نتیجه جالب ام آر آی از مغز کسانی که کریسمس نداشتند
بسیار جالب خواهد بود اگر روزی بتوان این تفاوتها در حالوهوای برپایی جشنهای همگانی را از طریق چگونگی درگیری مدارهای مغزی و پیچیدگیهای کارکردی آن مشاهده کرد. چراکه از طریق این نوع بررسیهاست که انسان اجتماعی امروز میتواند به آرزوی دیرین خود، یعنی شناخت بیشتر خویشتن خویش و ریشههای هویت و محدودیت تواناییها در این جهان نزدیکتر شود و برای کشف آن مانند گذشته به بیراهه نرود.
کد خبر :
۶۶۲۱۵
بازدید :
۱۲۱۹
دکتر عبدالرحمن نجلرحیم | شب یلدا، کریسمس و سال نو مسیحی مراسمی زمستانیاند که هر ساله به بهانههای اعتقادی سنتی-تاریخی سعی دارند در انقلابی زمستانی ما را به آیندهای سرشار از روشنایی و گرمای خورشید حیاتبخش، امیدوار کنند و به جشن و سروری همگانی فراخوانند.
ولی باید بدانیم که عده زیادی در دنیا زندگی میکنند که از مراسم سنتی، بهطورمثال از جشن و سرور کریسمس، خوشحال نمیشوند، بلکه از آن بیزار و متنفرند.
در دوران انقلاب صنعتی، در میانه قرن هجدهم و اوجگیری سرمایهداری در اروپا که کودک ۹ ساله باید روزی ۹ ساعت کار میکرد و تعطیلات سالیانه کارگران به یک روز رسیده بود و فقر و شکاف طبقاتی بیداد میکرد، چارلز دیکنز در رمان معروف خود، «سرود کریسمس»، کوشید تا اغنیا و ثروتمندان زمان خود را متوجه فقر و تهیدستی و شرایط غیرانسانی حاکم بر جامعه کند.
او در این رمان، ثروتمند پیر خسیسی به نام اسکروج را به تصویر میکشد که از شادی مردم در کریسمس متنفر است. از آن به بعد، از روی تکیهکلام ناسزاگویانه اسکروج، کسانی را که از مراسم کریسمس متنفرند مبتلا به سندرم «عید لعنتی- bah hambug» میدانند.
امروزه هم کم نیستند کسانی که به دلایل مختلف از این مراسم ناخشنودند. البته دیکنز در سیر داستان سرود کریسمس، اسکروج را در عالم خیال به مراسم کریسمس در گذشته و حال و آینده میبرد و در طول قصه به این ثروتمند خسیس و بیاعتنا به همنوعان فقیر میآموزد چگونه با گشادهدستی و کمکرساندن به فقرا و تنگدستان در جشن کریسمس، برای خود شادی بیافریند و چگونه از شادزیستن با دیگران لذت ببرد.
چند سال پیش، در پژوهشی در بیمارستانی وابسته به دانشگاه کپنهاگ در دانمارک، فعالیت غیرمستقیم مغز افرادی را که کریسمس را جشن میگرفتند، با مغز کسانی که مراسمی برای کریسمس نداشتند، از طریق امار آی کارکردی مقایسه کردند و به نتایج جالبی رسیدند که در نشریه علمی نیوانگلند ژورنال، به چاپ رسید.
در این پژوهش نشان داده شد که مغز افرادی که کریسمس را جشن میگیرند، در مناطقی فعال میشود که نورونهای با فعالیت چندمنظوره دارند و در مسیر مدارهایی قرار دارند که میتوانند معانی نفسانی وابسته به تن را اعتلا داده و به معانی گستردهتری در پیوند با دیگر افراد جامعه و طبیعت در سطحی وسیعتر تعمیم دهند.
این مدارهای فعال در مغز افرادی که میتوانستند در جشن کریسمس خود را سهیم بدانند، در نواحی کرتکس جدید پیشپیشانی و آهیانهای قرار دارند. این پژوهش آغازین نشان میدهد که معانی و ارزشهای اجتماعی ذهنی اولیه برای ما انسانها نیز در محور جسمانی در مغزمان شکل میگیرد، گسترش پیدا میکند و به مفاهیمی پیچیدهتر تبدیل میشود.
دیگر اینکه ما راهی غیر از خویشتن برای رسیدن به غیر خود در اجتماع و طبیعت نداریم و از این طریق است که میتوانیم خود را در جایگاه وسیعتری در میان جمعی گستردهتر تصور و تخیل کنیم. به علاوه، تنوع و گوناگونی رسوم و سنتها در جغرافیای پراکنده جهان، وسیلهای برای پیونددادن گذشته به آینده و کسب هویت جمعی در مغز اجتماعی ما است.
برای مثال، در جشن یلدا در میان ایرانیان، خوراکیها و میوهها اهمیت فراتغذیهای و متعالی دارند و استعارات فرهنگی مانند برکت دانههای انار و بهشتیبودن آن و تصور تابش قرص خورشید در سرخی رنگ قاچ هندوانه، در مغزهای صاحبان سنت خلق میشود. از طریق این ارزشگذاریهای تعمیمیافته، معانی جدید فرهنگی، در بین افراد خانواده، قوم و ملیتها ایجاد میشود.
تفاوتها و گوناگونیهای هویتهای محلی از درون رسمی عام به نام یلدا یا شبچله نیز نمایان میشود؛ شبی که قرار است طولانیترین شب سال باشد که به تابش خورشید طولانیتر در روز بینجامد؛ بنابراین در این رسم و سنت نیز بسته به بافتار درونی و بیرونی فعالیتهای مغزی انسانها تنوع و گوناگونی دیده میشود. در آینده شاید این تفاوتها در علاقهمندی به این آیین و رسوم را بتوان به طور مستقیمتری در نحوه کارکرد مغزهای افراد مشاهده و حتی پیشبینی کرد.
کریسمس نیز عیدی مذهبی است که در آیین مسحیت در دوران مختلف از قرون وسطی تاکنون، در تاریخ و جغرافیای مختلف با اشکالی گوناگون برگزار میشود و میتوان حدس زد در هر دوره درجه و نوع هیجانات و عواطف برانگیخته در بدن و مغز افراد برگزارکننده متفاوت باشد.
شرایط اجتماعی در دورههای تاریخی خاص، تعیینکننده معانی، اهداف خاص و متفاوت شکلگیرنده در مغز انسانها برای اجرای رسومی مانند کریسمس میشود و به همین علت به دلایلی متفاوت ممکن است عدهای نیز از شرکت فعال در آن بیزار باشند. فراموش نکنیم که شرایط دوران امروز با قرن هجدهم در زمان چارلز دیکنز متفارت است که در آن فقط اغنیایی مانند اسکروج از جشن کریسمس بیزار میشدند.
در این میان، جشن سال نو مسیحی، تنها مقولهای فرهنگی، تاریخی و سنتی مربوط به گذشته نیست که منحصرا کارکردی برای حفظ هویت فرهنگی داشته باشد، چون این جشن آغاز یکی از گاهشمارهای مهم در جهان سرمایهداری امروز است که با ادامه زندگی توده وسیعی از مردم سروکار پیدا میکند.
با این حساب، بدیهی است که جشن آغاز سال نو مسیحی، مغز عده بیشتری از مردم جهان را در مقایسه با جشن کریسمس به هیجان و تکاپو وا دارد، چون نشانه سالی جدید و دورهای از فعالیت در همه عرصههای مختلف اجتماعی است.
بسیار جالب خواهد بود اگر روزی بتوان این تفاوتها در حالوهوای برپایی جشنهای همگانی را از طریق چگونگی درگیری مدارهای مغزی و پیچیدگیهای کارکردی آن مشاهده کرد.
چراکه از طریق این نوع بررسیهاست که انسان اجتماعی امروز میتواند به آرزوی دیرین خود، یعنی شناخت بیشتر خویشتن خویش و ریشههای هویت و محدودیت تواناییها در این جهان نزدیکتر شود و برای کشف آن مانند گذشته به بیراهه نرود.
۰