هنر چه خیری به جامعه می‌رساند؟

هنر چه خیری به جامعه می‌رساند؟

هنر مناسب با جامعه امروز ما «هنر غیرتوضیحی» است. البته بسیاری از آثار هنری مربوط به سیاست یا زندگینامه‌ها پیام خاصی را منتقل می‌کنند که برعکس فضا را برای تغییر و تحول محدود می‌کنند. منظور این نیست که هنر معاصر نباید پیامی را انتقال دهد، بلکه نباید بر آن متمرکز شود چرا که توجه مخاطب باید به فرای پیام موجود فراخوانده شود.

کد خبر : ۶۶۲۷۱
بازدید : ۱۰۱۸
هنر چه خیری به جامعه می‌رساند؟
دلیا وکنی، فیلسوف هلندی و دکترای هنر معاصر از دانشگاه لایدن | هنر‌های مختلف چه تأثیر «خوبی» برجای می‌گذارند؟ آیا هنر می‌تواند در این شرایط سخت اجتماعی و اکولوژیک به ما کمک کند؟ هنگامی که مسائل بسیار مهم‌تری پیش روی ما است، آیا باز به هنر نیاز داریم؟ یا اینکه هنر فقط برای روز‌های خوش و ساعات خوشحالی ما است؟ هنر چه «خیری» برای ما دارد؟ چرا باید هنر را جدی گرفت؟

این سؤالات نشان می‌دهند که پرداختن به «فایده هنر» چندان امر ساده‌ای نیست. «مشروعیت هنری» و «اعتبار هنری» اغلب وابسته به این است که آن هنر در جامعه خود چه «کاربرد و کارکردی» دارد؛ چرا که «خیر واقعی هنر» در ساختار از پیش تعریف شده اجتماعی و سیاسی قابل درک نیست.
به این اعتبار، اگر بخواهیم هنر را از بعد «کاربرد» و «فایده» بررسی کنیم، باید آن را در ساختار «سودمندگرایی» و «کاربردگرایی» ارزیابی کرد. به همین دلیل است که معتقدم «ارزش» هنر معاصر باید از نو تعریف شود.

برخی نظریه‌پردازان فلسفه هنر به دنبال این هستند که نشان دهند هنر‌های مختلف چگونه به انسان کمک می‌کند که جامعه‌ای بهتر بسازد. برای مثال، تاماس فروید، محقق و برنده جایزه Brain Prize ثابت کرده است که چگونه تجربه هنری و خلاقانه، پیچیدگی دنیای درون را افزایش می‌دهد و در نتیجه قدرت تصمیم‌گیری پیچیده و جامع را در دیگر بخش‌های زندگی بهبود می‌بخشد.

نقش هنر در ارتقای «سرمایه اجتماعی»
هنر سرمایه اجتماعی را ارتقا می‌دهد، تأثیر مثبتی بر اقتصاد دارد و تجربه خوبی برای فرد به ارمغان می‌آورد. منظور از «تجربه خوب فردی» این است که هنر می‌تواند سلامت، مهارت و سرمایه فرهنگی بشر را بهبود ببخشد. در همین راستا، آزمایش‌های زیادی انجام شده است مثلاً اینکه گوش دادن به موسیقی موتزارت بر افزایش عملکرد منطق دیداری ـ. مکانی افراد تأثیر مثبتی داشته است.
هنر این توانایی را دارد که افراد جامعه را به عنوان بخشی از «ساختار قدرت» به شهروندان بهتری بدل کند.
با این حال، برخی کارشناسان مانند دکتر جان کری پروفسور ادبیات دانشگاه آکسفورد، بر این عقیده هستند که نباید به دنبال این باشیم که از هنر برای تغییر رفتار در انسان‌ها استفاده کنیم، بلکه باید انتظار داشت افراد تنها با شور و عشق با هنر درگیر شوند؛ چرا که هنر نیروی خاصی دارد و می‌تواند نحوه درک ما از جهان پیرامون را تغییر دهد.

آیا هنر مسؤلیت سیاسی هم دارد؟
پیش از اینکه بخواهم به توانایی هنر در ارائه روش جایگزین زندگی بپردازم، می‌خواهم خلاصه‌ای از نظریه‌ای معروف را بیان کنم که روی «بررسی متقابل» متمرکز است. برای بسیاری از متفکران، هنر معاصر در صورتی از اهمیت برخوردار است که بتواند رابطه ثابت و امن اجتماعی را مدیریت کند. به عبارتی، ارزش هنر در قدرت تفکر خارج از چارچوب اجتماعی است. هنرمند معاصر می‌تواند خارج از قفسی بنگرد که درونش تفکر توضیحی عقل‌گرا و ابزارگرا سعی دارند نقشه‌ای از دنیا ترسیم کنند. در این میان «هنر انتقادی» وجود گزینه‌های دیگری را در نظم فرا سیاسی کنونی، پیش روی ما می‌گذارد.

ژاک رنسیر، فیلسوف فرانسوی، بر این اعتقاد است که هنر، علی‌رغم بعد سیاسی‌اش، بیشتر به قلمرو «واقعیت حسی» اختصاص دارد. او می‌گوید: «هنر، اسلحه‌ای برای کشمکش‌ها و مبارزات سیاسی در اختیارمان قرار نمی‌دهد.» ما نباید انتظار داشته باشیم که هنر تأثیر مستقیم سیاسی بر جای بگذارد؛ بنابراین از هنر انتظار نمی‌رود از هیچ نگرش سیاسی، حتی دموکراسی مجادله‌ای پشتیبانی کند.
از نگاه ژاک رنسیر، هدف هنر ایجاد «بدنه» یا «فضایی» است که می‌تواند بیرون از مباحثات سیاسی حاکم وجود داشته باشد تا چاره‌ای، فارغ از دلالت‌های توضیحی را نشان دهد. قدرت هنر در توانایی آن برای خلق فضایی فراتر از ساختار‌های معمول است. هنر وارد روابط اجتماعی می‌شود و ما را دعوت می‌کند تا از نو بیندیشیم و دنیای پیرامون را بار دیگر ارزیابی کنیم.

نقطه آغاز هنر معاصر
آنچه ژاک رنسیر به عنوان «فضای هنر» معرفی کرد، کاترین مالابو، فیلسوف و استاد فلسفه دانشگاه کینگستون، «نقطه آغاز» می‌نامد. هدف از مفهوم «نقطه آغاز هنر معاصر» توانایی ارتباط اجتماعی نیروی هنر معاصر در ایجاد فضا‌های باز و غیرتوضیحی است.

«فضای نقطه آغاز» چیست؟ و چرا به آن نیاز داریم؟ نقطه آغاز «فضای» بازی است که هیچ چارچوب از پیش تعریف شده‌ای ندارد؛ فضای غیرتوضیحی است که دنیای اطراف بدون دستورالعمل و توقعی در آن آشکار می‌شوند.

قدرت هنر
از روابط تحلیل قدرت، هنر به عنوان یک «نیرو» قابل درک نیست و در خدمت قدرت هم نیست بلکه چاره و گزینه‌ای دیگر است. هنر «تجربه» است؛ هنر در قلمرویی جدا از علوم فلسفی و اجتماعی عمل می‌کند. هنر درکی مجسم شده است که فرای گفتمان ایجاد می‌شود. هنر در مقایسه با علوم فلسفی و اجتماعی، فرد را وارد درکی متفاوت از جهان (درونی و بیرونی) می‌کند.

برای مثال، هنر معاصر فارغ از چارچوب «مشکل/راه‌حل» است، به این معنا که در روش همیشگی تفکر بشر شکافی ایجاد می‌کند و از فضای خالی برای درک مسائل روز بهره می‌برد. هدف آثار هنری تغییر چیزی نیست بلکه قصد و نیت آن‌ها باز است. در واقع هیچ دستور روایتی برایش تعریف نشده است.

هنر معاصر مناسب قرن بیست و یکم با سؤالات و ابهامات بسیاری دست و پنجه نرم می‌کند. در واقع، به جای اینکه بخواهد چیزی را بیان کند، فضا را باز می‌کند تا مخاطب خود را آنجا بدون آغاز و پایان و گاهی در شبکه‌ای از برداشت‌های آگاهانه تصور کند و تجربه شخصی خودش را از آن هنر داشته باشد.
بر این باورم که هنر مناسب با جامعه امروز ما «هنر غیرتوضیحی» است. البته بسیاری از آثار هنری مربوط به سیاست یا زندگینامه‌ها پیام خاصی را منتقل می‌کنند که برعکس فضا را برای تغییر و تحول محدود می‌کنند. منظور این نیست که هنر معاصر نباید پیامی را انتقال دهد، بلکه نباید بر آن متمرکز شود چرا که توجه مخاطب باید به فرای پیام موجود فراخوانده شود.

به هر حال، هنر‌های متنوع معاصر در خود پتانسیلی دارند که به ندرت در کار‌های فرهنگی دیگر مشاهده می‌شود. آن‌ها فضایی را مهیا می‌کنند که قادر هستیم در آن خود را به چالش بکشیم و با گزینه‌ها و تصمیم‌های جدید به مسیر پیش روی خود بنگریم.
ترجمه: روزنامه ایران
مترجم: فرزانه اسکندریان
* منبع Journal of Art and Politics
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید