مرد در همانشب خیانت میکند.
من دچار بهت کامل شدم وقتی فیلم را دیدم. این فیلم در فهرست علاقههایم قرار گرفت. من بهشدت به بیمنطقی ناشی از روح انسان پیچیده و به غیرقابل پیشبینی بودن او علاقهمند شدم و به مرور از فیلمهایی با نتیجههایی خیلی منطقی و مشخص و آموزشی و پیاممحور گریزان شدم. فضایی دوقطبی و شقهشده شخصیتهای داستایوفسکی کار را برای من راه میانداخت. میگویند او خیلی ایدهآلیست است، اما او به اعتقاد خودش رئالیست بزرگی است. این به دلیل تناقض و تضاد در ذات بشر موجود در کارهای او است.
گویا نیچه گفته که هرچه از روانشناسی میداند از داستانهای داستایوفسکی یاد گرفته است. فروید تحتتاثیر این نویسنده روسی قرار میگیرد و پدرکشی در کارهای او را تحلیل میکند. فلسفه و روانشناسی قرن بیستم وامدار داستایوفسکی هستند. در عین حال، سینما بزرگترین استفاده را از شخصیتهای او کرده است. نگاه کنید به کاراکترهای سینمای موج نوی فرانسه؛ سینمای مستقل امریکا و انواع راسکولنیکفها را میتوانید ردیابی کنید. برای همین «آندره ژید» در کتابش، رمان نویسی فرانسه را به دلیل همین مدل استدلالی و منطقی و اینکه به روح انسان سطحی نگاه میکند، زیر سوال میبرد و حرف از سایه و وجه در پرده کاراکترهای داستایوفسکی میزند.
این سایه عظیمی که انسان را به فکر وامیدارد که بالاخره این سایه روی شخصیت چیست؟ البته نمونه این شخصیتها را در سینمایمان داشتهایم. ولی همه اینها موجب شد که من فکر کنم اکنون جای این نوع شخصیت در سینمای ایران امروز خالی است. سینمایی که احساس میکنم این روزها در ژانرهای خاصی گیر کرده و میخواستم فیلمی بسازم که صحنه تماشایی روی پرده داشته باشد که این رمان صحنه تماشایی در اختیار من قرار میداد.
از سوی دیگر، خیلی فیلم درباره اعدام یا بخشش قاتل بیگناه یا خطاکار در لحظه، ساخته شده بود و من خواستم از این سوی ماجرا و روی پرده از دید قاتلی فیلم را بسازم که بیگناه نیست. اتفاقا عمل وحشتناکی انجام میدهد. یعنی دیدن ضلع سوم مثلث قانون و مقتول و قاتل و سعی کردم که جزییات این قاتل یا این راسکولنیکف، شبیه قاتلان روزمره فیلمهای تلویزیونی نباشد. قاتل فقیر تکراری حواشی شهر مثل خیلی از قصهها نباشد.
درمورد سینمایی که در اینجا داریم. شما الان نخستین فیلمتان را ساختهاید با وجود مشکلاتی که در این عرصه با آن روبهرو بودید، فکر میکنید که رسیدن به سینمای روز دنیا چقدر بستگی به امکانات و چقدر بستگی به ذهن فیلمساز دارد؟ آیا ما با این امکانات میتوانیم به آن سینما برسیم؟
به نظر من قطعا نیاز به امکانات و ابزار و سرمایه داریم. از همه اینها مهمتر چرخ نظام اداری - صنعتی سینما سوال است. قبل از فن باید ذهنها را برای فیلم دیدن آزاد کرد و پرورش داد.
از نظر فنی چطور؟ وقتی «اینتر استلار» را میسازند میبینیم که ما هنوز نمیتوانیم، حالا هر قدر هم به مفاهیم انسانی بپردازیم گرچه این مفاهیم انسانی مفاهیم جهانیای هستند و در هرجای دنیا همان تعریف را دارد، ولی چیزهایی مثل امکانات فنی است که دست و بال فیلمساز را میبندد؟
از نظر فنی، ما به مرور بهتر شدهایم، ولی نسبت به مثال شما خیلی هنوز مشکل داریم. ما اصلا این ژانرها را در ایران نداریم. در نتیجه مجبوریم از ٩٩ درصد ژانرهایی که در جهان تولید میشوند، دوری کنیم، چون عملا محل اعرابی در ایران ندارد ما درگیر سه مشکل بزرگ هستیم؛ نخستینش بحث اقتصادی است، من فیلم اولم را ساختهام و دیدهام که خیلی کارها در سینمای ما قابل انجام است، اما کسی حوصلهاش را ندارد.
از نظر فنی، ما به مرور بهتر شدهایم، ولی نسبت به مثال شما خیلی هنوز مشکل داریم. ما اصلا این ژانرها را در ایران نداریم. در نتیجه مجبوریم از ٩٩ درصد ژانرهایی که در جهان تولید میشوند، دوری کنیم، چون عملا محل اعرابی در ایران ندارد ما درگیر سه مشکل بزرگ هستیم؛ نخستینش بحث اقتصادی است، من فیلم اولم را ساختهام و دیدهام که خیلی کارها در سینمای ما قابل انجام است، اما کسی حوصلهاش را ندارد.
نکته بعدی سانسور است که فقط هم دولتی نیست و سانسور عرف و سلیقه و هزار چیز دیگر که اگر برای هر چیزی خوب باشد، اما برای سینما و هنرها نسبیت ایجاد میکند. ما متاسفانه اجازه نداریم و نمیتوانیم به یک چیزهایی بپردازیم. در حالی که قصهگویی از سوالها و حتی ممنوعیتهای ذهن بشر ناشی میشود وگرنه طرف میرفت مثلا تاریخ مینوشت، یا مقاله علمی. همه، طوری از سینما حرف میزنند که انگار سینما فقط یک وسیله تربیتی است.
خب یک نفر اصلا چرا قصه بنویسد و فیلم بسازد؟ ما بهشدت محدود شدهایم و مدام به هم گوشزد میکنیم که «رها کن.» از طرف دیگر موضوع تکنیکی هم هست همان طور که گفتم خیلی ژانرها در ایران وجود ندارند و خیلی از اتفاقها هم از نظر فنی محال به نظر میرسند؛ پس با کمی اغماض میماند انسان در آپارتمان و مقداری دیالوگ پرتنش و باید با دوربین روی دست دینامیزم را بالا برد و در نتیجه میرسیم به همینجا.
اما سینمای ایران یکی از پرافتخارترین بخشهای این مملکت است و چیز کوچکی نیست و در همه جای کره زمین شخصیت دارد. در همین چارچوب فوقالعاده عمل کرده است و مقایسه آن با یک کشوری که به تنهایی ١۵ درصد اقتصاد جهان را شامل میشود کار اشتباهی است در کل. اینجا فقط میدان و امکانات و اطمینان به هنرمند خیلی کم است.
به هر حال توانستید فیلم اولتان را بسازید و در بخش نگاه نو جشنواره حضور دارید، آیا این انتظار را نداشتید که در بخش دیگری حضور داشته باشید؟
ببینید من برای خودم خوشحالم، ولی من مدت طولانی معطل شدم و الان احساس دین میکنم نسبت به کسانی که در موقعیت دیروز من هستند. در زمان دولت آقای احمدینژاد بحث مجوز کارگردانی و ورود فیلم اولیها به نوعی مخدوش شد؛ یعنی فیلمساز اولها بیقاعده پا به سینما میگذاشتند و این موضوع تنها بستگی به تهیهکنندهها داشت.
در دولت آقای روحانی، بعد از اینکه خانه سینما باز شد، دوباره این بحث اجازه کارگردانی برای فیلم اول با توان زیادی اجرا و احیا شد. من همیشه به این سیستم گزینشی کارگردان معترض بودم و به این چارچوبها اعتقاد ندارم، هر چند خودم از آن به سختی عبور کردهام. اما این رسمش نیست.
به نظرم باید این سیستم را رها کرد. هیچ جای دنیا به فیلمساز نمره نمیدهند. اینکه هیچ! تازه اگر نمره بدهند به فیلمی که به آنها ربط اقتصادی ندارد، کاری ندارند. من بهشدت از برخی سینماییها دلگیرم وقتی مصاحبههایشان را میخوانم و اصلا نمیفهمم از چه حرف میزنند.
۰