محاکمه دو زن به اتهام کودک ربایی
وقتی مأموران دوربینهای مداربسته مغازه را بررسی کردند زن کودکربا را شناسایی کرده و سرانجام او را در مشهد دستگیر کردند و موفق شدند کودک را در خانهای در سعادتآباد تهران پیدا کنند.
کد خبر :
۷۷۲۹۷
بازدید :
۱۵۰۱۷
زنی که در آرزوی داشتن دختر نقشه آدمربایی را طراحی و با دو همدستش اجرا کرده بود، در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت و مدعی شد فقط آرزوی داشتن دختربچه را داشته و آدمربا نیست. زنی افغانستانی بهمن سال ۹۵ به مأموران پلیس گزارش داد فرزند دوسالهاش به نام باران دزدیده شده است. او گفت: زنی خیر برای خرید لباس من و دخترم را بیرون برد و زمانیکه برای پرو رفتم و برگشتم دیدم بچهام نیست.
وقتی مأموران دوربینهای مداربسته مغازه را بررسی کردند زن کودکربا را شناسایی کرده و سرانجام او را در مشهد دستگیر کردند و موفق شدند کودک را در خانهای در سعادتآباد تهران پیدا کنند.
پلیس متوجه شد نازی زن کودکربا با زنی به نام مینا و مردی به نام کامران دست به این جرم زده است. با بازداشت هر سه متهم و تکمیل پرونده کیفرخواست علیه آنها صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه محاکمه که صبح دیروز در شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، ابتدا نماینده دادستان در جایگاه قرار گرفت و خواستار مجازات قانونی برای هر سه متهم پرونده شد.
در ادامه پدر و مادر شکایت خود را به دادگاه ارائه دادند. مادر باران، کودک ربودهشده، به پلیس گفت: دو سال قبل از این حادثه بود که یک روز با باران که در آن زمان چهارماهه بود به دنبال پسرم رفتم تا او را از مدرسه به خانه بیاورم. خانمی که حالا متهم حاضر در دادگاه است و مینا نام دارد، جلوی من را گرفت و گفت: من فردی خیر هستم و قصد دارم به مهاجران افغانستانی که وضعیت بدی دارند، کمک کنم.
اگر کسی را میشناسی به من معرفی کن. من هم گفتم خودم و خانوادهام مهاجر هستیم و دخترم باران که چهارماهه است، شیرخشک و پوشک لازم دارد اگر میتوانی به من کمک کن. او همراه من به خانه آمد و اتاق ما را در دروازه غار دید و بعد برای من کلی هم خرید کرد، اما گفتم این وسایل را لازم ندارم فقط برای بچهام پوشک لازم دارم.
گفت: دفعه بعد با پوشک و شیر میآید و کمی هم کمک کرد و رفت، اما دیگر نیامد تا اینکه روز حادثه یک زن به خانه ما آمد و گفت: از خیریه آمده است و میداند دختر دارم و میخواهد کمک کند. او همان وسایلی در دستش بود که زن خیر دو سال قبل از حادثه همراه داشت. من هم حرفش را باور کردم. گفتم برویم برای خرید.
گفت: دخترت را هم بیاور میخواهم برایش لباس بخرم. باران پیش خواهرم بود او را از خواهرم گرفتم. همراه زن خیر به سمت میدان خراسان رفتیم. در آنجا برای دخترم از دستفروشها چند دست لباس خرید بعد به من گفت: بیا به مغازه برویم و برای خودت هم مانتو بخر. در مغازه خواستم یک مانتو پرو کنم گفت: دو مانتو ببر شاید از آن یکی هم خوشت آمد.
من وارد اتاق پرو شدم بچه بیرون بود. ناگهان دلم شور زد در را باز کردم باران را پیش خودم بیاورم که دیدم بچه نیست. این زن از طریق پلیس شناسایی شد و بعد از دستگیری او بود که من مینا را در اداره آگاهی دیدم و فهمیدم او از دو سال قبل از حادثه قصد ربایش دخترم را داشته است.
سپس متهم ردیف اول به نام نازی در جایگاه حاضر شد. او اتهام را رد کرد و گفت: من اصلا نمیدانستم در یک کودکربایی شرکت میکنم. شوهرم با راننده سرویس دخترم که یک خانم بود ازدواج کرد و من را به خاطر آن زن طلاق داد، چون وضع مالی شوهرم خوب بود مجبور شدم بچهها را به شوهرم بدهم. درس خواندم و دانشگاه رفتم تا شغلی پیدا کنم و حالا هم مترجم هستم. میخواستم کار کنم و بچههایم را پیش خودم نگه دارم.
من زنی هستم که از بچههایم دور بودم و نمیخواستم زنی را از فرزندش دور کنم. با مینا دوست خانوادگی بودیم. او به من گفت: دختربچهای هست که مادرش میخواهد آن را به مینا بدهد، اما چون از پدر و مادرش خجالت میکشد، میخواهد موضوع را آدمربایی جلوه دهد.
به همین خاطر هم من به مینا کمک کردم، چون او دوست داشت بچه داشته باشد و من هم از فرزندانم دور بودم میفهمیدم این مسئله چقدر دردناک است به همین دلیل همکاری کردم. من از ماجرای کودکربایی اطلاع نداشتم. بعد از اینکه بچه را با خودم بردم او را به مینا دادم. مینا به خانهاش در سعادتآباد برد من دیگر خبر نداشتم تا اینکه بازداشت شدم.
وقتی نوبت به مینا رسید او نیز اتهام را رد کرد و گفت: نازی راست میگوید ما دوست خانوادگی بودیم، اما کودکربایی کار او بود. من یک پسر داشتم و دوست داشتم یک دختر هم داشته باشم. دو بار باردار شدم، اما بچههایم سقط شد.
افسردگی شدید گرفته بودم خواستم از بهزیستی بچه بیاورم گفتند، چون پسر داری نمیتوانیم به تو دختر بدهیم. وقتی زلزله پل ذهاب اتفاق افتاد به آنجا رفتم وکلی هم با خودم کمک بردم و گفتم شاید بتوانم از آنجا بچهای بیپدر و مادر بیاورم که موفق نشدم. افسردگی شدید گرفته بودم نازی به من گفت: خانوادهای را میشناسد که بچهاش را میخواهد واگذار کند.
من نمیدانستم نازی قصد کودکربایی دارد و حرفش را قبول کردم. متهم ردیف سوم که کامران نام دارد هم آشنای من بود، اما او هیچ نقشی در این کودکربایی نداشت. من از او کمک خواستم، چون منطقه را نمیشناختم و او در جریان نبود. نازی ما را در این دام گرفتار کرد.
سپس متهم ردیف سوم در جایگاه قرار گرفت. او نیز اتهام را رد کرد و خواستار برائت شد. بعد از گفتههای متهمان قضات برای ادامه رسیدگی وارد شور شدند.
۰