دنیل کریگ: نمیخواهم دایناسور شوم
حضور دنیل کریگ در تجربه جدید سودربرگ از ویژگیهای تماشایی فیلم است؛ بازی در نقش یک خلافکار عجیب و محبوس که هم آدم را میترساند و هم در مواقعی ما را به خنده میاندازد.
کد خبر :
۴۹۰۶۰
بازدید :
۵۳۳۶
حضور دنیل کریگ در تجربه جدید سودربرگ از ویژگیهای تماشایی فیلم است؛ بازی در نقش یک خلافکار عجیب و محبوس که هم آدم را میترساند و هم در مواقعی ما را به خنده میاندازد.
کریگ در این نقش ظاهری کاملا متضاد با شمایلش در مجموعه باند دارد. دیگر خبری از آن کت و شلوارهای اتوخورده و اسلحههای گران قیمت نیست و همه چیز در ابتداییترین شکل ممکن پیش میرود. کریگ خیلی اهل مصاحبه نیست و در مورد «لوگان خوش شانس» هم به مصاحبههای جذابی تن نداده است.
استیون سودربرگ
انتخاب ما برای آشنایی با حال و روز این سال هایش یکی از گفت و گوهای بلندی است که مجله «اسکوآیر» با او انجام داده و کریگ، هم درباره تجربه بازیگری در فیلمهای متنوع صحبت میکند و هم درباره مجموعه باند که اخیرا خبر رسیده قرار است در قسمت جدید آن هم نقش مامور ۰۰۷ را برعهده داشته باشد.
عصر یک چهارشنبه در ماه ژوئن با کریگ ملاقات میکنم. به تازگی از سر فیلمبرداری آخرین صحنه «اسپکتر»، تازهترین جیمز باند برگشته و خودش را وقف تبلیغ فیلم کرده. بعد از مهمانیِ پایان فیلمبرداری مستقیما سراغ بخش روابط عمومی رفت و سه روز درگیر بود: عکاسی برای پوستر فیلم و عکسهای تبلیغاتی که قرار است برای رسانهها فرستاده شود؛ و محاصر شده از سوی روزنامهها و مجلهها و شبکههای تلویزیونی و رادیویی و وب سایتهای رقیب که همه مثل ما خوش شانس نبودند. روی صندلیهای پلاستیکی، پشت میزی چوبی در بالکنی خالی در شرق لندن نشسته ایم. هوا گرم است، اما آسمان تیره است و تهدید به باران میکند.
دنیل کریگ در فیلم لوگان خوش شانس
باران سبک که شروع به باریدن میکند هیچ کداممان متوجهش نمیشویم و همان طور در جایمان میمانیم. طولی نمیکشد که سیگارهایمان را روشن میکنیم و کریگ به پشتی صندلی تکیه میدهد و شروع به حرف زدن میکند. قبلا این قدر آرام ندیده بودمش. مسلما در مصاحبهها که این طوری نبود. این سومین باری است که در چهار سال گذشته با او گفت و گو میکنم.
برخوردش همیشه محترمانه و حرفهای است. با احتیاط حرف میزند و طنازیهایی هم دارد، اما چهره قاطع و حالت شق و رقش به آدم اجازه نمیدهد سراغ لودگی و بی ملاحظگی برود. ده سال پیش بود که اعلام شد دنیل کریگ قرار است ششمین نفری باشد که نقش مامور نه چندان مخفی بریتانیا را بازی میکند، آن هم بعد از فهرستی از نامها که همه بچه مدرسه ایها هم آن را از بر بودند، کانری، لیزنبی، مور، دالتون و برازنان.
برخوردش همیشه محترمانه و حرفهای است. با احتیاط حرف میزند و طنازیهایی هم دارد، اما چهره قاطع و حالت شق و رقش به آدم اجازه نمیدهد سراغ لودگی و بی ملاحظگی برود. ده سال پیش بود که اعلام شد دنیل کریگ قرار است ششمین نفری باشد که نقش مامور نه چندان مخفی بریتانیا را بازی میکند، آن هم بعد از فهرستی از نامها که همه بچه مدرسه ایها هم آن را از بر بودند، کانری، لیزنبی، مور، دالتون و برازنان.
بیراه نیست اگر بگوییم انتخاب او برای این نقش باعث نشد مردم برای پایکوبی به خیابانها بریزند و بریتاناییها هم فوج فوج اسم بچه هایشان را به احترام او دنیل (یا کریگ) نگذاشتند. همه متفق القول بودند که کریگ زیادی جوان و زیادی بلوند است و آن قدرها هم شیک و باوقار نیست.
خودش هم کم و بیش ناراضی به نظر میرسد. دو دهه پیش از آن را مشغول ساختن کارنامهای حرفهای به عنوان بازیگری تندخو و متخصص در مردانگی زخم خورده روی صحنه و بر پرده بود؛ در کارهایی که خیلی از طرفداران فیلمهای پرهزینه و پرزرق و برق ممکن بود به خاطر عدم فرصت یا تمایل یا حتی تخیل کافی آنها را ندیده باشند. حتی سام مندز، از طرفداران باند و کارگردان «اسکای فال» و «اسپکتر»، به تازگی اعتراف کرد که اول فکر میکرده انتخاب کریگ یک اشتباه بوده. حس میکرده او بازیگر زیادی جدی و دقیق و عبوسی است. بعد از دههها شوخ طبعی و شیطنتهای مضحک، چنین انتظاراتی از باند نداشتیم.
خودش هم کم و بیش ناراضی به نظر میرسد. دو دهه پیش از آن را مشغول ساختن کارنامهای حرفهای به عنوان بازیگری تندخو و متخصص در مردانگی زخم خورده روی صحنه و بر پرده بود؛ در کارهایی که خیلی از طرفداران فیلمهای پرهزینه و پرزرق و برق ممکن بود به خاطر عدم فرصت یا تمایل یا حتی تخیل کافی آنها را ندیده باشند. حتی سام مندز، از طرفداران باند و کارگردان «اسکای فال» و «اسپکتر»، به تازگی اعتراف کرد که اول فکر میکرده انتخاب کریگ یک اشتباه بوده. حس میکرده او بازیگر زیادی جدی و دقیق و عبوسی است. بعد از دههها شوخ طبعی و شیطنتهای مضحک، چنین انتظاراتی از باند نداشتیم.
فیلم اسکای فال
مجموعهای که زمانی جذاب و پیچیده قلمداد میشد- اگرچه تا همین اواخر هرگز تامل برانگیز نبود- به شوخی بی مزهای بدل شده بود. آخرین باری که با کریگ حرف زدم، موقعیت پیش از ۲۰۰۶ را خیلی ساده این طور توصیف کرد: ««آستین پاورز» خرابش کرده بود». با بیان دیگر، فیلمها از پارودی هم فراتر رفته بودند: «آن زمان که شروع به ساختن «کازینو رویال» کردیم، مایک مه یرز دیگر گند همه شوخیها را درآورده بود.
در موقعیتی بودیم که نمیشد از در شوخ طبعی وارد شد. آن قدری پست مدرن شده بود که دیگر خنده دار نبود». کریگ همه چیز را از این رو به آن رو کرد. باند او آدم سفت و سختی است، اما سرد و بی احساس نیست. آسیبهای کودکی اش روی شخصیتش سایه انداخته.
خشونت برایش عادی نیست، مامور ۰۰۷ کریگ زخمی میشود و خون میریزد. به شکل باشکوهی عاشق میشود و شکست میخورد. اولین بار در «کازینو رویال» (۲۰۰۶)، که به همان اندازه که فیلمی مهیج و اکشن بود، عاشقانهای تراژیک هم محسوب میشد، و در آن باند هم به لحاظ جسمانی و هم احساسی، به شکل تاسف باری آسیب پذیر بود.
خشونت برایش عادی نیست، مامور ۰۰۷ کریگ زخمی میشود و خون میریزد. به شکل باشکوهی عاشق میشود و شکست میخورد. اولین بار در «کازینو رویال» (۲۰۰۶)، که به همان اندازه که فیلمی مهیج و اکشن بود، عاشقانهای تراژیک هم محسوب میشد، و در آن باند هم به لحاظ جسمانی و هم احساسی، به شکل تاسف باری آسیب پذیر بود.
فیلم جادهای به سوی پردیشن
شخصیت «ام»، با بازی جودی دنچ، در آن فیلم ازش میپرسد: «می خواستم ازت بخوام که فاصله احساسیت رو حفظ کنی، اما گمون نکنم این برات مشکلی باشه، درست میگم باند؟»، اما معلوم میشود که دقیقا مشکل همین است. او عاشق زنی میشود که همه جوره به او شبیه است، حتی در گذشته پررنجش. باند به او میگوید: «دیگه هیچ سلاحی برام نمونده، تو همه رو ازم گرفتی.»، اما در نهایت باند نمیتواند او را نجات دهد.
ماجرا در «ذرهای آرامش (۲۰۰۸) ادامه پیدا میکرد، درام انتقام و تعقیب و گریزی که از اعتصاب نویسندههای هالیوود ضربه خورد؛ و کریگ در آن نقش باندی سوگوار را که به حق خشمگین بود بازی میکرد. «اسکای فال» (۲۰۱۲)، که کریگ و سام مندز آن را بازگشت به «باند کلاسیک» میخوانند، شیرین کاری و شکوه آشنای فیلمهای گذشته را تا حد زیادی زنده کرد؛ اما جدیت و عبوس بودن کریگ هنوز حاضر بود و به جا هم به نظر میرسید.
ماجرا در «ذرهای آرامش (۲۰۰۸) ادامه پیدا میکرد، درام انتقام و تعقیب و گریزی که از اعتصاب نویسندههای هالیوود ضربه خورد؛ و کریگ در آن نقش باندی سوگوار را که به حق خشمگین بود بازی میکرد. «اسکای فال» (۲۰۱۲)، که کریگ و سام مندز آن را بازگشت به «باند کلاسیک» میخوانند، شیرین کاری و شکوه آشنای فیلمهای گذشته را تا حد زیادی زنده کرد؛ اما جدیت و عبوس بودن کریگ هنوز حاضر بود و به جا هم به نظر میرسید.
کریگ به درد کمدی رمانتیکهای سرخوش نمیخورد. شخصیت هایش، از جمله باند، معمولا یک جورهایی درهم شکسته اند. خودش میگوید: «بعضی آدمها را میبینی که بهترین لحظههای زندگی شان را سپری میکنند، خوشحال اند و همه چیز هم خوب است. من نمیفهمم این چطور میتواند به لحاظ سینمایی جذاب باشد.»
جوهره درام کشمکش است، و باند کریگ بدون ستیز و کشاکش هایش بی معنی است. جدای همه چیز، مدام در تلاش است که از ماموریتش کناره بگیرد. حالا میگوید که وقتی اولین بار فیلمنامه «کازینو رویال» را در سال ۲۰۰۵ برایش فرستادند: «منتظر بودم فیلمنامهای جیمز باندی بخوانم، اما از این خبرها نبود. همه چیز را زیر و رو کرده بودند و من با خودم گفتم یا خدا! البته راضی بودم، انگار بهم طرح اولیهای را داده بودند و میگفتند حول این کار کن. من هم گفتم باشد، این یکی را میتوانم. من از طرفداران پر و پا قرص باندم. عاشق فیلم هایش هستم، و عاشق همه آن شیرین کاریهای قدیمی.
جوهره درام کشمکش است، و باند کریگ بدون ستیز و کشاکش هایش بی معنی است. جدای همه چیز، مدام در تلاش است که از ماموریتش کناره بگیرد. حالا میگوید که وقتی اولین بار فیلمنامه «کازینو رویال» را در سال ۲۰۰۵ برایش فرستادند: «منتظر بودم فیلمنامهای جیمز باندی بخوانم، اما از این خبرها نبود. همه چیز را زیر و رو کرده بودند و من با خودم گفتم یا خدا! البته راضی بودم، انگار بهم طرح اولیهای را داده بودند و میگفتند حول این کار کن. من هم گفتم باشد، این یکی را میتوانم. من از طرفداران پر و پا قرص باندم. عاشق فیلم هایش هستم، و عاشق همه آن شیرین کاریهای قدیمی.
قصد بی احترامی به فیلمهای قبلی را ندارم، اما این یکی چیز کاملا متفاوتی بود. عمق و معنا داشت. چون من راه دیگری برای انجام دادنش بلد نبودم. هر قدر هم فیلمنامه عظیم و باشکوه و دیوانه وار باشد، آدم در گوشهای دنبال حقیقت میگردد تا بهش بچسبد و با آن بازی کند. وقتی حقیقت را داری، و تعقیب و گریز ماشینها و انفجارها را هم کنارش داری، ماجراجویی جذاب میشود. البته که این پیامدهای خودش را هم دارد.
باند باید تحت تاثیر اتفاقاتی که برایش میافتد قرار بگیرد. مسئله فقط کشتن آدم بده نیست، باید دلیل خوبی هم داشته باشد». آخرین باری که با کریگ درباره باند حرف زدیم، تابستان سال ۲۰۱۲ بود، و گفت و گویمان حول محور اکران «اسکای فال» دور میزد.
آن موقع نوشتم که با هر کسی که در فیلم دخیل بود حرف میزدم، حسی از اعتماد به نفسی بیان نشده داشت. چیزی که معمولا در اضطرابهای پیش از اکران فیلمهای پرهزینه نمیبینی. با این حال حتی هواداران پر و پا قرص ۰۰۷ هم فکرش را نمیکردند که فیلم تا این حد موفق از آب دربیاید.
آن موقع نوشتم که با هر کسی که در فیلم دخیل بود حرف میزدم، حسی از اعتماد به نفسی بیان نشده داشت. چیزی که معمولا در اضطرابهای پیش از اکران فیلمهای پرهزینه نمیبینی. با این حال حتی هواداران پر و پا قرص ۰۰۷ هم فکرش را نمیکردند که فیلم تا این حد موفق از آب دربیاید.
فیلم که در اکتبر آن سال اکران شد، فروش جهانی ۱.۱ میلیاردی داشت؛ نزدیک به دو برابر فروش «کازینو رویال» و «ذرهای آرامش»، که از هردویشان استقبال خیلی خوبی شد. الان که این متن را مینویسم، دوازدهمین فیلم پرفروش کل تاریخ بوده. مشخصا در انگلیس که پدیدهای شد و فروشی غیرمنتظره داشت.
پرفروشترین فیلم اکران شده در انگلیس بود و تنها فیلمی بود که بیش از ۱۰۰ میلیون یورو در بریتانیا فروخت. کریگ بحثهایی را که بر سر ساختن ادامه «اسکای فال» بین فیلمسازان درگرف این طور خلاصه میکند: «چه غلطی میخواهید بکنید!» و میگوید: «به گمانم همه ترسیده بودند و این قابل درک بود.
پرفروشترین فیلم اکران شده در انگلیس بود و تنها فیلمی بود که بیش از ۱۰۰ میلیون یورو در بریتانیا فروخت. کریگ بحثهایی را که بر سر ساختن ادامه «اسکای فال» بین فیلمسازان درگرف این طور خلاصه میکند: «چه غلطی میخواهید بکنید!» و میگوید: «به گمانم همه ترسیده بودند و این قابل درک بود.
«اسکای فال» بزرگترین فیلم تاریخ سینمای بریتانیا شده بود. حالا باید به کدام سو میرفتیم؟ این میتوانست همه را تحت فشار بگذارد. البته معلوم شد که این طورها هم نیست. اما در ابتدای کار بار زیادی روی دوشمان بود». او موفقیت «اسکای فال» را مرهون چیزهای سادهای میداند:
«کسی که فیلمی شش و نیم میلیون دلاری ساخته و برای توزیعش دارد جان میکند، احتمالا توجیهش این است که اگر توانسته اید ۲۰۰ میلیون دلار فروش داشته باشید، پس هرچیزی را میتوانید بفروشید، اما از این خبرها نیست. موانع کار زیادند. به نظرم «اسکای فال» داستان جمع و جوری داشت و اکشن هایش بی نظیر بود.
«کسی که فیلمی شش و نیم میلیون دلاری ساخته و برای توزیعش دارد جان میکند، احتمالا توجیهش این است که اگر توانسته اید ۲۰۰ میلیون دلار فروش داشته باشید، پس هرچیزی را میتوانید بفروشید، اما از این خبرها نیست. موانع کار زیادند. به نظرم «اسکای فال» داستان جمع و جوری داشت و اکشن هایش بی نظیر بود.
از صمیم قلب باور دارم که فیلم خوبی است». او چیره دستی مندز را هم ستایش میکند، حساسیت تئاتری لندنی اش که باعث شده یک مولف هالیوودی درجه یک باشد و در «زیبایی آمریکایی» (۱۹۹۹) و «جاده رولوشنری» (۲۰۰۸) شاهدش هستیم.
کریگ که با مندز در فیلم گانگستریِ «جادهای به سوی پردیشن» کارکرده بود، کسی بود که برای کارگردانی «اسکای فال» سراغ او رفت و بعد هم سر «اسپکتر» دوباره از استعدادش برای چانه زنی و متقاعد کردن استفاده کرد. کریگ درباره «اسکای فال» میگوید: «به گمانم من و مندز واقعا با کار همراه شده بودیم.
کریگ که با مندز در فیلم گانگستریِ «جادهای به سوی پردیشن» کارکرده بود، کسی بود که برای کارگردانی «اسکای فال» سراغ او رفت و بعد هم سر «اسپکتر» دوباره از استعدادش برای چانه زنی و متقاعد کردن استفاده کرد. کریگ درباره «اسکای فال» میگوید: «به گمانم من و مندز واقعا با کار همراه شده بودیم.
حس میکردم چیزی را در آن فیلم شروع کرده ایم که واقعا دلم میخواست به سرانجام برسانیمش». اولش کارگردان مقاومت میکرد، درگیر کارهای دیگری بود، اما کریگ و تهیه کنندگان باند منتظر میماندند و دوباره کسی را که میخواستند سر کار آوردند. کریگ میگوید: «سر کار حرف زدیم. فیلم باید بهتر و عظیمتر میبود. در همه چیز. در اکشن، در شیرین کاری ها». کف دستش را صاف جلویم میگیرد. دستش میلرزد.
«الان که کار تمام شده تمام تن و بدنم میلرزد. دیگر همه چیز تمام شده و رفته، نمیشود برگشت و دوباره انجامش داد. کار کمرشکنی بود». نمیخواهد حرفش باعث نحسی شود، اما میگوید: «حس میکنم تمام تلاشمان را کردیم و حس خوبی از این بابت دارم. حالا آیا فیلم کار بهتری از آب درآمده یا نه را باید منتظر بمانیم و ببینیم.» «اسپکتر» نه تنها ستاره و کارگردان «اسکای فال» را دارد، بلکه از تهیه کنندگان کهنه کار باند، باربارا بروکلی و مایکل جی ویلسون، و نویسندههایی مانند نیل پِرویس، رابرت وید و جان لوگان هم استفاده کرده. اما بی میلی اولیه کریگ برای وارد کردن داستانهای پس زمینه ایِ باند به «اسپکتر»، از اولین ملاقات برای نوشتن فیلمنامه پیشتر نرفت: «مطمئن بودم راهی که باید پیش بگیریم پرزرق و بودن و شکست ناپذیری اوست، اما همین طور که در قصه پیش رفتیم و رابطههای قدیمی را بیرون کشیدیم، دیدیم که بهتر از آناند که کنار گذاشته شوند.»
وقتی سر «اسکای فال» با کریگ مصاحبه میکردم، تمام تلاشم این بود که چیزی از طرح احتمالی فیلم بعدی بیرون بکشم، اما او با خنده فرستادم پی کارم. تصدیق میکند که این بار کمی بهتر شده ام، اما هنوز هم کلی راه دارم. میگویم خوانده ام که «اسپکتر» اولین فیلم از یک دوگانه است. کریگ میگوید: «گمان نمیکنم.» البته یادمان نرود که هرگز نباید به جاسوسها اعتماد کرد!» گوید درواقع اگر رابطهای با فیلمهای دیگر باند هم داشته باشد، پایانی برای داستانی خواهدبود که با «کازینو رویال» شروع شد: عزم باند برای رو به رویی با گذشته اش و این که بفهمد جایش در جهان کجاست و سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا چه جایی در جهان دارد، و آیا میتواند از همه اینها فاصله بگیرد یا نه. «گمانم میشود با قاطعیت این را گفت که همه این گرهها را باز کرده ایم».
«الان که کار تمام شده تمام تن و بدنم میلرزد. دیگر همه چیز تمام شده و رفته، نمیشود برگشت و دوباره انجامش داد. کار کمرشکنی بود». نمیخواهد حرفش باعث نحسی شود، اما میگوید: «حس میکنم تمام تلاشمان را کردیم و حس خوبی از این بابت دارم. حالا آیا فیلم کار بهتری از آب درآمده یا نه را باید منتظر بمانیم و ببینیم.» «اسپکتر» نه تنها ستاره و کارگردان «اسکای فال» را دارد، بلکه از تهیه کنندگان کهنه کار باند، باربارا بروکلی و مایکل جی ویلسون، و نویسندههایی مانند نیل پِرویس، رابرت وید و جان لوگان هم استفاده کرده. اما بی میلی اولیه کریگ برای وارد کردن داستانهای پس زمینه ایِ باند به «اسپکتر»، از اولین ملاقات برای نوشتن فیلمنامه پیشتر نرفت: «مطمئن بودم راهی که باید پیش بگیریم پرزرق و بودن و شکست ناپذیری اوست، اما همین طور که در قصه پیش رفتیم و رابطههای قدیمی را بیرون کشیدیم، دیدیم که بهتر از آناند که کنار گذاشته شوند.»
وقتی سر «اسکای فال» با کریگ مصاحبه میکردم، تمام تلاشم این بود که چیزی از طرح احتمالی فیلم بعدی بیرون بکشم، اما او با خنده فرستادم پی کارم. تصدیق میکند که این بار کمی بهتر شده ام، اما هنوز هم کلی راه دارم. میگویم خوانده ام که «اسپکتر» اولین فیلم از یک دوگانه است. کریگ میگوید: «گمان نمیکنم.» البته یادمان نرود که هرگز نباید به جاسوسها اعتماد کرد!» گوید درواقع اگر رابطهای با فیلمهای دیگر باند هم داشته باشد، پایانی برای داستانی خواهدبود که با «کازینو رویال» شروع شد: عزم باند برای رو به رویی با گذشته اش و این که بفهمد جایش در جهان کجاست و سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا چه جایی در جهان دارد، و آیا میتواند از همه اینها فاصله بگیرد یا نه. «گمانم میشود با قاطعیت این را گفت که همه این گرهها را باز کرده ایم».
فیلم اسپکتر
گمانههای زیادی در این باره زده شده که «اسپکتر» آخرین فیلم کریگ در نقش باند خواهدبود. من فکر میکردم او برای دو فیلم بعد از «اسکای فال» قرارداد بسته است، برای همین دست کم یک فیلم دیگر باید بعد از «اسپکتر» باشد. کریگ میگوید: «نمی دانم». واقعا نمیداند. «صادقانه میگویم، واقعا نمیدانم.
ناز نمیکنم. در حال حاضر حتی نمیتوانم بهش فکر کنم». آیا دوست دارد در باند دیگری بازی کند؟ «اگر الان ازم بپرسید میگویم نه من هم برای خودم زندگی دارم و باید کمی بهش برسم. اما حالا تا ببینیم». مگر این که چیزی را از زمان مخفی نگه داشته باشد، هرچه باشد دنیل کریگ بازیگر است نه جاسوس. کریگ با ریچل وایس که او هم بازیگر است ازدواج کرده و دختر بزرگی از یک رابطه قدیمی دارد. ۴۷ ساله است.
زندگی آرامی دارد و هم خوش و هم زنش به نسبت ستارههای سینما زندیگ بی سر و صدا و محرمانهای دارند. معمولا سرش توی کتاب هاست. کت و شلوار بهش میاید، اما اغلب اوقات جین و تی شرت به تن دارد. با خودش تفنگ این ور و آن ور نمیبرد. اگر ببرد، برای دقیق شلیک کردن باید عینکش را روی چشمش بگذارد. میگوید: «من جیمز باند نیستم.» اولین باری نیست که این حرف را میزند.
زندگی آرامی دارد و هم خوش و هم زنش به نسبت ستارههای سینما زندیگ بی سر و صدا و محرمانهای دارند. معمولا سرش توی کتاب هاست. کت و شلوار بهش میاید، اما اغلب اوقات جین و تی شرت به تن دارد. با خودش تفنگ این ور و آن ور نمیبرد. اگر ببرد، برای دقیق شلیک کردن باید عینکش را روی چشمش بگذارد. میگوید: «من جیمز باند نیستم.» اولین باری نیست که این حرف را میزند.
«نه دل و جرئت آن چنانی دارم و نه آدم خونسردی ام. مثل خیلیها خیال میکنم در بعضی از موقعیتها خوب ظاهر میشوم و از همین حس امیدواری برای بازی کردن نقش باند استفاده میکنم».
کریگ این را هم دوست دارد که غیرباندی بودنش، چیز تازهای به مامور ۰۰۷ اضافه میکند: «لحظههایی هست که نمیداند دارد چه غلطی میکند و من از این خوشم میآید».
یکی از سنگ محکهای او وقتی دارد روی باند کار میکند، هریسون فورد در نقش ایندیانا جونز است، خصوصا در «مهاجمان صندوقچه گم شده»: «درخشانی بازی او در این است که کلی اشتباه ازش سر میزند، در این حد که حتی خنده دارش میکند. میدانید که هر لحظه ممکن است خرابکاری کند، و همین موضوع است که خطر و هیجان و لذت ماجرا را بیشتر میکند».
میگوید سر باند انجام چنین کاری سختتر است. هیچ تماشاگری باورش نمیشود که مامور ۰۰۷ نتواند در نهایت از مرگ فرار کند و آدم بدها را سر جایشان بنشاند و جهان را نجات دهد.
میگوید سر باند انجام چنین کاری سختتر است. هیچ تماشاگری باورش نمیشود که مامور ۰۰۷ نتواند در نهایت از مرگ فرار کند و آدم بدها را سر جایشان بنشاند و جهان را نجات دهد.
اما امیدش این است که بتواند دست کم کمی از فلک زدگی فورد را به عاریه بگیرد. البته اتفاقاتی که بر سر باندی کریگ آمده بارها بدتر از بلاهایی بوده که پروفسور جونز تجربه کرده. عشق زندگی اش جلوی چشمانش غرق شده. راهنما و معلمش که جای مادرش هم بود در آغوشش جان داده. کریگ درباره مرگ جودی دنچ در آخر «اسکای فال» میگوید: «باند خراب کرد. این تصمیم بزرگی بود». اصلا او جیمز باند را دوست دارد؟ «نمی دانم دوست دارم باهاش خیلی وقت بگذرانم یا نه. اما قضاوتی در موردش ندارم. کار بازیگر این نیست که شخصیت هایش را قضاوت کند».
میگوید وظیفه او نیست که باند را از دست منتقدانی نجات دهد که فکر میکنند او رجعتی دوباره کرده به دورانی که در گذشته، با مصلحت گرایی و ملاحظه سیاسی کمتر. وقتی در سال ۲۰۱۱ با کریگ مصاحبه کردم، وقت زیادی را صرف حرف زدن درباره این کردیم که شخصیت باند در فرهنگ نماد چیست.
میگوید وظیفه او نیست که باند را از دست منتقدانی نجات دهد که فکر میکنند او رجعتی دوباره کرده به دورانی که در گذشته، با مصلحت گرایی و ملاحظه سیاسی کمتر. وقتی در سال ۲۰۱۱ با کریگ مصاحبه کردم، وقت زیادی را صرف حرف زدن درباره این کردیم که شخصیت باند در فرهنگ نماد چیست.
درباره مردان، خصوصا مردان بریتانیایی چه چیزی برای گفتن دارد؟ این که پرقدرتترین نماد مردانگی مان، آدم کشی تنها و به لحاظ اجتماعی تک افتاده است که هیچ خانواده و دوستی ندارد، و حتی نمیتواند رابطه عاطفی اش را حفظ کند و به نظر زندگی خارج از کار برایش بی معناست؟ کریگ حالا میگوید: «او بدجوری تنهاست و غم بزرگی دارد. سن آدم که بالاتر برود این موضوع دیگر جالب به نظر نمیرسد. شاید فانتزی جذابی باشد که سر آن هم میشود بحث کرد، اما در واقعیت بعد از چند ماه دیگر خسته کننده میشود...».
این یعنی باند شخصیتی فانتزی برای بریتانیاست که دیگر وجود ندارد؟ یک جنگجوی اگزوتیک، کشتن آدمهای محلی ارضا میکند؟ کریگ میگوید: «خوشبختانه باندی که من بازی میکنم به اندازه قبلیها زن ستیز نیست. دنیا عوض شده است. مسلم است که من شبیه او نیستم.
این یعنی باند شخصیتی فانتزی برای بریتانیاست که دیگر وجود ندارد؟ یک جنگجوی اگزوتیک، کشتن آدمهای محلی ارضا میکند؟ کریگ میگوید: «خوشبختانه باندی که من بازی میکنم به اندازه قبلیها زن ستیز نیست. دنیا عوض شده است. مسلم است که من شبیه او نیستم.
اما او این ویژگیها را دارد و خب معنایش چیست؟ این یعنی باید بازیگرهای زن عالی انتخاب کرد و نقش آنها را هم تا جایی که میشود خوب نوشت». به نظرم نباید کار آسانی باشد، این که بخواهی جوهره باند را نگه داری، اما هم زمان او را به روز کنی که شبیه دایناسورها نباشد. کریگ میگوید: «ایجاد تعادل بین این دو موضوع کار ظریفی است». البته باند همان معنایی را برای کریگ ندارد که برای بقیه دارد.
«برای من به عنوان یک بازیگر، باند فرصتی باری بازی در فیلمهایی است که همیشه نصیب آدم نمیشوند، فیلمی که تهیه کنندهای مانند باربارا بروکلی دارد که کل عمرش را وقفش کرده، فیلمی که گروهی از آدمها را دور هم جمع میکند و ازشان میخواهد نهایت توانشان را بگذارند، فیلمی که میتوانم در آن خودم را مجبور کنم که نهایت توانم را به کار ببندم.
«برای من به عنوان یک بازیگر، باند فرصتی باری بازی در فیلمهایی است که همیشه نصیب آدم نمیشوند، فیلمی که تهیه کنندهای مانند باربارا بروکلی دارد که کل عمرش را وقفش کرده، فیلمی که گروهی از آدمها را دور هم جمع میکند و ازشان میخواهد نهایت توانشان را بگذارند، فیلمی که میتوانم در آن خودم را مجبور کنم که نهایت توانم را به کار ببندم.
خب آدم دلش میخواهد در چنین فضایی کار کند». سه سال از زمانی که دنیل کریگ را در فیلم تازهای دیدیم میگذرد. در سال ۲۰۱۳ به همراه همسرش در نمایشی در برادوی بازی کرد، که اجرایی تحسین شده از نمایشنامه «خیانت» هارولد پینتر به کارگردانی مایک نیکولز بود؛ اما در فاصله بین «اسکای فال» و «اسپکتر»، در هیچ فیلمی حضور پیدا نکرده.
میگوید زمانی، خصوصا آن اوایل که نقش باند را پذیرفته بود، حس میکرد باید حتما ثابت کند که فراتر از یک بازیگر خوش قیافه بلاک باستری است: «قبل از «کازینو رویال» زیاد کار میکردم. در خیلی از فیلمها بودم و با کارگردانهای بی نظیری همکاری داشتم. خیالم راحت بود و میدانستم که از پس بازیگری بر میآیم.»
میگوید زمانی، خصوصا آن اوایل که نقش باند را پذیرفته بود، حس میکرد باید حتما ثابت کند که فراتر از یک بازیگر خوش قیافه بلاک باستری است: «قبل از «کازینو رویال» زیاد کار میکردم. در خیلی از فیلمها بودم و با کارگردانهای بی نظیری همکاری داشتم. خیالم راحت بود و میدانستم که از پس بازیگری بر میآیم.»
بعد باند از راه رسید: «یک جور صلابت و سختی در آن هست. نقش شخصیت خاصی را بازی میکنید و همه کم کم شما را شبیه او میبینند. دلتان میخواهد بگویید نه، این من نیستم. حس میکردم باید نشان دهم که کارهای دیگری هم انجام میدهم. اما خب برای کی این کار را میکردم؟ که مردم فکر کنند این یارو را ببینید که از پس همه کاری بر میآید؟»
تازگیها تصمیم گرفته دیگر نگران این موضوع نباشد. میگوید سر «اسپکتر» «خیال خودم را راحت کردم و گفتم به جهنم. مگر من جیمز باند نیستم؟ پس نقش جیمز باند را هم بازی میکنم. واقعیت این است که وضعیت بدی هم نیست. قبلا همیشه ازم میپرسیدند نمیترسی که کم کم بدل به بازیگر تیپ بشوی؟ خب که چی؟ باید به فکر مشکلات بزرگتر بود».
تازگیها تصمیم گرفته دیگر نگران این موضوع نباشد. میگوید سر «اسپکتر» «خیال خودم را راحت کردم و گفتم به جهنم. مگر من جیمز باند نیستم؟ پس نقش جیمز باند را هم بازی میکنم. واقعیت این است که وضعیت بدی هم نیست. قبلا همیشه ازم میپرسیدند نمیترسی که کم کم بدل به بازیگر تیپ بشوی؟ خب که چی؟ باید به فکر مشکلات بزرگتر بود».
به هر حال میگوید دلیل دوری اش از سینما این نبوده که نقشی گیرش نیامده: «خانهای بیرون شهر در نیویورک داریم و کار زیادی برای انجام دادن هست. کتاب میخوانم. عکسهای بد میگیرم. شاید از هر هزار تا یکی شان خوب دربیاید». در این خانه یک دفتر کار هم دارم. «سعی میکنم روزی یک بار به دفتر کارم بروم و نیم ساعتی توی اینترنت بچرخم». میخندد. «خستگی اش آدم را از پا میاندازد».
بعید نیست که کریگ دیگر نقش باند را بازی نکند، اما بعید است که بازیگری را کنار بگذارد: «اگر بازیگر نباشد نمیدانم با خودم چه کار کنم». میگوید به خودش قول داده که در زمینه کاری فعالتر باشد و صرفا منتظر فرصتها نماند. سال گذشته حین فیلم دیدن هر از گاهی به خودش میگفته: «وای خدا، کاش میشد این کارگردان را میدیدم؛ و بعد گفتم که خب معلوم است که میشود. وقتی متوجه این موضوع میشوی حس عجیبی دارد.
بعید نیست که کریگ دیگر نقش باند را بازی نکند، اما بعید است که بازیگری را کنار بگذارد: «اگر بازیگر نباشد نمیدانم با خودم چه کار کنم». میگوید به خودش قول داده که در زمینه کاری فعالتر باشد و صرفا منتظر فرصتها نماند. سال گذشته حین فیلم دیدن هر از گاهی به خودش میگفته: «وای خدا، کاش میشد این کارگردان را میدیدم؛ و بعد گفتم که خب معلوم است که میشود. وقتی متوجه این موضوع میشوی حس عجیبی دارد.
شاید اصلا بهشان تلفن کنم و ببینم میتوانم قراری برای یک ناهار بگذارم». با وجود این، هیچ برنامهای در سرش ندارد: «هیچی، اما نگران هم نیستم، دست کم هنوز نه». سال ۲۰۱۲ بهم گفته بود کار آسانی نیست که از یک بازیگر معمولی به ستارهای درجه یک تبدیل شوی:
«واقعا تکانم داد و باعث شد جور دیگری به جهان نگاه کنم. بدجور سردرگم بودم. دقیق ترش این میشود که پول و شهرت بدجور آدم را میترساند. برای من که آن قدرها لذت بخش و سرگرم کننده نبود». در مورد توجهها و جار و جنجالها و اجبار به مصاحبه با مطبوعات میگوید: «به جای این که بگویید عجب گیری افتادم، باید به خودتان بگویید چی بهتر از این؟ اما راستش را بخواهید بعد از پنج مصاحبه در روز آدم دلش میخواهد فریاد بزند یکی من را از اینجا ببرد بیرون».
در مورد فیلمهای باند و به طور کلی فیلمهای هالیوودی نظرش این است که «باید بابتش خوشحال باشیم. سرگرمی خوبی است و مثل همه صنعتهای بزرگ و پولساز دنیا، صنعت سینما هم کجرویهای خودش را دارد و کوسهها و آدمهای نه چندان خوبی هم در آن هستند، اما خب همه چیزش کم و بیش در ملأ عام است. شما میآیید و فیلم میبینید و ما ازش پول در میآوریم. این طوری نیست که بیایید فیلم را ببینید که ما شما را بچاپیم و خانه تان را بفروشیم. ما بانک دار نیستیم. همه چیز در خدمت سرگرمی است».
«واقعا تکانم داد و باعث شد جور دیگری به جهان نگاه کنم. بدجور سردرگم بودم. دقیق ترش این میشود که پول و شهرت بدجور آدم را میترساند. برای من که آن قدرها لذت بخش و سرگرم کننده نبود». در مورد توجهها و جار و جنجالها و اجبار به مصاحبه با مطبوعات میگوید: «به جای این که بگویید عجب گیری افتادم، باید به خودتان بگویید چی بهتر از این؟ اما راستش را بخواهید بعد از پنج مصاحبه در روز آدم دلش میخواهد فریاد بزند یکی من را از اینجا ببرد بیرون».
در مورد فیلمهای باند و به طور کلی فیلمهای هالیوودی نظرش این است که «باید بابتش خوشحال باشیم. سرگرمی خوبی است و مثل همه صنعتهای بزرگ و پولساز دنیا، صنعت سینما هم کجرویهای خودش را دارد و کوسهها و آدمهای نه چندان خوبی هم در آن هستند، اما خب همه چیزش کم و بیش در ملأ عام است. شما میآیید و فیلم میبینید و ما ازش پول در میآوریم. این طوری نیست که بیایید فیلم را ببینید که ما شما را بچاپیم و خانه تان را بفروشیم. ما بانک دار نیستیم. همه چیز در خدمت سرگرمی است».
آیا دلش برای جیمز باند تنگ میشود؟ «معلوم است». دلش بیشتر از همه برای چه چیزی تنگ میشود؟ «روند ساختن فیلم ها، فقط همین. گفتنش جالب نیست، اما من به خاطر این فیلمها پول خوبی گیرم آمده. زندگی راحتی دارم و خانواده و بچه هایم تامین شده اند. اما همه اش این نیست».
کمی مکث میکند: «روزی که بتوانم وارد جایی شوم و یکی بگوید، اه، اینجا را نگاه کنید، دنیل کریگ و بعد هم تنهایم بگذارد، همه چیز عالی میشود». دست کم حالا وقتی وارد جایی میشود مردم او را اول به عنوان جیمز باند میبینند و بعد دنیل کریگ، و به این راحتیها هم او را به حال خودش نمیگذارند.
کمی مکث میکند: «روزی که بتوانم وارد جایی شوم و یکی بگوید، اه، اینجا را نگاه کنید، دنیل کریگ و بعد هم تنهایم بگذارد، همه چیز عالی میشود». دست کم حالا وقتی وارد جایی میشود مردم او را اول به عنوان جیمز باند میبینند و بعد دنیل کریگ، و به این راحتیها هم او را به حال خودش نمیگذارند.
منبع: ماهنامه همشهر 24
۰