"زاما"؛ شمایل تمام عیار امپریالیسم

"زاما"؛ شمایل تمام عیار امپریالیسم

در کمدی کافکایی «زاما» هیچ فراری از جهنم آمریکای جنوبی وجود ندارد مردی با لباس سلطنتی بر لبه ساحل ایستاده است و به آب‌هایی که در مقابل او گسترده‌اند نگاه می‌کند؛ «دن دیگو د. زاما» (با بازی دنیل گیمنز کاچو) با این تصویر، شمایل تمام عیاری از یک امپریالیست مهاجم می‌آفریند.

کد خبر : ۵۵۵۴۹
بازدید : ۲۹۷۵
ای وی کلاب | ای.‌ای دوود، در کمدی کافکایی «زاما» هیچ فراری از جهنم آمریکای جنوبی وجود ندارد مردی با لباس سلطنتی بر لبه ساحل ایستاده است و به آب‌هایی که در مقابل او گسترده‌اند نگاه می‌کند؛ «دن دیگو د. زاما» (با بازی دنیل گیمنز کاچو) با این تصویر، شمایل تمام عیاری از یک امپریالیست مهاجم می‌آفریند.
او که همچون ستونی قرمز رنگ است که از دل شن‌ها بیرون زده، بیش از هر چیز به پرچم دولت‌های استعمارگر شبیه است که به ناگاه بر خاک مستعمراتشان کوفته شدند. ولی آیا چیزی ترحم‌برانگیز، یک جور اشتیاق از سر بینوایی، نیز در نگاه او وجود دارد؟
اینجا خبری از تصویر افسانه‌ای که از کشورگشایان اسپانیایی ارائه شده نیست و زاما ماموری نه چندان صاحب‌منصب و آرام و بی هیچ اقدام خاصی-شاید بهتر باشد بگوییم میخکوب شده- در پاراگوئه قرن ۱۸ است که در خدمت سلطنت اسپانیا است. او بر لبه دریا با افتخار به مایملک‌اش نمی‌نگرد؛ بلکه هر تاروپودی از لباس فاخرش را آرزویی سوخته می‌بیند که در دوردست‌ها تحقق می‌یافت.

این نخستین صحنه از فیلم رمزآلود و عجیب لوکرسیا مارتل، «زاما» (Zama)، است. از همین صحنه نخست، می‌توان حدس زد که ما با تصویری تناقض‌آلود مواجه هستیم: زندگی و روزگار یک فاتح مغلوب.
دیه‌گو زاما بیشتر زمان «زاما» را در برزخی دیوانه‌کننده می‌گذراند. چند سال بعد از رسیدن به آمریکای جنوبی، میل و اشتیاق او به شدت کاهش یافته است. تمام چیزی که این بوروکرات پا به سن گذاشته به دنبال آن است، انتقالی پس از موعد است؛ اما زنجیری از قوانین اداری دست و پای او را بسته است.
افراد مافوق او از انجام این کار طفره می‌روند و به او قول نامه‌هایی برای انتقالش می‌دهند؛ نامه‌هایی که هیچگاه فرستاده نمی‌شوند.
یکی از خط‌های داستانی این فیلم که امیال ارضا نشده او را به تصویر می‌کشد، درباره زن متاهلی (لولا دوئناس) است که میلی شدید برای کشتن استعمارگران دارد و که مانع پیشروی‌های او می‌شود. گاهی اوقات شمشیری همیشه در غلاف، برای همیشه در غلاف نخواهد ماند. حتی بومی‌هایی که زاما و همقطارانش که با خشونت به بردگی می‌گیرند، راهی برای آزار او می‌یابند.
«تن‌های او بسیار ناخوشایند است» این جمله‌ای است که پسری کوچک زمزمه می‌کند. پیش از این زاما را در حال دید زدن گروهی از زنان که در گل حمام می‌کنند گیر می‌اندازد و یکی از زن‌ها رو به او فریاد می‌زند: «چشم‌چرون». سپس او مجبور می‌شود که مردی که تعقیب‌اش می‌کند را به سختی کتک بزند؛ اما حتی این هم باعث نمی‌شود که شرافت لکه‌دارشده‌اش را بازیابد.

این صحنه، به طور مستقیم از کتاب «آنتونیو دی بندتو» به همین نام اقتباس شده است. این کتاب که در سال ۱۹۵۶ منتشر گشته، به یکی از آثار مهم ادبیات آرژانتین تبدیل شده است. چه در فیلم و چه در کتاب زاما همچنین ذهنیتی دارد: آنطور که دی بندتو تاکید می‌کند، او در درون خویش از مردد بودن بین رفتن و نرفتن در عذاب است.
داستان او، مجموعه‌ای از آغاز‌های اشتباه و بن‌بست‌هاست و چندان به جلو نمی‌رود و دائماً درجا می‌زند. بر تاکید بر زمین‌گیر بودن کاراکتر اصلی، زاما فیلم هیچ تاکیدی بر هیچکدام از کار‌های او نمی‌کند: صحنه‌هایی که داستان فیلم را به جلو می‌برند، وزن بیشتری به نسبت صحنه‌هایی که تنها برای نمایش محیط خشک و خشن پاراگوئه هستند ندارند. کار‌هایی که زاما انجام می‌دهد، او را به هیچ وجه به جلو نمی‌برند و در تمام لحظات فیلم، حالت دوگانه (میل به جلو رفتن و در عین حال درجا زدن) او نمود می‌یابد.

اگر تصویری که رمان از مردی گیرافتاده در زمان، مکان و وضعیتی نامطلوب ارائه می‌دهد ناشناخته بودن آن را امری بدیهی می‌سازد (سال‌ها طول کشید تا این کتاب به عنوان اثری بزرگ شناخته شود) این فیلم نیز پروسه دشواری که مارتل برای اقتباس از این کتاب طی کرده است را نشان می‌دهد. حدود یک دهه از آخرین فیلم این کارگردان آرژانتینی، تریلر مرموز زن بدون سر، می‌گذرد و او بخش زیادی از این زمان را صرف اقتباس از این رمان تاریخی کرده است. ۱۶ کمپانی از سراسر دنیا در ساخت این اثر نقش داشته‌اند که در نتیجه آن این فیلم تهیه‌کنندگان متفاوتی از جمله پدرو آلمودوار، دنی گلاور و گائل گارسیا برنال دارد.
این فیلم که درباره تلاش‌های بی‌ثمر است، در حقیقت شبحی از نحوه ساخت خودش را نیز در درون خودش دارد. زاما، علیرغم محیطی که در آن روی می‌دهد، برای مارتل اثر چندان رادیکالی محسوب نمی‌شود. این فیلم دوباره استعداد او را برای دنبال کردن آدم‌های آشفته در درون محیط‌هایی از نظر اجتماعی به‌هم‌ریخت و درهم‌برهم -چیزی که مشابه‌اش را قبلاً در هتل شلوغ دختر مقدس نیز دیده بودیم- نشان می‌دهد.
درست مشابه زن بدون سر، این فیلم نیز از حالتی از مزاحمت و حواس‌پرتی بهره می‌برد: دیالوگ‌ها در صدا‌های محیط گم می‌شوند یا اینکه به شخص گوینده‌شان برمی‌گردند. از این لحاظ این فیلم فضای شنیداری‌ای بسیار کارشده و سنجیده دارد.

«زاما» به شیوه خودش یک کمدی است. این فیلم از به نابودی کشاندن جلال و جبروت یکی از چرخ‌دنده‌های ماشین پر جلال و جبروت امپراتوری لذتی شیطانی می‌برد. وقتی که ماموریت «زاما» بدون هیچ تجلیلی به پایان می‌رسد، او در بدترین جای آسونسیون، پایتخت پاراگوئه، جای می‌دهند: محل تخیله فاضلاب‌ها که حتی افراد محلی نیز معتقدند که نفرین شده است.
در یکی از آزاردهنده‌ترین اتفاقاتی که برای زاما رخ می‌دهد، یکی از همقطاران او (خوان مینخوین) را برای تنبیه به جایی می‌فرستند که وی آرزوی رفتن به آنجا را دارند. بعد از این اتفاق او در حالی که با خود تکرار می‌کند «تبعیدی‌ها می‌توانند محل تبعیدشان را انتخاب کنند؟» وارد اتاقی می‌شود. این یکی از صحنه‌هایی است که به طرز طنزآلودی نشان می‌دهد که وجود او با بدبختی و رنج آمیخته شده است.
حتی انتخاب‌هایی که در ساخت فیلم انجام شده است، به نظر می‌رسد که نیشخندی به وضعیت «زاما» است. نوا‌های گیتار اسپانیایی و همچنین تصاویر فوق‌العاده زیبایی که مارتل به مخاطب نشان می‌دهد گویا طعنه‌ای تلخ به وضعیت کاراکتر اصلی است؛ انگار که او به فیلمی رمانتیک بر اساس داستان زندگی‌اش پای گذاشته است.

ریسک بزرگی است که پایه و اساس احساسی یک فیلم را بر کاراکتری دمدمی‌مزاج بگذاریم. مسلماً در میان تماشاگران افرادی پیدا می‌شود که در پایان فیلم همچون کاراکتر اصلی فکر می‌کنند که هم شکنجه شده و هم اینکه به طرز آزاردهنده‌ای به شوخی گرفته شده‌اند.
«زاما» از زندان «اینرتیا» آزاد می‌شود تا به دام زندان دیگری بیفتد؛ او در جست‌وجوی راهزنی افسانه‌ای که به هیچ وجه معلوم نیست وجود دارد یا نه به درون طبیعت وحشی فرستاده می‌شود. این موخره، لحن دن‌کیشوتی که در فیلمی همچون شهر گمشده از، ساخته جیمز گری، حکم فرما است را به لحنی کافکایی بدل می‌کند. حتی ماجراجویی نیز سکونی که کاراکتر اصلی در آن گرفتار است را تغییری نمی‌دهد.
اما برای «زاما» گریه نکنید. مشابه زن بی‌سر، مارتل مشکلات «زاما» را کنار حجم انبوهی از مشکلات مردم فرودست به تصویر کشیده است. در این فیلم مردمی که به بردگی گرفته شده‌اند و مصائب‌شان پشت صحنه هر فریمی از این فیلم است، مشکلات خردی که زاما گرفتار آن است را کوچک جلوه می‌دهند.
شاید بتوان گفت: در اینجا روانشناسی‌ای از چرایی اذیت و آزاری که افراد پست و تحقیرشده بر فرودستان‌شان روا می‌دارند به نمایش درآمده است. در هر صورت همدردی‌تان را بیهوده خرج نکنید. پاراگوئه نباید هم برای یک استعمارگر جای جذابی باشد.

منبع: سایت نقدفارسی
مترجم: امید بصیری
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید