نژادها را چگونه روایت میکنیم؟
«با خانم جوانی که مسئول موقت کاریابی دانشگاه بود، صحبت میکردم، قرار بود راهنماییام کند برای کارآموزی، دختری حدودا ۳۰ ساله که اصالتا از قاره آفریقا بود. بیش از آنکه صحبت و راهنمایی کند سؤال میپرسید؛ اینکه «چطور این همه راه را تا اینجا آمدهای؟ دچار شوک فرهنگی نشدی؟ با این لباسها راحتی؟» و تیر آخر «قبلا در ایران شلوار جین دیده بودی؟» به من خورده بود و نمیدانستم چطور و از کجا شروع کنم برای روشنگری»!
کد خبر :
۶۲۲۹۷
بازدید :
۹۲۳
زهرا عمرانی | معمولا آنچه تصور ما از نگاه مردم غرب در مورد ایرانیان است، قضاوتهای غلط و کلیشهای آنان بر پایه القای مغرضانه رسانههاست؛ اینکه بسیاری از غربیها تصویر درستی از مرزها و تفاوت کشورهای خاورمیانه ندارند؛ مثلا اینکه غربیها فکر میکنند ایرانیها برف ندیدهاند، خیابان و بزرگراه ندارند و ماشین کمتر سوار میشوند یا عربی صحبت میکنند.
حتما همه جا هستند کسانی که با اطلاعات کم و غلط مردم کشوری دیگر را دستهبندی و بر مبنای آن قضاوت میکنند. من هم چنین برخوردهایی را تجربه کردم.
در یک مورد با خانم جوانی که مسئول موقت کاریابی دانشگاه بود، صحبت میکردم، قرار بود راهنماییام کند برای کارآموزی، دختری حدودا ۳۰ ساله که اصالتا از قاره آفریقا بود. بیش از آنکه صحبت و راهنمایی کند سؤال میپرسید؛ اینکه «چطور این همه راه را تا اینجا آمدهای؟ دچار شوک فرهنگی نشدی؟ با این لباسها راحتی؟» و تیر آخر «قبلا در ایران شلوار جین دیده بودی؟» به من خورده بود و نمیدانستم چطور و از کجا شروع کنم برای روشنگری!
آن روز بیخیال ادامه گفتگو شدم و بعد هم دیگر هرگز آن دختر را ندیدم، اما پرسشها و اطلاعات عجیبش در ذهنم حک شد و چندباری در تأیید تئوری برداشت کلیشهای روایتش کردم. اما هر بار به خود هشدار دادم که او یک فرد بوده از همه کسانی که تا به حال ملاقاتشان کردهام و به هیچوجه نمیتواند نمادی از همه «غربی»ها باشد. بیش از آنکه نگران دفاع از اصالت و فرهنگ خودم باشم، به این فکر میکردم که چند بار اتفاق افتاده که من کسی را با توجه به ملیت، نژاد یا ظاهر او قضاوت کنم؟
به موارد معکوسی فکر میکردم که با آن مواجه شده بودم. اینکه زنان و دخترانی جوان و به ظاهر بیخیال و فارغ از دنیا، چقدر در مورد زندگی مردم در کشورهای مختلف مطالعه کرده بودند و چقدر به تفاوتها احترام میگذاشتند.
یک بار با همکلاسیها به رستوران هندی کنار دانشگاه رفته بودیم، از همه ورودیه کمی میگرفتند و از من نگرفتند. از دختر جوان جلوی در که ظاهری غربی داشت، پرسیدم چرا از من ورودی نگرفتید، گفت: «صاحب رستوران گفته هندیها میهمان ما هستند».
من که عادت داشتم با هندیها اشتباه گرفته شوم، خوشحال از اینکه ورودیه را نپرداختهام وارد رستوران شدم. در همان لحظه، اما یکی از همدانشگاهیهای همراهمان بیاطلاعی هموطنش را برنتابید و آن را توهین دانست، برآشفت و جنجالی به پا کرد.
ماری از اینکه هویت ایرانی من زیر سؤال رفته بود، ناراحت بود. از سطح کمِ دانش همشهریهایش و اینکه آنان همه اهالی شرق را یک جور میبینند، دلخور بود. یک سخنرانی غرا در مورد تفاوت ایران و هندوستان و مابقی خاورمیانه ارائه داد و در آخر به همشهریاش گفت: خوب است کمی اطلاعاتمان را بیشتر کنیم و به هویت انسانها احترام بگذاریم.
من مبهوت از برخورد او بودم و صادقانه گفتم «واقعا لازم نبود اینقدر شلوغش کنی، من عادت دارم با دیگر ملیتها اشتباه گرفته شوم و از این موضوع ناراحت نمیشوم».
او برای من توضیح داد که هندی، ایرانی، اروپایی یا اهل هرجاییبودن بنفسه ارزش نیست، اما اینکه ما دیگران را نشناسیم و همه شرق را در هند خلاصه کنیم، غلط است؛ سه زن با سه نوع نگاه، برای من مواجهههایی در شعاع محدود، ولی فرسنگها اختلاف اطلاعات.
به دختر آفریقاییالاصل فکر میکردم که در مورد شلوار جین از من پرسید، به دختر سفیدپوستی که همه شرق را در هند خلاصه میکرد و به ماری که بر زیبایی تفاوتها و خردهفرهنگها تأکید داشت و میگفت: هرکس در جای خودش زیباست. انسانها حتی اگر از یک قوم و نژاد باشند، پر از تنوع و تفاوتاند، این من هستم که باید انتخاب کنم میخواهم دیگران را چگونه روایت کنم.
۰