اسدالله علم؛ یارِ غار

اسدالله علم؛ یارِ غار

اسدالله علم نزدیک‌ترین شخصیت سیاسی نزدیک به محمدرضا پهلوی در واپسین دوران سلطنت او بود. علم به واسطه نزدیکی پدرش به دربار که از شخصیت‌های متنفذ سیاسی برجسته در دوره رضاشاه بود، توانست به دربار راه یابد و مقامات بلندپایه‌ای را به دست آورد.

کد خبر : ۶۹۲۴۳
بازدید : ۱۴۴۷۸
یارِ غار
نسرین مختاری | علم در تمام دوران پر فراز و نشیب وزارت‌های خود همواره به پهلوی دوم وفادار ماند و ذره‌ای برای پیشرفت اهداف مورد نظر شاه کوتاهی نکرد. علم در دوران وزارت بر دربار یادداشت‌هایی نگاشت که سرشار از حرف‌های مگو و پشت پرده بود؛ یادداشت‌هایی که روایتی غیررسمی از دربار و شخص محمدرضا پهلوی بیان می‌کند.

ازدواج سیاسی
محمدابراهیم خان علم در جریان کودتای ۱۲۹۹ شمسی یکی از حامیان و هم یاران رضاخان به شمار می‌آ مد. او در دوران رضاشاه، توانست حکمرانی قائنات و سیستان و بلوچستان را از آن خود کند و چند دوره نیز وزارتخانه پست و تلگراف و تلفن را عهده دار شود.
محمدابراهیم خان معروف به شوکت الملک زمانی که وزارت پست را بر عهده داشت به درخواست رضا شاه، ملک تاج دختر قوام الملک شیرازی را به همسری اسدالله علم که به تازگی از دانشکده کشاورزی کرج فارغ التحصیل شده بود، برگزید.
ازدواجی سیاسی که پیش از آن اشرف پهلوی را نیز بر آن داشته بود با پسر قوام الملک ازدواج کند. هر چند پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضاشاه، اشرف پهلوی فرصت را غنیمت شمرد و از همسرش جدا شد، اما این ازدواج سیاسی راه را برای ورود اسدالله علم به دربار و مراتب بالای درباری گشود.

تمرین سیاست
علم به واسطه نفوذ پدرش در دربار توانست در سال ۱۳۲۳ سمت پیشکار مخصوص محمدرضا شاه را تا اواسط ۱۳۲۶ بر عهده گیرد.
در همین سال یعنی مصادف با زمانی که احمد قوام در مقام نخست وزیری قرار داشت به دلیل آشنایی با خانواده علم و میزان نفوذ آنان در مناطق شرقی ایران، اسدالله علم را که تنها ۲۷ سال داشت به فرمانداری سیستان و بلوچستان منصوب کرد.

علم در سال‌های ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ در دولت ساعد مراغه‌ای به ترتیب سمت وزارت کشاورزی و وزارت کشور را عهده دار شد و او سمت وزارت کشور را در دولت رجبعلی منصور نیز حفظ کرد و در دولت رزم آرا وزیر کار شد.
حضور مداوم علم در کابینه‌های مختلفی که بر سر کار می‌آمدند و می‌رفتند نشان از نزدیکی و توجه شاه به علم داشت تا اینکه به دستور شاه در تیرماه ۱۳۳۱ سرپرست املاک و مستغلات پهلوی شد.

پس از کودتای ۲۸ مرداد و برسرکار آمدن تیمسار زاهدی، اسدالله علم به درخواست شاه مامور ابلاغ برکناری او از نخست وزیری شد. علم در دولت حسین علاء مجددا وزارت کشور را بر عهده گرفت و مسئول برگزاری انتخابات مجلس شد.
یارِ غار
نخست وزیری
هم زمان با روی کار آمدن کابینه علی امینی، اقتصاد ایران با رکود قابل توجهی مواجه بود؛ رکودی که از دوران زاهدی آغاز شده بود. در این شرایط هنگامی که محمدرضا شاه خواستار افزایش بودجه ارتش بود امینی با توجه به بحران اقتصادی پیش آمده با این درخواست مخالفت کرد و این اختلاف منجر به استعفای دولت امینی شد.
پس از عزل امینی، این بار نوبت به نخست وزیری اسدالله علم رسید و در تیرماه ۱۳۴۱ مأمور تشکیل کابینه شد. از جمله نخستین اقدامات علم در این دوره تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود؛ لایحه‌ای که به دوران مشروطه بازمی گشت و سال‌ها مسکوت مانده بود.

این لایحه، اما به دلیل برخی موارد آن نظیر حذف شرط اسلام از شرایط انتخاب‌شوندگان و اعطای حق رأی به زنان مورد اعتراض روحانیون قرار گرفت.
در این باب امام خمینی طی نامه‌ای به شاه می‌نویسد: «مع الاسف با آنکه به آقای علم در این بدعتی که می‌خواهد در اسلام بگذارد، تنبّه دادم و مفاسدش را گوشزد کردم، آقای علم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن به کتاب آسمانی ممکن است، قرآن کریم را از رسمیت انداخته و اوستا و انجیل و بعضی کتب ضاله را قرین قرآن یا به جای آن قرار داد». به دنبال این اعتراضات و اوج گیری مخالفت‌ها با تصویب این لایحه، علم در آذر ۱۳۴۱ دستور به لغو این لایحه داد.

پس از این ناسرانجامی، طرح شش ماده‌ای شاه موسوم به «انقلاب سفید» مطرح شد. هدف از این طرح لغو رژیم ارباب - رعیتی با تصویب لایحه اصلاحات ارضی، ملی کردن جنگل ها، قانون فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات، تصویب قانون سهیم کردن کارگران در صنایع کارگاه‌های تولیدی و ایجاد سپاه دانش بود.

برای اجرای این طرح شاه تصمیم به برگزاری رفراندوم در ۶ بهمن ۱۳۴۱ گرفت، اما این اقدام نیز همراه با اقدامات دیگری پس از آن نظیر تصویب اعطای حق رأی به زنان در اسفند ۱۳۴۱ شعله‌های اعتراض را برافروخت و آیت الله خمینی نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد. در پی این اقدامات رویداد‌های پی‌در‌پی و تأثیرگذاری بر تاریخ ایران نقش بست: کشتار طلاب در مدرسه فیضیه قم، بازداشت آیت الله خمینی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سرکوب قیام ۱۵ خرداد.

در رابطه با حوادث ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ علم در یادداشت‌های خود به طور صریح بیان می‌کند که به رغم مخالفت شاه خواستار اعمال خشونت شدیدی با معترضان می‌شود و حتی بیان می‌کند که در صورت ناکامی شخصا مسئولیت آن را بپذیرد و شاه او را عزل و حتی اعدام کند. آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلیس در ایران نیز در خاطرات خود می‌نویسد: «علم شخصا دستور تیراندازی را صادر کرده بود و خود او در سال ۱۹۷۵ ضمن صحبت درباره حوادث آن زمان گفت: چاره‌ای جز این کار نداشتم… اعلیحضرت خیلی رقیق القلب هستند و از خون ریزی خوش شان نمی‌آید».

رضا نیازمند از صاحب منصبان صنعتی ـ. اقتصادی عصر پهلوی در باب تمایل شاه به انتصاب اشخاص جوان به نخست وزیری به ویژه علم، در مصاحبه‌ای می‌گوید: «شاه از ابتدای به قدرت رسیدنش ارتباط خوبی با افراد مسن نداشت و بیشتر به دنبال افرادی می‌گشت که یا هم سن و یا کوچک‌تر از او باشند. دلیل اصلی این رویکرد شاه هم قوام السلطنه بود.
یارِ غار
قوام در زمان قاجار دو مرتبه نخست وزیر شد و در هر دو بار رضاخان را به وزارت جنگ منصوب کرد... زمانی که محمدرضا، شاه شده بود یک بار قوام را صدا می‌کند، زمانی که شاه وارد جلسه می‌شود، قوام به محمدرضا می‌گوید ماشاالله چه بزرگ شدی! و با این جمله او را تحقیر می‌کند. محمدرضا فکر می‌کرد تمام کسانی که در زمان پدرش وزیر بوده اند همچون قوام او را بچه می‌دانند.
در واقع، طعنه قوام این فکر را تقویت کرد و او را به این باور رساند که باید کارش را با گروهی جوان‌تر ادامه دهد و در میان جوان‌ها هم امثال علم بودند که از نزدیکانش به حساب می‌آمدند. پس نخست وزیری علم با این دلیل توجیه می‌شود».

هر چند اسدالله علم همچون مصدق و قوام از جمله ملاکین بزرگ بود و در جرگه طبقاتی قرار داشت که وابستگیِ دست کم اقتصادی به دربار و شاه نداشتند، اما او نه تنها هیچگاه تصمیمات شاه را به طور جدی و پایدار به چالش نکشید بلکه همواره وفاداری و سرسپردگی بسیاری را نسبت به شاه از خود نشان داد.

اما سرانجام علم نیز در پی سرکوب اعتراضات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که قدرت و اقتدار بیشتری را نسبت به شاه از خود نشان داده بود به درخواست شاه مجبور به استعفا شد.

علینقی عالیخانی در مقدمه «یادداشت‌های علم» این سرانجام را چنین روایت می‌کند: «سرانجام قرار شد دولت علم روز شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ استعفا دهد و همان روز دولت تازه منصور تشکیل شود. شامگاه روز پیش، علم مانند بیشتر جمعه هاى دیگر به دیدار خصوصى شاه رفته بود. در پایان شرفیابى، شاه که شام را میهمان پروفسور جمشید اعلم بود از علم که خود اتومبیلش را مى راند خواست او را به آنجا برساند.

هنگامى که به مقصد رسیدند شاه از علم پرسید که نظر راستین او درباره این تغییر دولت چیست؟ علم نیز در پاسخ شعرى را که منتسب است به لطفعلى خان زند -هنگامى که در زندان آغامحمدخان قاجار بود- با مختصر تغییرى در آغاز آن خواند: شا‌ها ستدى جهانى از همچو منى/ دادى به مخنثى، نه مردى، نه زنى/ از گردش روزگار معلومم شد/ پیش تو چه دف‌زنى، چه شمشیر‌زنى!»

علم پس از کناره‌گیری از نخست وزیری، در اسفند ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۵ به ریاست دانشگاه پهلوی شیراز منصوب شد. باستانی پاریزی درباره ریاست علم بر دانشگاه شیراز می‌گوید: «رند‌های شیراز بعد از آنکه امیر اسدالله علم رئیس دانشگاه و امیر متقی معاون او شد، گفته بودند: "باید لقب "دارالتقوی" را بر القاب شیراز افزود که دانشجویان شیراز عِلم را از عَلَم می‌آموزند و تقوی را از متقی"».

وزیر دربار
با انتصاب اسدالله علم به وزارت دربار در آبان ۱۳۴۵ روابط نزدیک‌تر و پرنفوذتر او با محمدرضا شاه رقم خورد. وزنه سنگین حضور علم در این مقام، تا حدی یادآور قدرت و نفوذ تیمورتاش بر همین منسب در زمان رضاشاه بود. چنانکه علم نیز توانست وزارت دربار را در مناسبات سیاسی با اهمیت و حتی محرمانه به طور قابل توجهی وارد بازی کند.
او در بخشی از یادداشت هایش می‌نویسد: «من می‌توانم ادعا کنم که این نقش را بر عهده داشته ام و حداقل ۹۹ درصد محرم اسرار شاه بوده ام... هیچکس دیگری از چنین اعتمادی برخوردار نبوده است. شرفیابی من چقدر طولانی و چقدر متنوع بود، از هر دری صحبت می‌کردیم، مسائل خارجی، سیاست‌های داخلی مشکلات با خانواده، زن ها، تقریبا هیچ چیز ناگفته باقی گذاشته نمی‌شد».

اسدالله علم همزمان چندین مقام تشریفاتی دیگر از جمله آجودانی مخصوص محمدرضا شاه، نمایندگی ویژه شاه در هیأت مدیره بنیاد پهلوی، عضویت در هیأت مدیره بنگاه ترجمه و نشر کتاب، مدیریت عامل کمیته پیکار با بی سوادی، عضویت در هیأت مدیره سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و دبیرکلی حزب مردم را بر عهده گرفت و مراسم تاجگذاری محمدرضا پهلوی و جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در این دوره برگزار شد.

در دوره‌ای که علم وزارت دربار را عهده‌دار بود و هویدا نخست‌وزیری را، اختلافات و رقابت‌های بسیاری میان این دو مقام برجسته مملکتی به وجود می‌آمد. بنا به گفته رضا نیازمند: «علم می‌خواست که همه امور از کانال او به شاه منتقل شود و وزارت دربار در این امر موفق هم بود و مراجعه کنندگان به او پاسخ گو بودند، اما علم می‌خواست نخست وزیر هم از طریق او با شاه تماس بگیرند، اما هویدا مستقیماً با شاه ارتباط می‌گرفت».
این اختلافات به حدی بود که علم در گوشه‌ای از یادداشت هایش در تیرماه ۱۳۵۵ درباره دولت هویدا می‌نویسد: «تصمیم دارم این دولت را ظرف دوازده ماه آینده تعویض کنم. نه به خاطر جاه طلبی شخصی بلکه به خاطر اینکه وفاداری ام به شاه آن را ضروری می‌سازد».

مرگ
علم در ۱۳ مرداد ۱۳۵۶ زمانی که دوره نقاهت خود را برای معالجه سرطان خون سپری می‌کرد، شاه در یک تماس تلفنی خواستار استعفای او شد و پس از آن امیرعباس هویدا را به وزارت دربار منصوب کرد. علم در یادداشت هایش این موضوع را چنین روایت می‌کند: «پنجشنبه ۱۳مرداد شاهنشاه صحبت فرمودند: و فرمودند که می‌خواهم تو استعفا بدهی، منتهی خواستم کسی در بین نباشد و این مطلب را خودم به تو گفته باشم».

سرانجام اسدالله علم در ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ در ۵۸ سالگی زمانی که برای مداوا به آمریکا رفته بود، درگذشت و پس از انتقال جسدش به تهران در ۲۷ فروردین در آرامگاه خاندان علم در مشهد به خاک سپرده شد.
یارِ غار
یادداشت‌های علم
اسدالله علم هشت ماه پس از انتصاب به وزارت دربار به صورت محرمانه نوشتن یادداشت‌های روزانه اش را از امور مربوط به دربار و شخص شاه شروع کرد که پس از مرگش در مجموعه‌ای هفت جلدی با ویراستاری علینقی عالیخانی با عنوان «یادداشت‌های علم» منتشر شد.
این یادداشت‌ها در زمان نگارش برای نگهداری به بانکی در سوئیس فرستاده می‌شد، اما سه جلد از دفترچه‌های علم نزد دخترش در لندن بجا مانده بود که با پیدا شدن آن‌ها جلد اول حقیقی آن به شش جلد قبلی که پیش از این به چاپ رسیده بودند، اضافه شد.

یادداشت‌های علم به لحاظ اهمیت بسیارش به دلیل جایگاه نگارنده و زمان نوشتن آن تا حدی هم تراز با روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه و خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی است. علم درباره علت نگارش این یادداشت‌ها می‌گوید: «خیال دارم یادداشت‌های سی سال زندگیم را با شاه بنویسم اگر وقت و عمری باشد…
وصیت می‌کنم که مبادا خدای ناکرده این یادداشت‌ها را در موقعی که شاهنشاه و من یا یکی از ما زنده باشیم منتشر کند، یا خدای ناکرده موقعی که کوچکترین خطری برای رژیم در بر داشته باشد».

علم در جای جای یادداشت‌های خود به رغم نقد‌هایی که به برخی از سیاست‌های شاه داشت، فراوان به ستایش او می‌پردازد: «راکفلر در پنجم فروردین در ایران است و اظهار می‌دارد: کار‌های ما خیلی بطئی است. من [علم]گفتم: بر عکس کار‌های ما خیلی سریع است. گفت: شاهنشاه ایران را یکی دو سال به آمریکا ببریم که مملکت‌داری به ما بیاموزد».

و، اما در جای دیگری از طبقه حاکمه خود را نیز جزء آن می‌دانست و گاهی صفت «لاشخورها» را به آنان منتسب می‌کرد می‌گوید: «وای که طبقه حاکمه چقدر فاسد و پلید است و چگونه انسان را تحمیق می‌کند، و وقت انسان بی نتیجه به این شیطنت‌ها و پدرسوختگی‌ها صرف می‌شود».
علم هر چند که به سلطنت شاه باور داشت و در حفظ آن از هیچ تلاشی فروگذاری نکرد، اما شاه را به مشارکت مردم و دموکراسی نیز هشدار می‌داد و در بخشی از یادداشت هایش با این رویکرد درباره ولیعهد می‌نویسد: «ولیعهد گرفتاری و دردسر بیشتری از شاهنشاه خواهند داشت.

زیرا دیگر دنیا به طرفی می‌رود که پادشاهی منسوخ می‌شود. واقعا کسی چه طور می‌تواند ارثا حاکم بر جان و مال مردم باشد؟ پس باید ولیعهد طوری خودش را با زمان تطبیق بدهد که در حقیقت رئیس انتخابی مردم باشد، یعنی آن قدر خوب باشد که مردم طبیعتا بتوانند او را به ریاست انتخاب کنند».

رد پای انگلیس
در باب رابطه اسدالله علم با انگیس گمانه زنی‌های متعددی وجود دارد که گاه او را از همکاری با این کشور بر سر منافع ایران مبرا می‌دارد و یا دست کم چاره دیگری برای او نمی‌یابد، نظیر این گفته علینقی عالیخانی: «با علم که صحبت می‌کردم می‌گفتم نباید برای این‌ها خیلی وزن قائل باشیم، ولی او می‌گفت: من می‌ترسم که این‌ها دست به تحریکاتی بزنند و دردسر ایجاد کنند، اما این قبیل مراعات کردن‌ها را نباید به هیچ وجه به این معنی گرفت که علم آلت دست انگلیسی‌ها بود»؛
و گاه این گمانه زنی‌ها او را در ارتباط مستقیم با منافع انگلیس در ایران تا حد همکاری مستقیم در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قرار می‌دهد، از جمله ارتباط نزدیک و دوستی دیرپای او با شاپور ریپورتر و همچنین همکاری علم با برادران رشیدیان برای انجام کودتا.
همچنین جمشید آموزگار در مجله رهآورد در باب ارتباط تنگاتنگ علم با انگلیس چنین می‌آورد: «من در کنفرانس اوپک بنا به دستور شاه برای بالا بردن قیمت نفت، فشار می‌آوردم. عَلم، وزیر دربار به من تلفن زد که شما بهتر است فشار را کم کنید که توافق حاصل شود. من به شاه تلفن زدم که وزیر دربار چنین توصیه‌ای را نموده است در پاسخ گفت: شما که می‌دانید او از کجا آب می‌خورد».

نگاه به نوع مواجهه تبار علم با انگلیس نیز می‌تواند راهگشای دلیل ارتباط و همسویی او با انگلیس باشد. محمد ابراهیم خان علم پدر اسدالله علم، از شخصیت‌های با‌نفوذ دوران قاجار و پهلوی اول در مناطق شرقی ایران بود.
از آنجایی که این مناطق هم‌مرز افغانستان و امپراتوری هند بودند و دورانی هند تحت استعمار انگلیس قرار داشت، «انگلیسی‌ها به او مأموریت داده بودند که در شرق ایران مستقر شود و نگذارد هیچ ارتشی اعم از ایرانی و غیر‌ایرانی به هندوستان برود». از این‌رو می‌توان چنین برداشت کرد که نزدیکی و یا همسویی علم با انگلیس به سال‌ها و دلایل دورتری از دوران به قدرت رسیدن‌اش بازمی گردد.
منبع: سازندگی
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید