اشتباه محاسباتی ترامپ درباره ایران

اشتباه محاسباتی ترامپ درباره ایران

موضع کنونی کاخ‌سفید در قبال ایران- که خود براساس تصورات معیوب تاریخی بنا شده است- رفتار مشابهی را برای ملتزم ساختن اسرائیل به کاهش بازدارندگی غیرنظامی خود علیه دشمنانش اتخاذ نمی‌کند.

کد خبر : ۷۱۴۵۵
بازدید : ۱۰۶۲۹
اشتباه محاسباتی ترامپ درباره ایران
دولت ترامپ از زمان استقرار خود سیاست تعدیل رفتار منطقه‌ای ایران را دنبال کرده است، اگرچه ترامپ و مشاوران جنگ‌طلب او از درک یک حقیقت ساده و ناگزیر چشم پوشیده‌اند؛ نظام ایران و حتی بخش اعظمی از اذهان عمومی این کشور حمایت تهران از گروه‌های شیعه مقاومت را اولویت درجه یک برای امنیت‌ملی این کشور در برابر تخاصم برخی کشور‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس می‌دانند که آمریکا آن‌ها را به جدید‌ترین جنگ‌افزار‌ها مجهز ساخته است. به‌عبارت دیگر هیچ سطحی از فشار‌های اقتصادی قادر نخواهند بود رفتار ایران را تغییر دهند.

همچنین تهدید و تقابل نظامی، عزم رهبران ایران را برای تقویت این محور در منطقه به‌عنوان نوعی بازدارندگی غیرمتقارن جزم‌تر از گذشته می‌کند.
درواقع آنچه که در یمن، عراق، سوریه و لیبی رخ داد، نشان از آن دارد که متحدان سنتی آمریکا در منطقه رفتار‌های بسیار بدخواهانه‌تری نسبت به ایران از خود بروز داده‌اند. سرمایه‌گذاری‌های عظیم سعودی‌ها در راه‌اندازی ایدئولوژی خشن و سمی مذهبی در گوشه و کنار جهان بی‌ثباتی گسترده‌تری را نسبت به اقدامات ایران اشاعه داده است.
ماریک فن، تحلیلگر دفتر امنیت بین‌الملل وزارت‌خارجه آمریکا و از مشاوران باراک اوباما در پنتاگون یادداشتی را در پایگاه خبری کنگره آمریکا (هیل) به رشته تحریر درآورده است که در آن ماهیت اتحاد ایران و محور مقاومت در منطقه را نه به‌عنوان توسعه هژمونیک ایران بلکه به‌عنوان ابزاری بازدارنده در برابر توسعه‌طلبی واشنگتن تشریح می‌کند که تهران ناگزیر برای حفظ امنیت‌ملی خود در میان دشمنان فراوانی که در منطقه دارد و توسط واشنگتن تا بن دندان مسلح هستند، از آن استفاده می‌کند.
در این مطلب آمده است: سیاست «کمپین فشار حداکثری» دولت ترامپ علیه ایران به‌طور آشکار بر تصورات ناقصی از توانایی‌های ایران پیرامون روند تصمیم‌گیری و اولویت‌های استراتژیک بنا شده‌اند. هدف نهایی مواضع تقابل‌گرایانه دولت آمریکا- متوقف ساختن حمایت ایران از مقاومت شیعه در منطقه- در فضای کنونی شاخ و شانه کشیدن‌های نظامی، واقع‌گرایانه نیست.
تلاش‌های کنونی دولت ترامپ برای تعدیل رفتار ایران در منطقه محکوم به شکست هستند مگر آنکه واشنگتن گام در مسیر یک جنگ تمام‌عیار و فاجعه‌بار با ایران بگذارد. دونالد ترامپ و مشاوران جنگ‌طلب او به‌طرز هولناکی یک واقعیت ناگزیر و ساده را نادیده انگاشته‌اند: نظام ایران و حتی بخشی اعظمی از اذهان عمومی این کشور حمایت تهران از گروه‌های محور مقاومت منطقه را اولویت درجه یک برای امنیت‌ملی این کشور می‌دانند.
مردم ایران حمایت‌های محدود نظامی تهران از تنها متحد خود در منطقه (سوریه) را نه به‌عنوان تلاش هژمونیک جمهوری اسلامی بلکه یک عامل بازدارنده حیاتی در برابر دشمنان تا بن‌دندان مسلح ایران در منطقه می‌دانند. دولت ترامپ با نادیده انگاشتن این واقعیت که گروه‌های شبه‌نظامی نقشی مهم در امنیت‌ملی ایران ایفا می‌کنند، در واقع شکست قمار تعدیل رفتار تهران را تضمین می‌کند.
موضع کنونی کاخ‌سفید در قبال ایران- که خود براساس تصورات معیوب تاریخی بنا شده است- رفتار مشابهی را برای ملتزم ساختن اسرائیل به کاهش بازدارندگی غیرنظامی خود علیه دشمنانش اتخاذ نمی‌کند.
به‌عبارت دیگر هیچ سطحی از فشار‌های اقتصادی قادر نخواهند بود رفتار ایران را تغییر دهند. همچنین تهدید و تقابل نظامی، عزم رهبران ایران را برای تقویت این محور در منطقه به‌عنوان نوعی بازدارندگی غیرمتقارن جزم‌تر از گذشته می‌کند.

شایان ذکر است که نفوذ ایران بر حوثی‌های یمن، حماس و گروه‌های شیعه عراق مورد تردید است. از سوی دیگر هشدار‌هایی که توسط اندیشکده‌ها و مقالات بیشمار نسبت به تلاش ایران برای ایجاد هژمونی شیعه در منطقه‌ای که اکثریت آن اهل سنت هستند را نمی‌توان نظریه‌های درست و قابل‌استنادی دانست. طرح این موضوع که ایران تهدیدی برای موجودیت اسرائیل است، بسیار مبالغه‌آمیز است.

ایران اکنون خود را در میان کشور‌هایی می‌بیند که تخاصم تاریخی- ایدئولوژیکی با این کشور دارند و اغلب آن‌ها نیز به لطف آمریکا تا بن‌دندان مسلح شده‌اند. به‌علاوه، سابقه رهبری کودتا در ایران توسط سازمان سیا که در سال ۱۹۵۳ رخ داد و سرنگونی دولت ملی را موجب شد و حمایت‌های گسترده از رژیم صدام حسین در جنگ با ایران، در ذهن استراتژیک مقامات این کشور ریشه دوانده است.
به این ترتیب ترکیبی از دخالت‌های خارجی، حملات نظامی و متحدان محدود در منطقه عواملی هستند که توجیه می‌کنند چرا ایران در گذشته به‌دنبال فناوری هسته‌ای بود و امروز نیز از گروه‌های نیابتی در منطقه به‌عنوان یک اهرم فشار استفاده می‌کند.

به‌علاوه اعمال نفوذ از طریق به‌کارگیری ظرفیت این گروه‌ها تنها منحصر به ایران نیست. عربستان سعودی و متحدان آن در خلیج‌فارس از گروه‌های تروریستی سنی برای همین هدف استفاده کردند. برخلاف گروه‌های سنی، محور مقاومت هم‌پیمان با ایران در کل به‌دنبال نیل به اهداف تعریف شده دولتی و سازمانی هستند.
بنابر ادعای این مطلب، پس از انقلاب‌اسلامی ۱۹۷۹، برای نمونه، برخی عناصر وابسته به ایران، آمریکایی‌ها را در لبنان گروگان گرفتند تا به اهرم فشار استراتژیک دست یابند و در نهایت نیز اکثریت آن‌ها آزاد شدند. اما از سوی دیگر، گروه‌های نظامی سنی به‌طور مداوم گروگان‌ها را برای اشاعه تاثیرات روانی اعدام کردند.

این گزارش در ادامه مدعی است که حادثه بمب‌گذاری سال ۱۹۸۳ در مقر تفنگداران نیروی دریایی در لبنان که به گروه‌های وابسته به ایران نسبت داده می‌شود در رسیدن تهران به هدف خود برای خروج نیرو‌های نظامی خارجی از لبنان موثر واقع شد.
دو دهه بعد نیز حملاتی که توسط همین گروه‌ها علیه سربازان آمریکایی در عراق انجام می‌گرفت با هدف اقدامی پیشگیرانه در برابر حمله آمریکا به ایران انجام شدند. این حملات پس از خروج آمریکا از عراق توقف یافتند و تنها زمانی از سرگرفته شدند که ترامپ با امضای فرمانی خروج آمریکا از برجام را اعلام کرد. با حمله آمریکا به عراق، ایران فرصتی بی‌بدیل را برای توسعه نفوذ استراتژیک خود در منطقه تجربه کرد.
جنگ کورکورانه دولت بوش، تهران را در موقعیتی قرار داد تا بتواند بزرگ‌ترین پیروزی ژئوپلیتیک خود را در طول تاریخ مدرن رقم بزند. یک دهه بعد، خطر فروپاشی دولت سوریه- تنها متحد واقعی ایران در منطقه- تهران را وادار ساخت تا کمپین نظامی را برای ممانعت از سرنگونی بشار اسد به این کشور گسیل کند.
در یک تلاقی ژئوپلیتیک مهم، حضور ایران در سوریه و عراق در راستای منافع آمریکا برای شکست داعش تعریف شد تا از ایجاد یک خلأ قدرت دیگر در خاورمیانه اجتناب شود. از همه مهم‌تر، مقاومت شیعه همواره نشان داده است که به یک رهبری سیاسی-مذهبی پاسخگو بودند و محدودیت‌هایی را درنظر می‌گیرد که چنین حالتی در گروه‌های نظامی سنی دیده نمی‌شود.

درواقع آنچه که در یمن، عراق، سوریه و لیبی رخ داد، نشان از آن دارد که متحدان سنی آمریکا در منطقه رفتار‌های بسیار بدخواهانه‌تری نسبت به ایران از خود بروز داده‌اند. سرمایه‌گذاری‌های عظیم سعودی‌ها در راه‌اندازی ایدئولوژی خشن و سمی مذهبی در گوشه و کنار جهان بی‌ثباتی گسترده‌تری را نسبت به اقدامات ایران اشاعه داده است.

باتوجه به این حقیقت که تهران گروه‌های مقاومت را نوعی محافظ سیاسی و حیاتی برای امنیت‌ملی خود می‌داند، تنها رهیافت باقی‌مانده برای تعدیل عملکرد منطقه‌ای این کشور کاهش تنش‌ها میان ایران با عربستان‌سعودی و آمریکا خواهد بود.
توافق با ایران برای کاهش تنش‌ها می‌تواند موجب کاهش نیاز ایران به محور مقاومت منطقه‌ای به‌عنوان بازدارندگی استراتژیک شود. رویکرد دیپلماتیک در قبال ایران نیز اگرچه باید با ضمانت‌هایی به متحدان آمریکا در منطقه همراه باشد، اما از سوی دیگر مستلزم آن است تا واشنگتن متحدان خود را ملتزم به کاهش عملی خصومت علیه ایران کند.

شاید از همه مهم‌تر کشیدن عنان کشور‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس برای ممانعت از اقدامات بی‌ثبات‌کننده آن‌ها در منطقه باشد که ذیل اهداف ضد تروریستی آمریکا نیز خواهد بود. درحالی که گروه‌های هم‌پیمان با ایران کمپین خود را به آمریکا انتقال نداده‌اند، شبه‌نظامیان سنی تاکنون ده‌ها حمله تروریستی ریز و درشت را در خاک ایالات‌متحده و اروپا برنامه‌ریزی و اجرا کرده‌اند.
این مساله که گروه‌های شبه‌نظامی سنی به‌طور مستقیم از منافع سرمایه‌گذاری‌های عظیم برخی کشور‌های عربی برای خرید سلاح بهره برده و مورد حمایت همین دولت‌ها در زمینه‌های مالی و ایدئولوژیک قرار گرفته‌اند بسیار بی‌ثبات‌کننده‌تر و بدخواهانه‌تر از محور مقاومتی است که ایران از آن تنها به‌عنوان یک ابزار سیاسی برای حفظ امنیت‌ملی خود استفاده می‌کند.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید