"من می‌ترسم"، روایت نیمه تاریک ما

"من می‌ترسم"، روایت نیمه تاریک ما

نگاه بهزادی به هیولای درون آدمی، موشکافانه کاراکتری را نشانه رفته که تعریف اولیه‌اش از چنین سیاهی به دور می‌نماید، اما در ثبت چنین تحول برجسته‌ای است که می‌توان این مضمون درونی را به یک جلوه بیرونی و سینمایی تبدیل کرد.

کد خبر : ۷۶۹۴۳
بازدید : ۱۳۱۰
سحر عصرآزاد | «من می‌ترسم» سومین فیلم بهنام بهزادی پس از «تن‌ها دو بار زندگی می‌کنیم»، «قاعده تصادف» و «وارونگی» است که درام‌های درونی و کم کنش را بر بستر رئالیسم دنبال می‌کند.
بهزادی در فیلم‌هایش این دغدغه‌مندی را به اثبات رسانده که کاراکتر‌های طردشده و تضعیف شده که در قالب قهرمان کلاسیک جای نمی‌گیرند، مساله او و درام‌هایش هستند و به همین دلیل هم همواره در آثار او با قصه‌ها و شخصیت‌هایی با خوانش جدید مواجه می‌شویم.

بهزادی در جدیدترین فیلمش یک جوان عاشق‌پیشه شاعرمسلک را محور کار قرار داده که قربانی یک مثلث عاشقانه می‌شود. جالب اینکه این خوانش جدید از مثلث؛ به جای اینکه مساله وصل یا ناکامی را مورد توجه و بسط دراماتیک قرار دهد، وجهی منحصربه‌فرد و چه بسا دور از ذهن را طرح می‌کند.
جوانی که قربانی توطئه مهندسی می‌شود که از دوست دختر او جواب رد شنیده، در نقطه‌ای حساس و تعیین‌کننده که می‌تواند بازی را روشنفکرانه به عنوان برنده ترک کند، نیمه تاریک شخصیتش را بروز داده و ترجیح می‌دهد برنده کثیف این بازی باشد.

نگاه بهزادی به هیولای درون آدمی، موشکافانه کاراکتری را نشانه رفته که تعریف اولیه‌اش از چنین سیاهی به دور می‌نماید، اما در ثبت چنین تحول برجسته‌ای است که می‌توان این مضمون درونی را به یک جلوه بیرونی و سینمایی تبدیل کرد.

شاید اجتناب ناپذیر به نظر برسد، اما بهزادی در نقطه مقابل فیلم‌های قبلی‌اش در «من می‌ترسم» همچون اسم مستقیم و شعارگونه‌ای که دارد، سراغ کاراکتر‌های تیپ‌وار رفته تا بتواند تقابل‌ها و تضاد‌ها را در کوتاه‌ترین زمان ممکن به نتیجه برساند و همین وجه، وجه تمایز و به زعم من نقطه ضعف فیلم در کارنامه‌اش تلقی می‌شود.
جوان شاعر عاشق‌پیشه، مهندس هوسباز، دختر زیبای بی‌مهرِ عشق مهاجرت، دختر سبکسر پایین شهری و... این تعاریف در خلق کاراکتر‌های فرعی هم بر اساس تیپ‌سازی‌های آشنا رعایت شده و به راحتی می‌توان برای هر کاراکتر چند صفت را در کنار هم قرار داد تا تیپ آشنای مورد نظر به ذهن بیاید.
این رویه در انتخاب بازیگر نیز مورد توجه قرار گرفته و از امیر جعفری تا ستاره پسیانی در نقش‌هایی که خود تبدیل به کلیشه آن شده‌اند، حضوری اغراق شده و قابل پیش‌بینی دارند. متاسفانه انتخاب زوج پوریا رحیمی سام و الناز شاکردوست هم که ترکیبی تازه و کنجکاوی‌برانگیز است، به تصویر یک رابطه عاشقانه به انتهارسیده کمکی نکرده و به گفته بهتر اصلا این حال و هوا و اتمسفر بین آن‌ها جریان ندارد که بتوان برای شاعرانگی این عشق، شعری سرود یا برای ناکامی آن غصه خورد.

کافی است فلاش بک کوتاهی به «وارونگی» بزنیم و ببینیم چگونه شخصیت‌ها روی کاغذ با نیاز‌های دراماتیک ملموس، اما متمایز از هم خلق شده و با انتخاب بازیگرانی غیرکلیشه‌ای این وجه تقویت شد تا درام درونی و مساله به ظاهر کلیشه‌ای و ساده قهرمان فیلم که یک دختر جوان و تنها و محکوم به نگهداری از مادرش بود، به بهترین شکل به تصویر دربیاید.
دختری که این اراده را پیدا می‌کند تا مقابل برادر و خواهران و دوست پسرش بایستد و حق خود را طلب کند؛ قوی‌ترین و ملموس‌ترین قهرمانی است که می‌شد در چنین درامی به تصویر کشید.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید