شکست در نمایش «فتوحات گلشیری»
«فتوحات گلشیری» حتی نسبت به «شازده احتجاب» فرمانآرا، رویکرد رادیکالتری دارد و بیش از آنکه بازنمایی کند، به تخطی مشغول است. فتوحات اعترافی است به عظمت داستانهای کوتاه گلشیری و توأمان شورشی است فرمال بر علیه منطق درونی آن. پسران علیه پدران.
کد خبر :
۵۳۸۰۵
بازدید :
۱۰۶۴
نمایش «فتوحات گلشیری» بیش از آنکه اقتباس باشد، نوعی از مخاطره و مواجهه است؛ روایتی مبتنی بر تقطیع، گزینش و کولاژ. سودای ساختن کلیتی از اجزای پراکنده که از قضا ناممکن بهنظر میآید.
گزینشی از داستانهای کوتاه هوشنگ گلشیری که عنوان پرطمطراق «فتوحات» را بر تارک خود نشان کرده؛ گلشیری همچون فیگور تابناک جمهور جهانی ادبیات. باید دانست که هر نوع تقطیع و گزینش، همراه است با غریبسازی و تمنای معاصرشدن.
کنشی که میتواند انقلابی یا حتی توریستی باشد. فتوحات بر انقلابیبودن اشاره دارد و آرایش یک ماشین جنگی را دارد. گو اینکه این ماشین جنگی، با مکانیسمهایی که اتخاذ میکند در نهایت اذعان به ناتوانی و شکست هم هست در به صحنهآوردن جهان گلشیریایی.
داستانهای کوتاه گلشیری به مانند هر اثر ادبی قابل اعتنا، خودآیین و درونماندگارند و در برابر وسوسه اقتباس، مقاومت نشان میدهند. متونی که به روایت سرراست و استاندارد این سالها در جذب مخاطب جواب منفی میدهند.
از این منظر «فتوحات گلشیری» حتی نسبت به «شازده احتجاب» فرمانآرا، رویکرد رادیکالتری دارد و بیش از آنکه بازنمایی کند، به تخطی مشغول است. فتوحات اعترافی است به عظمت داستانهای کوتاه گلشیری و توأمان شورشی است فرمال بر علیه منطق درونی آن. پسران علیه پدران.
خود گلشیری در مقدمه بر کتاب «نیمه تاریک ماه» متذکر شده که «راه ساده بلوغ اینجا البته پدرکشی است». همان که فتوحات مشغول آن است و رسیدن به بلوغ. رضا براهنی در کتاب «رویای بیدار»، جهان گلشیری را به نقد کشیده و در «گلشیری و شگرد نو در روایت» به این امر اشاره دارد که چگونه «گلشیری در داستان کوتاه، به ایجاز وقوف کامل دارد»، اما بعد از شازده احتجاب تا به امروز، در همه داستانها، به استثنای معصوم پنجم، زبان داستانها، به عوض تکثر به همان زبان گلشیری نوشته و گرفتار نوعی از استبداد است.
شاید فتوحات در این نقبزدنها در پی آن است که زبان گلشیری را در ساحتی دیگر اجرا کند تا بیش از پیش گشوده شود به لحن و قرائت تازه.
در این چالش است که حتی صدای خود گلشیری در خوانش داستان «زندانی باغان» در ابتدا و انتهای نمایش اهمیت مییابد. اینکه گلشیری هم در نهایت بهترین خوانشگر داستان خود نیست و در حال زورآزمایی با آن. فتوحات، تدارک فتح قلههایی است که گلشیری برای ما تدارک دیده و خود نیز در این صعود، یکی از صعودکنندگان است.
این تنشی است که شخصیتهای نمایش گرفتارش میشوند و عاجزانه و خشمگین فریاد میزنند. همان لحظه ناب خشم و عجز که شخصیتها به نام کوچک واقعی بازیگر خطاب میشوند که رها کنند این قرائتکردن را. خصلت کولاژگونه نمایش رخصت میدهد که اشیا با سیالیت، بر صحنه حاضر شده و یادآور نقاط آجیدن هر یک از داستانها باشند.
اشیائی، چون عینک آفتابی، سه تلفن با سیم بلند، لباس اشقیا در تعزیه بههمراه شمشیر و کلاهخود، چکمه سیاه بلند، صندلی و میکروفون. اشیا از زیست اجتماعی خود مدام تهی میشوند و تا در جایی دیگر کارکردی یکسره متفاوت بیابند. تکنیک کولاژ در تمام سطوح روایی و اجرایی، به مرکززدایی از اجرا و احتمالا دموکراتیکشدن آن منتهی میشود.
اجرا آنچنان تأکیدی بر جنسیت بازیگران ندارد و اغلب تمایز جنسیتی را پس میزند یا تقلیل میدهد. برای همین است که نقش مردان را گاه زنان اجرا میکنند. فتوحات قطعات مجزا را با نوعی از اضطرار گزینش کرده و بار دیگر مفصلبندی میکند.
فتوحات روایت کنش و واکنش مردان و زنانی است به وضعیت سیاسی و اجتماعی دوران معاصر خود. دورانی پرچالش میان قدیم و جدید. از همین منظر است که میتوان طراحی صحنه را یادآور تلفیق فضای داخلی و خارجی این سالها دانست که چگونه گرفتار کهنه و نو بود. فضایی که اغلب گوشه و کنارش، از دیدرس عدهای از تماشاگران خارج است و پلههایش، متبادرکننده اتصال سطوح و فضاهای متضاد.
کافیست به بالا و پایین رفتن مداوم شخصیتها بر پلهها توجه کنیم که میانجی رفتن از صحنهای به صحنه دیگر است. طراحی لباس هم بر همین تضاد و ترکیب نو و کهنه تأکید دارد و یادآور تنشهای حلناشدنی این زمانه است.
میتوان دراماتورژی مجتبی کریمی و کارگردانی یوسف باپیری را، قدمزدن در وادی ناشناختهای دانست که شکست و پیروزی در آن به یک اندازه مخاطرهانگیز و لذتبخش است.
از جاکندن تکههایی از جهان گلشیریایی و روایت کولاژگونه از آن. فتوحات بیش از آنکه بر ظفرمندیها چشم بدوزد بهتر آن است که بر شکستها و ناممکنیها شهادت دهد. چراکه مخاطبان را در تجربه اجرایی مشارکت میدهد که چندان آزموده نشده و بکر است و همچنان مستعد کمال و رستگاری بیشتر.
تجربهای که چندان در قید مناسبات مادی این روزهای تولید تئاتر نیست و جاهطلبانه، فرم و بیان خود را جستوجو میکند. گنگی نمایش و سختفهمشدن آن، اشارتی است به ناتمامی شکل و استراتژی. اینکه بهتر آن است که تجربه تا انتها پی گرفته شود و روح زمانه ما را نترساند. غیر از این باید دانست که سرمایه، فتوحات را رام و در منطق درونی خود هضم خواهد کرد.
۰