جی. دی. سلینجر؛ قصه‌گوی‌ِ تمام عیار

جی. دی. سلینجر؛ قصه‌گوی‌ِ تمام عیار

سلینجر نه در پی فلسفه‌بافی‌های مرسوم است و نه در پی جلب نظر منتقدان و خوانندگان بلکه آنچه برای او اهمیت دارد در توصیف و ساخت واقعیتِ داستانی خلاصه می‌شود و همین یک دلیل برای خواندن دوباره و چندباره داستان‌هایش کفایت می‌کند.

کد خبر : ۷۵۶۲۵
بازدید : ۷۵۹۶
جی. دی. سلینجر؛ قصه‌گوی‌ِ تمام عیار
ابوالفضل رجبی | «نه داستان» نوشته جروم دیوید سلینجر نویسنده پر آوازه و گوشه‌گیر امریکایی است که اولین داستان این مجموعه را با نام «یه روز عالی برای موزماهی» بعد از جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۸ در مجله نیویورکر به چاپ رساند و این آغاز اقبال مردم و منتقدان به داستان‌های او بود.
نوشته‌های منتشر شده اش - که به روایتی از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۵ به چاپ رسیده‌اند- به ده جلد هم نمی‌رسند و این در حالی ا‌ست که سلینجر حدود نیم قرن نه روزنامه‌نگاری به خانه‌اش در نیوهمپشایر راه داد نه گذاشت فیلمی از روی داستان‌هایش ساخته شود و از طرفی کتاب جدیدی چاپ نکرد.

احمد گلشیری این کتاب را در سال ۱۳۶۴ با نام «دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم» ترجمه کرد و تا بهار امسال هم مترجمی، لزومی در ترجمه مجدد آن ندیده بود تا اینکه کاوه میرعباسی از ترجمه خود -که توسط نشر ماهی منتشر شده است- رونمایی کرد.
میرعباسی در گفتگو با ایبنا دو دلیل برای ترجمه مجدد از «نه داستان» بیان کرده است. یکی نام مجموعه که نام اصلی و مورد نظر سلینجر نیست و دلیل دیگر «اسم خود داستان «دوره آبی...» است. این دوره آبی، هیچ ربطی به دلتنگی ندارد.
دوره آبی، نام یک دوره از نقاشی‌های پیکاسو است. سلینجر با این دوره آبی بازی کرده. چون کلمه Blue در زبان انگلیسی هم به معنی آبی است و هم به معنای اندوه».

پس تا اینجا می‌توان اطمینان داشت که خواندن ترجمه جدید میرعباسی دارای ضرورت است و دوباره‌کاری نیست و این امر علاوه بر ترجمه روان و یکدست به یادداشت‌های دقیق و راهگشای داخل کتاب برمی‌گردد. چراکه ظرافت و ذوق ادبی و طنز خاص سلینجر گاهی در پس این ارجاعات پنهان شده است و با مشخص شدن آن‌ها خواننده فهم درست‌تری از داستان پیدا می‌کند.

«نه داستان» این مجموعه عبارتند از: «یه روز عالی برای موزماهی»، «عموویگیلی در کانتیکات»، «در آستانه جنگ با اسکیموها»، «مرد خندان»، «در قایق بادبانی»، «تقدیم به ازمی، با عشق و نکبت»، «دهانم زیبا، چشمانم سبز»، «دوره آبی ۸۱ دودومیه اسمیت» و «تدی». که هر کدام جهان داستانی استوار و پُر از جزئیاتِ تکنیکی و روایی را شکل می‌دهند و سلینجر توانسته در ساده‌ترین منطق روایی و روان‌ترین نثر ممکن داستان کوتاه‌های درخشانی بیافریند که هر یک می‌توانند کلاس آموزشی برای نویسندگان باشند.
او علاقه زیادی به روایت داستان از زبان و نظرگاه نوجوانان دارد و این روند در اکثر داستان‌هایش تکرار می‌شود. اما این رویکرد هیچگاه داستان را به عرصه‌های سطحی و مبتذل نمی‌کشاند؛ بلکه روایتی انتقادی از وضعیتِ موجود می‌سازد که معمولا یک نوجوان در مرکز آن قرار دارد.
برخی داستان‌های این کتاب روایتی نوجوانانه از موقعیت‌هایی هستند که با گفتگو‌های عمیق و حساب شده قصه را پیش می‌برند. سلینجر قصه‌گویی تمام عیار است که اهل سخن‌درازی و لفظ‌پردازی‌های بی‌حاصل نیست.

سلینجر نه در پی فلسفه‌بافی‌های مرسوم است و نه در پی جلب نظر منتقدان و خوانندگان بلکه آنچه برای او اهمیت دارد در توصیف و ساخت واقعیتِ داستانی خلاصه می‌شود و همین یک دلیل برای خواندن دوباره و چندباره داستان‌هایش کفایت می‌کند. سلینجر، هنر "توقف لحظه" و بازتاب آنچه را می‌خواهد بلد است و به‌خوبی با ایجاد میانجی‌های ضمنی و آشکار داستانش را جلو می‌برد و آن‌ها را در ذهن خوانندگانش ثبت می‌کند.
داستان کوتاه محکوم به فراموشی است و حتی گاهی پیش از آنکه تاثیر آنچنانی بر ما بگذارد از ذهن محو می‌شود. اما در رابطه با «نه داستان» نمی‌توان به این آسانی چنین حکمی را صادر کرد. برای نمونه چگونه می‌توان داستان «تقدیم به ازمی، با عشق و نکبت» را فراموش کرد؟ داستانی که نفس خواننده را می‌گیرد و با حضور نویسنده در یک جمله همه چیز تغییر می‌کند و ناگهان عشق به نکبت تبدیل می‌شود.
این داستان حاصل تجربه حضور سلینجر در نبرد نرماندی (D-Day) است که به داستانی‌ترین شکل ممکن نوشته شده است. داستانِ سرباز وظیفه‌ای که بعد از پایان دوره آموزشی مخصوص نبرد نرماندی، سردرگم و دلتنگ به شهر نزدیک پادگانش می‌رود تا قبل از اعزام به عملیات با آدم‌های معمولی ساعاتی را بگذراند.
در شهر دم در کلیسا به تابلوی اعلانات برمی‌خورد و نام گروه کر کودکان را یک بار از اول تا آخر می‌خواند چراکه پس از سه سال خدمت در ارتش به خواندن تابلوی اعلانات معتاد شده است. توصیفات سلینجر از موقعیت‎‌ها و شخصیت‌ها آنقدر دقیق و تاثیرگذار است که به‌راحتی نمی‌توان از آن‌ها عبور کرد. دختری که در گروه کر نظرش را جلب کرده بود پا به چایخانه‌ای می‌گذارد که او در آن نشسته بود. ازمی به‌همراه خانم معلم و برادر کوچکش روی یک میز که روبه‌روی اوست می‌نشیند.
گفت‌وگوی میان آن‌ها شکل می‌گیرد و به اینجا می‌رسند که ازمی از او اجازه می‌گیرد تا برایش نامه بنویسد و ابراز امیدواری می‌کند که تا پایان جنگ توانایی ذهنی‌اش را از دست نداده باشد. اینجاست که نکبت آغاز می‌شود؛ جایی که ما هم دچار اختلال عصبی می‌شویم و به «خط‌ریزی که نومیدانه کوشیده بود رنگی از صداقت داشته باشد، (که) به آلمانی نوشته بود: خدای مهربان، زندگی جهنم است.» ایمان می‌آوریم.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید