چرا اظهارنظر بهروز افخمی درباره صادق هدایت خطرناک است؟!
در واقع بهترین توصیه به بهروز افخمی این است که برای مدعای خود اسناد و مدارک تاریخ ادبیاتی ذکر کند، چون با توسل به لایههای حتی زیرین یک متن هم نمیتوان به چند و، چون قطعی زندگی یک نویسنده یا شاعر رسید. به خصوص که درباره صادق هدایت اظهار نظر قطعی مبنی بر همجنس گرایی وجود ندارد: شاید فقط تکه خاطراتی مبنی بر اینکه میانه او چندان با برخی مسائل متعارف جنسیتی همسو نبوده است.
کد خبر :
۶۴۵۹۴
بازدید :
۵۱۰۰
افخمی رو به روی دوربین نشسته بود و حال و هوای سالن سرخ را به حاشیه میکشاند. یعنی از همان جملات ابتدایی مشخص بود که تنور این بحث تا کجا داغ خواهد شد و آتش آن به کجا خواهد رسید.
در برنامه «رادیکال ۳» شبکه سه، نشسته بود و میگفت: «چیزهایی در مورد صادق هدایت هست که کم و بیش همه میدانند، ولی در مورد صادق هدایت به وسیله روشنفکران و کسانی که هوادارش هستند، سانسور شده است و به هیچ وجه به آن اشاره نمیشود در حالیکه در نقد ادبی و بررسی داستان هایش قاعدتا باید جایی داشته باشد و توجهی به آن بشود.
این مسئله، تمایلات همجنس خواهانه یا همجنس گرایانه یا هر چیزی است که در حال حاضر عنوان دگرباشی را برایش برگزیدند... جنبه همجنس خواهی منفعل که در صادق هدایت بوده باعث نفرت از زن میشود و یا باعث نگاه رقت انگیز به زن میشود...»
در برنامه «رادیکال ۳» شبکه سه، نشسته بود و میگفت: «چیزهایی در مورد صادق هدایت هست که کم و بیش همه میدانند، ولی در مورد صادق هدایت به وسیله روشنفکران و کسانی که هوادارش هستند، سانسور شده است و به هیچ وجه به آن اشاره نمیشود در حالیکه در نقد ادبی و بررسی داستان هایش قاعدتا باید جایی داشته باشد و توجهی به آن بشود.
این مسئله، تمایلات همجنس خواهانه یا همجنس گرایانه یا هر چیزی است که در حال حاضر عنوان دگرباشی را برایش برگزیدند... جنبه همجنس خواهی منفعل که در صادق هدایت بوده باعث نفرت از زن میشود و یا باعث نگاه رقت انگیز به زن میشود...»
هدایت چگونه مردی بود؟
فارغ از صحت و سقم این گزارهها (که در ادامه به آن خواهیم پرداخت)، کامنتهای کارگردان کهنه کار سینمای ایران را نمیشود نادیده گرفت.
نویسندگان و منتقدان و بعضی از کاربران شبکههای اجتماعی هم که بست نشسته اند برای شعله دادن به این بحث ها. برای همین خروجی صفحات شخصی و غیر شخصی فضای مجازی حالا پر شده از اظهار نظرها.
تصاویری از صادق هدایت را نشر داده اند و له یا علیه ماجرا نوشته اند. اصلا صادق هدایت از ابتدا هم همین بود.
تمام نویسندگان و منتقدان متصل به هر جریان سیاسی و فکری ناگزیر به موضع گیری درباره او بوده اند و هستند و خواهند بود.
نویسندهای که همچنان معروفترین داستاننویس ایرانی در جهان است و «بوف کور» اش همچنان خواننده دارد. از آن سو افخمی، چهرهای است که سرش درد میکند برای خط کشی، عبور از تابوهای تابلودار روشن فکری و تاخت و تاز در میادینی که کمتر کسی جرات و جسارت گرد و خاک در آنها را دارد.
کارگردانی که یکی از مهمترین اقتباسهای ادبی یعنی «گاو خونی» جعفر مدرس صادقی را در کارنامه سینماییاش دارد و هراسی از جنجال ندارد: از مواضع تند و تیز درباره حمایت جایزه کن از دگرباشان و همجنس گرایان گرفته تا حمله به اسکار اصغر فرهادی.
اما راستش این بار ماجرا فرق میکند. بحث سلیقه و ذائقه یا نقد سینمایی و ادبی مطرح نیست. پای تاریخ ادبیات وسط است و چه کسی میتواند ثابت کند معروفترین داستاننویس ایرانی به چنان رفتاری که ذکرش رفت منتسب بوده است؟
نویسندهای که از مرگ خود خواسته اش ۶۸ سال گذشته است.
جریان دو قطبی
به محض انتشار صحبتهای افخمی، همه حالا در حال اظهار نظر هستند. البته نظرات اغلب در جریانی دو قطبی پیش میرود: شاخهای که میتوان آن را متصل به جریان دولتی دانست و شاخهای که ناخودآگاه منتسب میشود به جریان روشن فکری.
جالب اینجاست تعابیر و اظهار نظرهایی قدیمی هم این وسط بیرون آمده که در این گونه جار و جنجالها طبیعی است.
به عنوان مثال نویسنده گزارش سایت مشرق نیوز به کامنتهای از نجف دریابندری استناد کرده که در مصاحبهای گفته بود: «توی لاک رفتن یا به قول روانپزشکها «وا پس رفتن از واقعیت» یکی از نشانههای مسلم «دپرسیون» یا افسردگی بیمار گونه است.
ولی باز من ایرادم به بوف کور این نیست که بیان احوال یک ذهن بیمار است.» هر چند در این اظهار نظر صرفا به «بیمارگونگی بوف کور» اشاره شده.
بعضی سایتهای خاص نیز تندتر از اینها رفته اند و گاهی از نویسندگان هر دو قطب برای حمایت از بهروز افخمی، سند آورده اند.
مثلا به جملاتی از رضا براهنی استناد کرده اند که نگاه هدایت را مردسالار خوانده یا از محمدرضا سرشار شاهد مثال آورده اند که او هم در مصاحبهای گفته: «هدایت با ادبیات داستانی گذشته ایران آشنایی نداشت.
یعنی نسبت به ادبیات داستانی کهن ایران، بیسواد بود. همان طور که در ارتباط با زیان فارسی، حتی به عنوان یک فارسی زبان عامی هم نمیتواند درست بنویسد. یعنی نوشتهها او پر از غلطهای آشکار است.»
فارغ از این که این مدعاها چقدر درست است، در این میان نظراتی دیگر هم دوباره بازنشر شده که شاید بتواند خواننده جستجو گر را به پاسخهای صحیح تری برساند:
از جمله یوسفعلی میرشکاک که در مصاحبهای گفته: «عشق در ادبیات قدیم ما در اکثر اوقات سرسام آور است.
چون در آثار گذشتگان، معشوق طبیعی به خاطر وضعیت اجتماعی آن زمان، وجود ندارد، ولی صادق هدایت در کتاب معروف «بوف کور» تمام انباشتههای قوم ایرانی را مطرح کرده است.»
هدایت هم؟
در این میانه توئیتر هم پر شده از اظهار نظرهای کاربران. بعضی از این انتقادات افخمی را با این جمله مخاطب قرار میدهند که بهتر است اثر یک نویسنده مورد نقد قرار بگیرد نه زندگی شخصی او.
البته این جمله قابل تامل است، اما سوی دیگری هم دارد. درست است که رویکردهای مبتنی بر مرگ مولف و تمرکز محض بر متن همچنان سر سپردگانی دارد، اما نقد ژنتیک نیز طرفدارانی دارد.
به عنوان مثال میتوان به مقالات ایوانت کلیما بر آثار کافکا اشاره کرد (کتاب «روح پراگ»، ترجمه خشایار دیهیمی).
در همین زمینه حبیب احمدزاده هم چند سال پیش کتابی درباره هدایت منتشر کرد (کتاب ۲۴ یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد) که راه و روشی دیگر را دنبال میکند:
علاقه هدایت به سینمای فرانسه، شباهت آثارش به بعضی فیلمهای روشنفکری آن زمان و در نهایت مشابهتهای غیر قابل کتمان کاراکترهای آثارش.
اما همچنان باید توجه داشت که شیوه افخمی کمی خطرناک است. یعنی خواندن آثار یک نویسنده و حدس و گمان فراز و فرودهای زندگی شخصی اش.
در واقع بهترین توصیه به بهروز افخمی این است که برای مدعای خود اسناد و مدارک تاریخ ادبیاتی ذکر کند، چون با توسل به لایههای حتی زیرین یک متن هم نمیتوان به چند و، چون قطعی زندگی یک نویسنده یا شاعر رسید.
به خصوص که درباره صادق هدایت اظهار نظر قطعی مبنی بر همجنس گرایی وجود ندارد: شاید فقط تکه خاطراتی مبنی بر اینکه میانه او چندان با برخی مسائل متعارف جنسیتی همسو نبوده است.
به عنوان مثال میتوان به خاطرهای استناد کرد که مصطفی فرزانه در کتاب «آشنایی با صادق هدایت» ذکر میکند: خاطرهای مبنی بر همراهی نکردن نویسنده با او در مواجهه با زنان چنین و چنان.
غیر از اینها آنچه درباره هدایت مطرح شده هیچ ارتباط مستقیمی با همجنس گرایی ندارد و باید منتظر ماند و نظر مستند افخمی را در این باره شنید.
هرچند همچنان بد نیست هر دو سوی این نبرد دو قطبی کمتر آرامتر باشند و زندگی نویسنده را با چنین نگاههایی رها کنند.
زن از نگاه هدایت، معنایی به وسعت تاریخ مونث در ایران دارد و حتی گه گداری با فضایی اساطیری پیوند میخورد. به همین جهت زن اثیری، زن لکاته نیز که در «بوف کور» قوام پیدا میکند، از چنین منظری بیشتر قابلیت نقد و واکاوی دارد.
در حالی که طرفداران دو سوی نبرد فعلا بر سر این موضوع به هم میتازند که نگاه هدایت به زنان چنین نبوده یا زندگی اش چنان نبوده.
در واقع متاسفانه ما زمان زندگی نویسنده، متن فرهنگی دوران مولف و کلا بستر تاریخی زیست روانی و فیزیکی یک چهره ادبی یا هنری را نادیده میگیریم، ناگهان او را به زمان معاصر میآوریم و از خود میپرسیم اگر هدایت زنده بود با ورود زنان به استادیوم موافقت میکرد؟
بخشی از قیل و قالهای اخیر آیا از این جنس نیست؟ پرت و رقت بار ..
منبع: هفت صبح
۰