درسهایی که از عروسی سلطنتی میتوانیم بگیریم!
به این ترتیب است که باید گفت: حتی اگر از سلطنت و خانواده سلطنتی و بریتانیا متنفر باشیم؛ این عروسی برای همه ما درسهای خوبی به همراه داشته است. مهمترین درس هم هنر فروش است. هنر فروش آنچه در اختیار داریم حتی اگر حدود ۳۰۰ سال از تاریخ انقضای آن گذشته باشد و تبدیل به یک نماد زیبا تبدیل شده باشد.
کد خبر :
۵۷۳۳۶
بازدید :
۸۱۶۹
مگان مرکل عروس خانواده سلطنتی و همسرش
سالهاست که خاندان سلطنتی در بریتانیا عملا نقشی در سیاست این کشور ندارد، ولی در این هفته دیدید که چگونه عروسی یکی از اعضای این خانواده ، مورد توجه رسانهها و نیز کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفت.
حالا جای این سوال وجود دارد که در یکی از قدیمیترین دموکراسیهای جهان، چه جای این است که چنین مراسمی با این حجم مورد پوشش رسانهای و مورد توجه قرار گیرد؟
به نظر میرسد که مشکل از فهم نادرست ما، نسبت به برخی مفاهیم علوم سیاسی آغاز میشود. هر حکومتی که در آن نامی از پادشاهی یا سلطنت به میان آمد؛ قرار نیست مانند حکومت پهلوی یا حکومت فعلی عربستان، یک حکومت خودکامه باشد.
اصولا هر حکومت پادشاهی خودکامه نیست (مثل سوئد یا هلند) و هر خودکامهای پادشاهی نیست (مثل کره شمالی یا حتی لیبی دوران قذافی)؛ بنابراین وجود یک خاندان سلطنتی و حتی وزن داشتن آنها در جامعه و رسانه بریتانیا تناقضی با مسئله دموکراسی ندارد. از آن سومی باید به تاریخ توجه کرد. برای برخورد با قدرت یک شاه، ظاهرا دو روش وجود دارد: یکی اینکه بخواهیم قدرت شاه را محدود کنیم و به تعبیری وارد ایک حکومت مشروطه شویم: مسیری که ایرانیان در سال ۱۲۸۵ شمسی پیمودند و در دل حکومت پادشاهی قاجار تلاش کردند یک حکومت مشروطه مشروط به اصول و حدود قانون اساسی ایجاد کنند که در آن هم شاهی وجود داشته باشد و هم اختیاراتش به نوعی نامحدود نباشد که به قول معروف صاحب جان و مال و ناموس انسانها شود و هر کار که دلش خواست انجام دهد و به هیچ کس هم پاسخگو نباشد.
مگان مرکل
مسیر دوم، اما مسیری است که ما در سال ۱۳۵۷ در کشور خودمان آن را پیمودیم. یعنی انقلاب و نابود کردن حکومت سلطنتی و پایان حضور شاه در سپهر سیاسی ایران شاید به این خاطر که محدود کردن قوای شاه طبق
قانون اساسی مشروطه جواب نداد و شاه همچنان با نقض مکرر قانون اساسی، در واقع یک خودکامه مطلق بود.
قانون اساسی مشروطه جواب نداد و شاه همچنان با نقض مکرر قانون اساسی، در واقع یک خودکامه مطلق بود.
حالا باید در نظر داشت که بریتانیاییها تقریبا حدود ۳۰۰ سال است که به مناسبتهای مختلف از قدرت سیاسی پادشاه کم میکنند و تلاش کردند که به جای اینکه او را از صحنه سیاسی کشورشان حذف کنند؛ او را به یک فرد دارای اختیارات محدود تبدیل کنند.
در این میان به نظر میرسد که در کی متقابل بین خانواده سلطنتی و مردم در بریتانیا به وجود آمده که باعث شده، این خانواده همچنان با وجود قدرت محدود در سپهر سیاسی بریتانیا حضور داشته باشد. این درک متقابل چیست؟ خانواده سلطنتی از یک روز به بعد متوجه شده که حضورش در عالیترین سطح رهبری سیاسی بریتانیا نه ممکن و نه مطلوب است.
ممکن نیست، زیرا در این کشور فرهنگ مردم، سطح اقتصادی و توانایی نیروهای سیاسی مختلف به نوعی است که در صورت ادامه روند رهبری سیاسی، اتفاقی مشابه ایران رخ میدهد و ریشه این خانواده و حضورش در سیاست این کشور به طور کامل کنده میشود.
از سوی دیگر حضور این خانواده در سطح رهبری بریتانیا مطلوب هم نیست چرا که این خانواده متوجه میشود با پیچیدگیهای جامعه این کشور بعد از انقلاب صنعتی، مدیریت آن به یک پروژه پیچیده تبدیل شده است و عملا این خانواده از پس آن برنخواهد آمد. از سوی دیگر مردم و جامعه در بریتانیا هم متوجه شده به دو دلیل باید این خانواده را در راس هرم سیاسی خود نگه دارد.
مسئله اول این است که بقای این خانواده به منزله بقای سنتهای سیاسی و اجتماعی است که در جامعه بریتانیا وجود داشته و بقایش به عنوان یک سنت فرهنگی برای ادامه حیات این جامعه ضروری است و بلکه برایش آورده دارد. از زاویه دیگر هم باید گفت که بقای خانواده سلطنتی در بریتانیا به پیوستگی هویت در این کشور کمک کرده و دست کمک هویت تاریخی مردم را در طول زمانهای مختلف و البته در گستره بزرگ سرزمینهای بریتانیا، به یکدیگر گره زده است. به جز این مسئله، که یک مسئله اصلی است باید به حواشی این ماجرا نیز توجه کرد. مثلا بیایید به این نکته بپردازیم که در بریتانیایی که یک نظام پارلمانی متزلزل دارد و انتخابات میتواند یک نخست وزیر را در عرض چندین روز به یک نماینده مجلس ساده یا حتی یک مسئول حزبی معمولی تبدیل کند، ثبات یک خانواده سلطنتی در راس هرم سیاسی میتواند در حاکمیت سیاسی یک ثبات به وجود بیاورد. مسایل دیگری هم در این بین هست.
مثل اینکه وقتی خانوادهای با عنوان خانواده سلطنتی وجود دارد و به عنوان یک سلبریتی سیاسی مورد توجه رسانهها و مردم قرار دارد؛ حتما باید به پیوستهای بیزنسی و اقتصادی حضور چنین خانوادهای نیز توجه کرد.
در جریان همین عروسی سلطنتی، درآمد رسانههای از تبلیغاتی که قبل و بعد و در میانه عروسی پخش کردند چقدر بوده است؟
اصلا چنین عروسی تا چه میزان توانسته نام بریتانیا را در اذهان مردم جهان بیاورد و حتی باعث شود که این کشور به عنوان یک مقصد گردشگری به طور مثال برای تابستان امسال برخی افراد در سطح جهان تعیین شود؟
به این ترتیب است که باید گفت: حتی اگر از سلطنت و خانواده سلطنتی و بریتانیا متنفر باشیم؛ این عروسی برای همه ما درسهای خوبی به همراه داشته است. مهمترین درس هم هنر فروش است. هنر فروش آنچه در اختیار داریم حتی اگر حدود ۳۰۰ سال از تاریخ انقضای آن گذشته باشد و تبدیل به یک نماد زیبا تبدیل شده باشد.
باید همه ما تبریک بگوییم به انگلیسیهایی که این هفته بار دیگر عتیقه خود را از انبار بیرون کشیدند و به بالاترین قیمتی که میتوانستند به همه ما فروختند.
منبع: روزنامه هفت صبح
۰