چطور خانم یایا، پتانسیل کاهانی را آتش زد؟!
کاهانی همه اسباب ساختن یک فیلم اصطلاحا «بترکان» را کنار هم جمع کرده. دو بازیگر کاملا پولساز، حضور در یک مکان قلقلکدهنده به نام پاتایا، استفاده از یک بازیگر تایلندی جذاب و البته خود کاهانی به عنوان کسی که ثابت کرده هم قصه تعریف کردن بلد است هم خنداندن. کاهانی میتوانست خیلی راحت، خانم یایا را ببرد جزو پنج فیلم پرفروش. اما همانطور که بالاتر هم گفتم تمام اثر، حتی اتفاقات پیرامونی و حواشیاش هم جزیی از فرم فیلم به حساب میآید. برخورد کاهانی با پتانسیل فیلمش بسیار شبیه برخورد شخصیتهای اثرش با خانم یایاست.
کد خبر :
۶۵۳۳۶
بازدید :
۲۱۰۴
فیلم کاهانی از پوسترش شروع میشود. از اسمش. از سیکسپک رضا عطاران و حمید فرخنژاد روی پوستر فیلم. از جمله تاکیدی «این فیلم اصلا خندهدار نیست»، در حالی که به نظر میرسد کمدی است. از شمایل یک بازیگر تایلندی خندان. از حواشی به راه افتادهاش قبل از اینکه ما برویم توی سالن و بنشینیم برای تماشای اثر. از اینکه همه میگویند ضد حال خوردهاند و پولشان هدر رفته. از تیزرش که میخواهد با طنز نشان دادن فیلم، مخاطبان را به سینما بکشاند و از انتقاد کارگردان نسبت به انتشار این تیزر. در حالی که شاید هر تیزر دیگری از این فیلم ساخته میشد بار طنز داشت و اصلا مگر میشود کارگردان در جریان تیزر فیلمش نباشد؟
پوستر فیلم خانم یایا. جمله «این فیلم اصلا خندهدار نیست» روی پوستر فیلم آمده است
همه چیز در بستری از تناقض و مسخرگی اتفاق میافتد. همه چیز با تاکید سعی در نشان دادن وضعیت فیلم دارد. من نمیدانم که کاهانی دانسته یا نادانسته توانسته فرم فیلمش را به خارج از سینما و بیرون از اثر بکشاند، اما این اتفاقی است که افتاده. همه آنچه امروز در رابطه با فیلم خانم یایا وجود دارد، مربوط به «فیگور» میشود.
فیگور قیافه گرفتن است. برای اثبات یک ادعا. ادعای اینکه من بدنسازم. من محکمم. من هنرمندم. من فیلمسازم. کاهانی میخواهد گند بزند به تمام فیگورهای قابل تصور از یک اثر سینمایی. به آنچه جا افتاده و کلیشه شده و همگان انتظارش را دارند. به آنچه حتی از خودش انتظار میرود. نقدهای مربوط به فیلم خانم یایا را بخوانید. ببینید که کاهانی چقدر با خودش مقایسه شده. با «اسب حیوان نجیبی است»، با «بیخود و بیجهت»، با «بیست». انگار کاهانی به آن مقام «از شما دیگر انتظار نمیرفت» رسیده باشد.
فیگور قیافه گرفتن است. برای اثبات یک ادعا. ادعای اینکه من بدنسازم. من محکمم. من هنرمندم. من فیلمسازم. کاهانی میخواهد گند بزند به تمام فیگورهای قابل تصور از یک اثر سینمایی. به آنچه جا افتاده و کلیشه شده و همگان انتظارش را دارند. به آنچه حتی از خودش انتظار میرود. نقدهای مربوط به فیلم خانم یایا را بخوانید. ببینید که کاهانی چقدر با خودش مقایسه شده. با «اسب حیوان نجیبی است»، با «بیخود و بیجهت»، با «بیست». انگار کاهانی به آن مقام «از شما دیگر انتظار نمیرفت» رسیده باشد.
بیشتر بخوانید: چرا فیلم خانم یایا در کارنامه کاهانی مهم است؟
اما چرا! خیلی هم انتظار میرود. اتفاقا از کسی که آن تجربهها را کرده انتظار میرود یک روز شیلنگ را باز کند روی همه آنچه ما از سینمای فارسی که این سالها انتظار داریم. این کاهانی است که میگوید: بله! نه میخندانم و نه قصه درستی تعریف میکنم. دو بازیگر این روزها مشغول در سینمای گیشه و فیلمهای طنز را میآورم، اما دیگر خبری از نقشهای معمولشان نیست. فیلم را در تایلند میسازم، اما جوری که انگار در خیابان ولیعصر تهران ساخته شده. با رعایت همه حدود. آب بازی نشان میدهم با صدای تیر و تفنگ و ترکش.
تیزر فیلم خانم یایا
خانم تایلندی را میکشانم وسط فیلم با اسم یایا که احمقانهترین اسم ممکن بشود معنیاش در فارسی. در واقع بیمعنی. این دختر تایلندی را در همه نقشها به کار میگیرم. پلیس و مسوول رزرو بلیت و ماساژور و همراه و اهل حال. همه همان خانم یایا. شخصیتپردازی نقشهای فرعی به چه دردی میخورد؟ این خانم به زبان تایلندی هم حرف میزند و مرتضی و ناصر، شخصیتهای فیلم، بهتر است بگوییم شخصیتهای نادان فیلم، هم میفهمند! زبان کدام است؟ کارکرد زبان به عنوان وسیله ارتباط در خانم یایا یکسر زیر سوال است. مگر کامروا شدن در پاتایا زبان خاصی نیاز دارد؟ تمام اینها را هم با درشتنمایی بیش از حد به تصویر میکشم.
زن تایلندی در نقشهای متفاوتی در فیلم خانم یایا بازی کرده است
میشود تا خیلی بیشتر در مورد این مولفهها حرف زد. مولفههایی که در یک فرم کلی جا میگیرند. نه اینکه همهاش اذیت کردن مخاطب باشد. با خودش و کلیشههای توی ذهنش. نه اینکه تماما بخواهد قناسی هیکل و کچلی عطاران و فرخنژاد و الکن بودنشان در زبان را به ما نشان بدهد. نه اینکه ما را وا دارد به اینکه بگوییم مرد ایرانی چنین و چنان. خانم یایا را میتوان در این شکل نگاه کرد که دوربین کاهانی جایی قرار گرفته که عقل تعطیل است و سایر اجزای بدن در حال روایت هستند. شهوت. شرم. ترس. تلاش برای کسب لذت. سرخوردگی. حسادت. همه اینها را بگذارید کنار همه جا دیدن خانم یایا. دوربین eye level نیست. reins level است!
در این چارچوب دیگر اثر کاهانی تلاشی صرف برای مسخره کردن نیست. هر چند با تمام وجود مسخره میکند. حتی خودش را. بلکه فرمی است که میتوان در موردش حرف زد. مرتضی و ناصر در مرز بین واقعیت و خیال در ترددند. کاهانی برای اینکه گاهی اینها را بیاورد به واقعیت و زمان و مکان فیلم را در اختیار بگیرد، برای این دو نفر همسر در نظر گرفته. همسرانی که از تهران تماس میگیرند تا روز و ساعت و مکان را مشخص کنند. دو نفری که برای کسب لذت آمدهاند به مرکزش، اما نمیتوانند. چون تعریف درستی از لذت ندارند. تعریف درستی از زن ندارند. کافی است به اعترافات مرتضی و ناصر به صورت جداگانه پیش خانم یایا نگاه کنیم.
کاهانی همه اسباب ساختن یک فیلم اصطلاحا «بترکان» را کنار هم جمع کرده. دو بازیگر کاملا پولساز، حضور در یک مکان قلقلکدهنده به نام پاتایا، استفاده از یک بازیگر تایلندی جذاب و البته خود کاهانی به عنوان کسی که ثابت کرده هم قصه تعریف کردن بلد است هم خنداندن. کاهانی میتوانست خیلی راحت، خانم یایا را ببرد جزو پنج فیلم پرفروش. اما همانطور که بالاتر هم گفتم تمام اثر، حتی اتفاقات پیرامونی و حواشیاش هم جزیی از فرم فیلم به حساب میآید. برخورد کاهانی با پتانسیل فیلمش بسیار شبیه برخورد شخصیتهای اثرش با خانم یایاست.
در این فرم مجتمع، تنها عنصری که خارج از چارچوب به چشم میخورد، شخصیت عظیم است. همکار سابق مرتضی و ناصر که حالا در پاتایا مشغول تراکت پخش کردن است. نحوه حضور این آدم و رابطهاش با شخصیتها، اثر کاهانی را به یکباره از فرم اصلیاش خارج میکند و تبدیلش میکند به یک سینمای «تکه پران». از آن دست سینمایی که این چند ساله زیاد دیدهایم. سینمایی به شدت محافظهکار که اوج واکنشش نسبت به وقایع اطرافش تکه انداختن و کنایه زدن است. از نوع طنز مهران مدیری در برنامه دورهمی که بعدا کانالهای خبری تلگرامی بیایند و آن قسمت از حرفهای مدیری را استخراج کنند و زیرش کپشن بزنند: کنایه سنگین مدیری به فلان چیز! وقتی عظیم هم میآید در خانم یایا همین کارکرد را پیدا میکند. مخصوصا زمانی که باعث میشود ما از گذشته و جزییات زندگی ناصر و مرتضی آگاه شویم که اینها از آن دسته آدمهایی هستند که جانماز آب میکشند و چیزهایی از این دست.
در این فرم مجتمع، تنها عنصری که خارج از چارچوب به چشم میخورد، شخصیت عظیم است. همکار سابق مرتضی و ناصر که حالا در پاتایا مشغول تراکت پخش کردن است. نحوه حضور این آدم و رابطهاش با شخصیتها، اثر کاهانی را به یکباره از فرم اصلیاش خارج میکند و تبدیلش میکند به یک سینمای «تکه پران». از آن دست سینمایی که این چند ساله زیاد دیدهایم. سینمایی به شدت محافظهکار که اوج واکنشش نسبت به وقایع اطرافش تکه انداختن و کنایه زدن است. از نوع طنز مهران مدیری در برنامه دورهمی که بعدا کانالهای خبری تلگرامی بیایند و آن قسمت از حرفهای مدیری را استخراج کنند و زیرش کپشن بزنند: کنایه سنگین مدیری به فلان چیز! وقتی عظیم هم میآید در خانم یایا همین کارکرد را پیدا میکند. مخصوصا زمانی که باعث میشود ما از گذشته و جزییات زندگی ناصر و مرتضی آگاه شویم که اینها از آن دسته آدمهایی هستند که جانماز آب میکشند و چیزهایی از این دست.
کاهانی کارگردان فیلم(سمت چپ) در کنار حمید فرخ نژاد و رضا عطاران
۰