جهان عصبانی‌تر شده است؟

جهان عصبانی‌تر شده است؟

مطالعات نشان می‌دهد که حتی رخدادن هر روزۀ عصبانیت—منظور عصبانی شدن در برابر بی عدالتی و در قالب کمپین‌ها نیست بلکه صحبت‌های قابل تاملی است که مثلا افراد دور میز شام با هم می‌کنند—می تواند نتایج مثبت بسیاری داشته باشد.

کد خبر : ۶۹۹۵۴
بازدید : ۲۱۸۵
جهان عصبانی‌تر شده است؟
فرادید | یک دیدگاه استاندارد به ما می‌گوید خشم و عصبانیت در جهان رو به افزایش است. اما حقیقت این است که اندازه گیری دمای عواطف کل یک دوران کاری نشدنی است.

یک دلیلش این است که اتخاذ یک چشم انداز تاریخی که برای مقایسه ضروری است، غیر ممکن است. به طور مثال، به نظر می‌رسد که خشونت‌های جاده‌ای پدیده‌ای مدرن هستند. اما در سال ۱۸۱۷، عمل لرد بایرون که در «گوش یک کالسکه ران دیگر که به اسبش توهین کرده بود»، «سیلی زده بود» به پلیس گزارش می‌شود.

از طرف دیگر، نمی‌توان منکر تغییراتی شد که همه ما به صورت فردی در طول زندگی مان تجربه کرده ایم: ممکن است به عنوان فردی که متولد دهۀ ۸۰ میلادی است، تصور کنیم جهان در آن زمان کمتر آشفته بود، اما دلیل این نگاه فقط می‌تواند این باشد که در آن زمان ما در دوران بازی‌های کودکانه به سر می‌بردیم و همۀ مخارجمان هم توسط دیگران تامین می‌شد.

با این حال، نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که اغلب به خشمگین‌تر شدن جهان معتقد هستند.

موسسه گالوپ سال گذشته یک نظرسنجی برگزار کرد که طی آن ۲۲ درصد از پاسخ دهندگان که از سراسر جهان بودند، گفتند احساس خشم می‌کنند؛ این رقم در مقایسه با سال ۲۰۰۶ که برای نخستین بار این سوال مطرح شد، رکورد محسوب می‌شود.

مسئله دیگر در این میان، که البته اندازه گیری اش هم کار دشوارتری است، این است که به نظر می‌رسد عصبانیت ما فاسد شده است. ما عصبانیت خود را ابراز نمی‌کنیم بلکه آن را می‌بلعیم تا وقتی که آنقدر به حد افراط می‌رسد که تبدیل به خشونت و نفرت می‌شود.

از آن جا که بعضی اوقات عصبانیت بسیار ترسناک جلوه می‌کند، رسیدن به این نتیجه گیری سطحی که عصبانیت-- جز در موارد بسیار استثنائی که منجر به تغییرات چشمگیر اجتماعی شده است، مانند مبارزه زنان برای به دست آوردن حق رای--در ذات خود چیز بدی است، آسان است.

اما مطالعات نشان می‌دهد که حتی رخدادن هر روزۀ عصبانیت-منظور عصبانی شدن در برابر بی عدالتی و در قالب کمپین‌ها نیست بلکه صحبت‌های قابل تاملی است که مثلا افراد دور میز شام با هم می‌کنند-می تواند نتایج مثبت بسیاری داشته باشد.

کار‌های اولیه در این زمینه به تلاش‌های محقق آمریکایی جیمز آوریل و به دهه ۷۰ میلادی باز می‌گردد. او تایید کرد عبارات فاقد خشونتی که مردم معمولا از سر عصبانیت به زبان می‌آورند می‌تواند به فهم بیشتر آن‌ها از یکدیگر و همکاری‌های موفقیت آمیز بیشتر بینجامد.

چارلز دوهیج، با خلاصه کردن یافته‌های آوریل اخیرا در روزنامه آتلانتیک نوشته بود: «وقتی یک نوجوان به خاطر محدودیت‌های والدینش بر سر آن‌ها داد کشید، آن‌ها با او به توافق رسیدند در صورتی که نمراتش پیشرفت کند این محدودیت‌ها کمتر خواهد شد.»

«حتی مواجه خشمگینانه یک زن با همسر خیانت کارش به یک مکالمه پربار و سازنده ختم شد.»

چنین چیز‌هایی در ادبیات تکامل دارای معنی است. اتفاقی نیست که احساسی به قدمت و گستردگی عصبانیت، هنوز همراه انسان مدرن است. این احساس در خدمت یک هدف واضح است: محافظت از مرزها، دفع تهدیدها، و کم کردن جذابیت صدمه زدن به شما یا استثمار شما، یا به گفته روان شناس آرون سل، کارکرد عصبانیت این است که اشتیاق هدف عصبانیت target of anger را برای تحمیل هزینه‌ها کاهش و برای تحمل هزینه‌ها افزایش دهد.

چنین چیزی احساسی از کنترل بر اوضاع و انگیزه‌ای برای انجام فعالیت‌های ضروری که برای اعمال چنین کنترلی لازم است را در فرد ایجاد می‌کند. درست مثل زمانی که یک نوجوان از حربه فریاد زدن برای به دست آوردن آزادی بیشتر استفاده می‌کند.

اما نکته مهم درباره این خشم‌های سازنده-چه در دشت‌های ماقبل تاریخ، چه در مورادی که در زمان تحقیقات آوریل رخ می‌دادند-این است که همیشه یک مسیر مشخص برای تبدیل یا ترجمه عصبانیت به عمل و بنابراین حصول به نتیجه و راه حل وجود داشته است.

در نقطه مقابل، ما دنیایی ساخته ایم که به شدت در تولید دلایلی برای عصبانیت خوب عمل می‌کند و به شدت برای آن که به ما چیزی سازنده از این طریق ببخشد، بد عمل می‌کند.

ما در محله‌های متراکم‌تر زندگی می‌کنیم و بنابراین بهتر از قبل می‌توانیم از یکدیگر حمایت کنیم-اما مشکل این است که اغلب با غریبه‌ها چالش داریم، که یعنی هیچ رابطه‌ای از قبل برای صحبت کردن وجود ندارد. (شما در ایستگاه قطار ایستاده اید که یک نادان محکم به شما تنه می‌زند و می‌رود، و این تنها باری است که شما او را دیده اید و خواهید دید.)

ما با نیرو‌های نظام‌مند و بزرگی از قبیل: ماشینی شدن، جهانی شدن و از همه آن‌ها بدتر تغییرات آب و هوایی مواجهیم که رفاه ما را تهدید می‌کنند، اما راه‌های اندکی پیش پای افراد یا جوامع می‌گذارند تا از عصبانیت خود به نفع تغییرات استفاده کنند.

جای تعجب ندارد که «تخلیه» عصبانیت تان با مشت کوبیدن به بالش یا مواردی شبیه آن حال شما را بهتر نمی‌کند و حتی می‌تواند اوضاع را از آن چه که هست هم بدتر کند. این توصیه قدیمی بر اساس فرضیه‌ای است که می‌گوید احساسات باید آزاد شوند. اما عصبانیت باد حبس شده در شکم نیست. نیازی نیست عصبانیت رها شود و جایی برود. عصبانیت باید کاری انجام دهد.

یکی از فضا‌هایی که این مشکل به بالاترین حد خود می‌رسید، فضای شبکه‌های اجتماعی است.

الگوریتم‌های اقتصاد توجه ما را در معرض داستان‌ها و عقاید عصبانی کننده قرار می‌دهند، آن هم به این دلیل ساده که عصبانیت سریع‌تر از سایر احساسات وایرال می‌شود؛ بنابراین احتمال اینکه شما در وقت‌هایی که خشمگین هستید پست‌هایی را لایک کنید، به اشتراک بگذارید یا زمان بیشتری را در فیس بوک و توئیتر سپری کنید، بیشتر است.

روزنامه‌های زرد و خبرگزاری فوکس نیوز این مسئله را سال‌ها قبل دریافته بودند. اما در فضای آنلاین، هر چیزی می‌تواند شما را عصبانی کند. نکته اینجاست که نه تنها شبکه‌های اجتماعی پلتفرم‌هایی برای حضور ترول‌های متعصب و احمق‌هایی با عقاید مبهم است بلکه این پلتفرم‌ها به نحوی طراحی شده اند که شما نتوانید از چنین افرادی که شما را خشمگین می‌کنند، دوری کنید؛ و ضمنا، اهداف خشم‌های آنلاین targets of online angers بیشتر احتمال دارد که برای یک مکالمه سازنده دور از دسترس باشند. یا به این دلیل که آن‌ها هیئت‌هایی بزرگ مثل جامعه مهاجران، علاقمندان به برگزیت، رای دهندگان جمهوری خواه هستند یا به این دلیل که بر اساس تئوری توطئه اصلا وجود خارجی ندارند.

شگفت انگیز بودن شبکه‌های اجتماعی این تصور را ایجاد می‌کند که این پلتفرم‌ها فضایی برای انجام کار‌های سازنده ایجاد می‌کنند، اما درگیر شدن با پست‌های شبکه‌های اجتماعی فقط به شیوع بیشتر عصبانیت منجر می‌شود.
عصبانیت بخشی از ما و بخشی لذت بخش از ماست. تقویت نفس از طریق عصبانیت احساس خوبی به افراد می‌دهد و با کاهش کورتیزول و هورمون استرس و افزایش نوراپی نفرین در بدن مرتبط است.

از نظر برخی روان کاوان، عصبانیت یک مکانیزم دفاعی است-یک احساس ثانویه که وقتی سایر احساسات مانند اضطراب یا ترس برای نفس غیرقابل تحمل می‌شوند، باعث بازگرداندن کنترل می‌شود. به طور خلاصه می‌توان گفت که عصبانیت در ما یا دیگران، دیوانگی نیست، حتی اگر به کار‌هایی شنیع بینجامد. عصبانیت همواره تولید کننده نوعی از احساس است و ما تنها زمانی قادر خواهیم بود با بدترین تظاهرات عصبانیت مقابله کنیم که از تظاهر کردن به اینکه عصبانی نیستیم دست برداریم.

این به این معنی نیست که عصبانیت همواره قابل توجیه است. فیلسوف معاصر مارتا نوسبام می‌گوید عصبانیت هرگز قابل توجیه نیست، زیرا تمایل به انتقام در قلب عصبانیت وجود دارد که اساسا غیرمنطقی است.
اگر به خاطر بدرفتاری با خودتان یا دیگری عصبانی شوید، این عصبانی شدن زمان را به عقب بازنمی گرداند و رفتار بدی که با شما شده را تغییر نمی‌دهد. از طرفی گفته می‌شود که فرد منطقی هرگز از طریق عصبانیت به اهدافش دست نمی‌یابد. او می‌تواند بدون متوسل شدن به عصبانیت هم اهداف شریف خود را محقق سازد.

این دیدگاه بسیار سودمند است، زیرا به ما یادآوری می‌کند در هنگام عصبانیت از خود بپرسیم آیا این عصبانیت به بهتر شدن موقعیت مان کمک می‌کند یا نه. در این زمینه، دیدگاه نوسبام با دیگاه کسانی که دربارۀ مزیت‌های عصبانی شدن می‌گویند، مغایرتی ندارد، بلکه آن را تکمیل می‌کند. این افراد می‌گویند، مهم آن است که عصبانیت به یک عمل سازنده منجر شود.

اگر می‌خواهیم خشم خود یا دیگران را کم کنیم یا از اثرات سازنده خشم در سطح جهان بهره‌مند شویم، تنها رویه معنی داری که باید در پیش گیریم این است که کاری قرص و محکم و متعادل انجام دهیم، آن هم به طریقی که موقعیت همه بهتر شود نه آن که آب به آسیاب خشم بریزیم و به چرخه خشم در جهان بیفزاییم.

منبع: گاردین
مترجم فرادید: عاطفه رضوان نیا
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید