سریال "آقازاده"؛ کلیشهای و عوام زده
اگر منتظر هستید این سریال چیزهای عجیبی را افشا کند سخت در اشتباه هستید و شاید مانند یکی از رییسجمهورهای گذشته مدام «بگم بگم» میکند؛ انگار همان نگاه و روحیه در این سریال حاکم است.
کد خبر :
۸۲۸۵۰
بازدید :
۳۶۵۱
سیدحسین رسولی | در دسترس مخاطبان قرار گرفته است که بهطور روشن به تقابل «آقازادههای خوب و بد» میپردازد. اجازه بدهید در گام نخست تکلیف خودمان را با کیفیت فنی و هنری این مجموعه روشن کنیم و بگوییم هیچ ارزشی ندارد ولی میتوان از طریق آن چیزهای مهمی را از منظر مطالعات فرهنگی و اندیشه انتقادی بررسی کرد.
پدیدارشناسی آقازادهها
سریال «آقازاده» محصول «اوج» است و توسط حامد عنقا یکی از افراد فعال در صداوسیما ساخته شده است که در آن بازیگران مشهور فراوانی به ایفای نقش میپردازند و مثلا قرار است خط قرمزهای زیادی را بشکند ولی آنچنان درگیر کلیشههای صداوسیما میشود که حتی آبکیتر از بیشتر تولیدات قبلی پیش میرود.
پدیدارشناسی آقازادهها
سریال «آقازاده» محصول «اوج» است و توسط حامد عنقا یکی از افراد فعال در صداوسیما ساخته شده است که در آن بازیگران مشهور فراوانی به ایفای نقش میپردازند و مثلا قرار است خط قرمزهای زیادی را بشکند ولی آنچنان درگیر کلیشههای صداوسیما میشود که حتی آبکیتر از بیشتر تولیدات قبلی پیش میرود.
کشمکش اصلی سریال بین دو آقازاده یعنی «نیما» و «حامد» است. حامد شخصیت بسیار مثبت و خوب و پاکی است که در خانهای بسیار سنتی زندگی میکند. جالب است که اسم نویسنده سریال با اسم آقازاده مثبت آن یکی شده است.
محل زندگی حامد بسیار مهم است زیرا پدر و مادر او بسیار سنتی و مذهبی هستند و کل این خانواده با هم زندگی میکنند که ما را یاد سریالی مثل «پدرسالار» میاندازد که در ستایش سنت و پدر خانواده بود. در خانه حامد، متکاهای گرد و بزرگ قدیمی و در و پنجرههای سنتی به چشم میخورد.
لباسهای آنان ساده است و همه چیز بوی قدیم میدهد. برخلاف حامد، شخصیت منفی سریال یعنی نیما در خانههای لوکس، مجلل و مدرن زندگی میکند. اسم او از نامهای باستانی ایران است و ماشینهای میلیاردی دارد و درگیر هنر مدرن شده است و حتی در حراجیهای هنری شرکت میکند. مثلا او دنبال خرید تابلویی از سهراب سپهری است.
اینکه یک آقازاده بد چرا باید دنبال تابلویی از سهراب سپهری باشد در سریال توضیح داده نمیشود ولی شما باید حدس بزنید که احتمالا این اثر هنری بسیار بد است که شخصیت فاسد و شرور سریال دنبالش رفته است. از سوی دیگر، چرا شخصیت منفی سریال باید عاشق زندگی مدرن و رفاه باشد هم جای بحث دارد.
نیما چند نیرو و متحد دارد که هر کدام از این نیروها نقشهای اصلی سریال را با بازی امین حیایی، نیکی کریمی و کامبیز دیرباز تشکیل میدهند. جالب است که نیکی کریمی نیز عاشق موسیقی است، یعنی تمام شخصیتهای شرور و فاسد عاشق هنر هستند.
کلیشهای در تولیدات نمایشی این سالها شکل گرفته است که در آن بازیگران به دنبال بازی کردن در نقش افراد پولدار هستند، زیرا حتما به شمال و ویلاهای لوکس خواهند رفت و لباسها و آرایش جذابی هم به دست خواهند آورد که برای عکس گرفتن و منتشر کردن در فضای مجازی عالی است. این کلیشه در کلیت سریالهای شبکه نمایش خانگی و اغلب فیلمهای بدنه سینمای ایران وجود دارد.
انگار پرداختن به فسادهای برخی آقازادهها، بهانهای است تا سوار همان ماشینهای لوکس بشوند و لباسهای برند را تبلیغ کنند. این موضوع خودش دارای «تضاد اخلاقی» است. از سوی دیگر، مجموعهای که قرار است به رانتها و ویژهخواری برخی افراد قدرتمند سیاسی بپردازد چطور خودش درگیر سلبریتیها و بازیگران سفارشی شده است؟
بازیگری که نقش اصلی این مجموعه را ایفا میکند حتی بلد نیست یک خط از دیالوگهایش را درست و بدون اشکال بیان کند؛ او حتی نمیتواند راحت و با انرژی در برابر دوربین بایستد و آنقدر حضور او در این سریال عجیب است که شاید یکی از سوالهای اصلی این باشد که «آیا بازیگر بهتری برای این نقش نبود؟»
نکته دیگر حضور امین تارخ در نقش حاج رضا تهرانی و لعیا زنگنه در نقش شریفه تهرانی است. تارخ، زمانی جوان اول سینمای ایران بود و به خاطر ظاهر زیبا و تحصیلات تئاتری توانسته بود نقش اصلی فیلمهای مهم را بگیرد، اما نمایش تصویر او روی مجلههای سینمایی ممنوع بود. این وضعیت لطمه سنگینی به «ستاره» شدن او زده بود، اما حالا نقش پدرهای خانواده را بازی میکند که نشان میدهد چقدر از آن دوران گذشته است!
نشانهشناسی حضور این بازیگر در سینما و تلویزیون حرفهای زیادی برای گفتن دارد. لعیا زنگنه نیز زمانی نقش زنان زیبای فیلمهای ملودرام را بازی میکرد که مرد داستان (مثلا فریبرز عربنیا) از عشق او مجنون میشد ولی حالا نقش مادر خانواده را بازی میکند. به فیلم «شیفته» (۱۳۷۹) به کارگردانی محمدعلی سجادی نگاه کنید.
آیا از رازهای مگو و پشتپرده خبری هست؟
اگر منتظر هستید این سریال چیزهای عجیبی را افشا کند سخت در اشتباه هستید و شاید مانند یکی از رییسجمهورهای گذشته مدام «بگم بگم» میکند؛ انگار همان نگاه و روحیه در این سریال حاکم است. شاید قرار است شما را با همان حرفهای ضدفساد و ضدقدرت اشرافی سرگرم کند. در این سریال به «پرستو» هم توجه شده است که یکی از کلیدواژگان سیاسی چند سال اخیر است و میتوانید رد آن را در خبرهای سیاسی پیگیری کنید.
پرستوها در ژانرهای درام و تریلر جاسوسی از سازمایههای کلیدی هستند که در واقع زنی نفوذی را دربر میگیرد. این زن با زیبایی و لوندی خود دل فردی خاص را به دست میآورد تا بعدا از آن فرد در جهت منافعی خاص استفاده شود.
نکته دیگر، توجه به «شوگر مامی» و «شوگر ددی» است که نقش پررنگی در جامعه اکنون پیدا کرده است؛ منطور زنان و مردان جا افتادهای است که پول دارند و از طریق پولشان دل جوانان زیبا را به دست میآورند و خرج آنان را میدهند.
در حقیقت، نقش زن در تولیدات نمایشی این سالهای ایران وابسته به کلیشههای کلاسیک هالیوودی «زن بد» و «زن خوب» است. زنان بد، آنهایی هستند که از زیبایی ظاهری خود در جهت اغفال مردان استفاده میکنند.
پس تا اینجا از نظر مطالعات فرهنگی، کلیشههایی، چون «بچه پولدار تنآسا»، «آقازاده»، «پرستو»، «شوگرددی»، «شوگرمامی»، «دگرگونی خانواده»، «سنت در برابر مدرنیته» و «مذهب در برابر سکولاریسم» را پیدا کردیم که در اغلب آثار شبکه نمایش خانگی، چون «دل»، «کرگدن»، «همگناه»، «آقازاده»، «عاشقانه» و... تکرار میشود. تمام این آثار دچار عوامزدگی هستند و هیچ ارزش هنری و فرهنگی خاصی ندارند و تنها دنبال تبلیغ نوعی ایدئولوژی خاص هستند.
بحث ایدئولوژی در آثار نمایشی پیچیده است. فیالمثل یکی از مقالههای مرجع در این زمینه اثری با عنوان «جان فورد و لینکلن جوان» است که گروهی از نویسندگان مجله «کایه دوسینما» آن را نوشتند. آنان با ارجاع به نظریههای والتر بنیامین تاکید کردند که بیشتر آثار هنری (مخصوصا در هالیوود) فاقد انتقاد آگاهانه به روابط تولید سرمایهداری هستند.
آنها در تحلیل فیلم «لینکلن جوان» به کارگردانی جان فورد به این نتیجه رسیدند که این کارگردان تعهدات فلسفی (مانند آرمانخواهی و دینگرایی)، تعینات سیاسی (طرفداری از حزب جمهوریخواه و سرمایهداری) و نظام زیباییشناختی مستقل (شخصیتها و شیوه روایتی ویژه) دارد.
صورت و معنا در شبکه نمایش خانگی
بیل نیکولز، مقاله جالبی دارد با عنوان «صورت و معنا در سینمای نوین ایران» که در آن دریافت خودش از سینمای ایران را شرح داده است. او میگوید که فیلمهای ایرانی «دریچهای تازه به سوی فرهنگی ناآشنا» میگشایند. اگر از این منظر نگاه کنیم، شبکه نمایش خانگی در ایران قرار بود که دریچهای تازه به سوی آثار نمایشی برای مخاطبان ایرانی فراهم کند ولی به نظر میرسد صداوسیما، اوج و نهادهای دیگر در تلاش هستند این فضا را قبضه کنند.
صورت و معنا در شبکه نمایش خانگی
بیل نیکولز، مقاله جالبی دارد با عنوان «صورت و معنا در سینمای نوین ایران» که در آن دریافت خودش از سینمای ایران را شرح داده است. او میگوید که فیلمهای ایرانی «دریچهای تازه به سوی فرهنگی ناآشنا» میگشایند. اگر از این منظر نگاه کنیم، شبکه نمایش خانگی در ایران قرار بود که دریچهای تازه به سوی آثار نمایشی برای مخاطبان ایرانی فراهم کند ولی به نظر میرسد صداوسیما، اوج و نهادهای دیگر در تلاش هستند این فضا را قبضه کنند.
شبکه نمایش خانگی قرار بود سانسور کمتری داشته باشد و با حضور لشکری از بازیگران مشهور به رشد سینمای ایران کمک کند ولی با ساخت سریالهای مشکوکی، چون «شهرزاد» این ایدهها به مسیر دیگری رفت. بسیاری از منتقدان به عدم شفافیت مالی سریالهای شبکه نمایش خانگی انتقاد دارند چه برسد به اینکه این آثار به نقد فساد در جامعه بپردازند!
بزرگترین تضاد معنایی نیز همینجا شکل میگیرد. دستمزد نویسنده، کارگردان و بازیگران این سریالها چقدر است؟ علاقهمندان به بازیگری چگونه میتوانند در این سریالها بازی کنند؟ انتخاب عوامل این آثار چگونه است؟ میزان استقبال و فروش آنها چطور؟ یکی از دوستان روزنامهنگار حساب کرده بود که با آن مبلغی که درباره هزینه تولید سریال «شهرزاد» گفته میشود، امکان داشت، چهارتا فیلم «ترمیناتور۲» ساخت که از پروژههای عظیم هالیوود در اوایل دهه ۱۹۹۰ بود.
نکته بسیار مهم دیگر این است که اخیرا دادگاههایی درباره فساد برگزار شدهاند که نام افرادی، چون قاضی منصوری و اکبر طبری در آنها پررنگ است و آنان از افراد فوقالعاده تاثیرگذار جامعه بودند! چرا جای این افراد در سریال «آقازاده» خالی است؟ و چرا ما قرار است با شخصیت حامد که بسیار مهربان و مثبت است، همذاتپنداری کنیم؟
نکته بسیار مهم دیگر این است که اخیرا دادگاههایی درباره فساد برگزار شدهاند که نام افرادی، چون قاضی منصوری و اکبر طبری در آنها پررنگ است و آنان از افراد فوقالعاده تاثیرگذار جامعه بودند! چرا جای این افراد در سریال «آقازاده» خالی است؟ و چرا ما قرار است با شخصیت حامد که بسیار مهربان و مثبت است، همذاتپنداری کنیم؟
خود حامد مگر آقازاده نیست؟ او مانند افراد معمولی جامعه به بازار کار نابرابر و غیرعادلانه کارگری وارد نشده است تا بداند چند ماه حقوق نگرفتن، عدم امنیت شغلی، تبعیض و رانت یعنی چه! یک ضربالمثلی داریم که میگوید «دروغ از دروازه تو نمیآید» و به نظرم این سریالها مصداق دقیق این ضربالمثل هستند.
۰