مغز‌های کوچک بی‌نشانی

مغز‌های کوچک بی‌نشانی

عبارت «مغز‌های کوچک زنگ‌زده» می‌تواند تداعی‌ای از ضایعات و وسایل زنگ‌زده و بی‌نشانی‌ای باشد که رها شده اند و افراد دیگری خودشان مالک آن‌ها می‌شوند؛ مانند مینی‌بوس قراضه‌ای که شاهین صاحب آن شده بود و دوستش هم در داستان اشاره می‌کند که «هرچقدر هم به آن رسیده باشی مال تو نیست». این وسایل مانند شخصیت‌های داستانی و مکان داستانی بی‌هویت و بی‌نام بودند که دیگری مالک آن‌ها می‌شد و کیستی و چیستی آنان را تعریف می‌کرد.

کد خبر : ۶۳۵۵۳
بازدید : ۲۱۲۸
مغز‌های کوچک بی‌نشانی
مانا گودرزی | فیلم «مغز‌های کوچک زنگ‌زده» توصیف ذهن‌هایی است که مثل آهن‌پاره‌ها زنگ زده و کار نمی‌کنند؛ ذهن‌هایی که با اعمال خشونت و سلطه اداره می‌شوند. در صحنه‌های اول فیلم با فضایی متفاوت از محله‌ای در شهر تهران روبه‌رو می‌شویم؛ مکانی که تا آخر داستان هیچ اسمی از آن برده نمی‌شود؛ فضایی مخروبه و پر از خشونت که آدم‌های فقیر و گرفتار در روابط سلطه را در خود جای داده است.
آنچه در این مکان به چشم می‌خورد وسایلی است زنگ‌زده، اسقاطی و رهاشده. فیلم داستان مکان حاشیه‌ای و بی‌نام، وسایلی مخروبه و آدم‌های بی‌نام‌ونشان است. سرگذشت آدم‌ها مثل سرگذشت اشیای رهاشده و مکان‌های بی‌نام است. شاهین سرگذشتی دارد مثل همان مینی‌بوس رهاشده، وان زنگ‌زده و مبل پاره‌ای که صاحب آن شده است. آدم‌ها، مکان و اشیا شبیه به یکدیگرند: فرسوده و دورانداخته‌شده. شکور نقطه مقابل شاهین است. فرد قدرتمند داستان یا همان چوپان است که ذهن‌های زنگ‌زده را اداره می‌کند. آشپزخانه تولید شیشه دارد و خیلی از آن افراد برای او کار می‌کنند. شاهین در اوایل داستان در تلاش است تا بتواند مانند برادرش قدرت بگیرد و در جایگاه او بنشیند.

آنچه دوربین به طرز صریحی نشان می‌دهد خشونت بی‌رحمانه و عریان است. چنانچه در صحنه‌ای، شکور از شاهین می‌خواهد تا برای تنبیه پسربچه‌ای، گوش او را ببرد یا جایی که می‌بینیم بعد از فهمیدن جریان پخش‌شدن فیلم وقتی دختر خانواده به خانه برمی‌گردد، برادر کوچک‌تر با انداختن سیمی دور گردنش او را خفه و دوربین ما را مجبور می‌کند صحنه کشیده‌شدن پای خواهر در حال مرگ را ببینیم و هم‌زمان صدای کشیده‌شدن قاشق بر ماهیتابه و غذاخوردن شکور را بشنویم.
مغز‌های کوچک بی‌نشانی
فیلم دو ویژگی دارد:
اول، مکانی بی‌نشانی و غیررسمی و دوم خشونت عریان به‌عنوان قانون اصلی حاکم بر آدم‌های داستان. این دو موضوع رابطه دوسویه‌ای دارند: خشونت و زیرپاگذاشتن قانون از سوی جامعه شهری پس‌زده و طردشده. مانند وسایل اسقاطی که صاحبانش- شاید صاحبان متمول- دیگر از آن استفاده نمی‌کنند و سر از مکانی دورافتاده و شاید غریبه درآورده است؛ مثل صحنه‌ای از داستان که شاهین به دنبال خواهرش می‌گردد و سر از فضای شهری دیگری با آدم‌های دیگر درمی‌آورد.
آن‌ها هم در این فضای شهری سرخوش و مرفه، غریبه‌اند و ارزش‌هایشان در چنین دنیایی جایی ندارد. تهاجم شاهین‌ها فقط به جوانان مرفه و ارزش‌های متفاوت آن‌ها نیست، بلکه شاهین‌ها قانون را هم علیه خود می‌دانند و در برابر آن قرار می‌گیرند. همان‌طور که در صحنه‌ای می‌بینیم مأموری برای گزارش یک ماشین دزدی می‌آید و همه افراد ساکن سوار بر موتورهایشان با رفتاری تهاجمی هشدار‌هایی را به مأمور می‌دهند که درخواست پشتیبان می‌کند.

یکی از نکاتی که در فیلم روی آن تأکید می‌شود، تلاش شخصیت‌ها برای یافتن پدر و مادرشان است. دوست شاهین در کل داستان به دنبال پدر و مادر گمشده خود است. کم‌کم در جریان داستان متوجه می‌شویم که خیلی از افرادی که در آشپزخانه تولید شیشه شکور کار می‌کنند بدون خانواده هستند و پدر و مادری ندارند. شاهین بعدا متوجه می‌شود که شکور بچه‌های کوچک و نوزاد را در یک طویله در کنار گوسفندان نگه داشته است.
این مجاورت به‌منزله شباهت این دو گروه از نظر پرورش و رشد و استفاده‌شدن از آنهاست. دست‌آخر در سکانس‌های پایانی داستان متوجه می‌شویم خود شاهین هم برادر آن‌ها نیست و یک بچه سرراهی است. گمنام‌بودن خانواده به معنای گمنام‌بودن ریشه و تعلق‌خاطر است؛ افرادی که نمی‌دانند به کجا تعلق دارند و حتی در مواردی نمی‌خواهند بدانند.
خانواده می‌تواند به‌عنوان مهم‌ترین عامل تعیین‌کننده اصلی هویت و تعریف خود باشد. درواقع پاسخ به این سؤال که من بچه چه کسی هستم؟ پاسخ به این سؤال است که من که هستم؟ و این یکی از مشخصه‌های اصلی شخصیت‌های این داستان است.
مغز‌های کوچک بی‌نشانی
عبارت «مغز‌های کوچک زنگ‌زده» می‌تواند تداعی‌ای از ضایعات و وسایل زنگ‌زده و بی‌نشانی‌ای باشد که رها شده اند و افراد دیگری خودشان مالک آن‌ها می‌شوند؛ مانند مینی‌بوس قراضه‌ای که شاهین صاحب آن شده بود و دوستش هم در داستان اشاره می‌کند که «هرچقدر هم به آن رسیده باشی مال تو نیست». این وسایل مانند شخصیت‌های داستانی و مکان داستانی بی‌هویت و بی‌نام بودند که دیگری مالک آن‌ها می‌شد و کیستی و چیستی آنان را تعریف می‌کرد.

این بی‌هویتی زمینه فرمانبرداری را فراهم می‌کند که افراد قدرتمندی مانند شکور برای آن‌ها ارزش و قانون را تعریف کنند. شکور با هدف اینکه افراد را تحت سلطه خود و به دور از قانون نگه دارد، آن‌ها را از فضای اجتماعی بزرگ‌تر دور نگاه داشته و با گرفتن هویت و نسب آن‌ها خود را به‌عنوان چوپان بزرگ در ذهنشان تعریف می‌کند.
درواقع افراد تا زمانی که احساس تعلق‌خاطر و ریشه‌داربودن در یک فضای خانوادگی سالم را تجربه نکنند، نمی‌توانند احساسات همدلی، انسان‌دوستی و ارزش‌های اخلاقی را پرورش دهند. آن‌ها با شکور و قانون‌های شکور همدلی می‌کنند و نسبت به جامعه‌ای که آن‌ها را رانده است، احساس نفرت دارند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید