فیلم نقطه کور؛ تحریک پیشداوریها در مورد سیاهپوستان
نقطهکور سومین فیلم ۲۰۱۸ است که از شهر اوکلند کالیفرنیا به عنوان نقطه شروع فیلمی از آن دسته فیلمهای هالیوودی استفاده میکند که به ندرت در ساختشان از افراد رنگین پوست بهره میگیرند. نقطهکور یکی از سه فیلمی است که به خود جرات داده به تحریک پیشداوریها و تصورات مخاطبان در مورد سرنوشت مردمان سیاه و قهوهای روی پرده سینما بپردازد و اینکه نهایتا نتیجه چگونه خواهد بود.
کد خبر :
۶۰۹۸۲
بازدید :
۲۸۱۳
نقطه کور - Blindspotting
کارگردان: کارلوس لوپز استرادا
بازیگران: داوید دیگز، رافائل کاسال، جنینا گاوانکار، جاسمین سفاز جونز، ایتان امبری، تیشا کمبل، وین نایت
سال: ۲۰۱۸
نقطهکور سومین فیلم ۲۰۱۸ است که از شهر اوکلند کالیفرنیا به عنوان نقطه شروع فیلمی از آن دسته فیلمهای هالیوودی استفاده میکند که به ندرت در ساختشان از افراد رنگین پوست بهره میگیرند. نقطهکور یکی از سه فیلمی است که به خود جرات داده به تحریک پیشداوریها و تصورات مخاطبان در مورد سرنوشت مردمان سیاه و قهوهای روی پرده سینما بپردازد و اینکه نهایتا نتیجه چگونه خواهد بود.
کارگردان: کارلوس لوپز استرادا
بازیگران: داوید دیگز، رافائل کاسال، جنینا گاوانکار، جاسمین سفاز جونز، ایتان امبری، تیشا کمبل، وین نایت
سال: ۲۰۱۸
نقطهکور سومین فیلم ۲۰۱۸ است که از شهر اوکلند کالیفرنیا به عنوان نقطه شروع فیلمی از آن دسته فیلمهای هالیوودی استفاده میکند که به ندرت در ساختشان از افراد رنگین پوست بهره میگیرند. نقطهکور یکی از سه فیلمی است که به خود جرات داده به تحریک پیشداوریها و تصورات مخاطبان در مورد سرنوشت مردمان سیاه و قهوهای روی پرده سینما بپردازد و اینکه نهایتا نتیجه چگونه خواهد بود.
نقطهکور سومین فیلم ۲۰۱۸ است
فیلم پلنگ سیاه شهری مشابه سرزمین افسانهای وکاندا (کشوری خیالی واقع در آفریقای سیاه ساخته شده توسط مارول کامیکس) را ترسیم میکند و به صورتی بسیار تاثیرگذار، پلی را میان فاصله زمین و آسمان ایجاد میکند. فیلم جدیدتر ببخشید مزاحم شدم جایگزینی واقعگرایانه برای اوکلند ارائه میدهد، به صورتی که تلاشها برای زنده ماندن در فیلم، آن را به سمت فیلمی علمی تخیلی سوق میدهد.
طرح داستانی نقطهکور هیچگاه در داستانی سورئال یا فانتزی نمیگنجد، لحن فیلم تعادل سنگینی را حفظ میکند، به مسیرهایی وارد میشود که واقعیت را در هم میشکند و در عین حال اتصال خود با واقعیت را هم نگه میدارد. این فیلم بین درامی جدی و یک کمدی پست، بین خطراتی ترسناک و لحظاتی شیرین حتی نزدیک به لحظاتی رمانتیک در نوسان است.
طرح داستانی نقطهکور هیچگاه در داستانی سورئال یا فانتزی نمیگنجد، لحن فیلم تعادل سنگینی را حفظ میکند، به مسیرهایی وارد میشود که واقعیت را در هم میشکند و در عین حال اتصال خود با واقعیت را هم نگه میدارد. این فیلم بین درامی جدی و یک کمدی پست، بین خطراتی ترسناک و لحظاتی شیرین حتی نزدیک به لحظاتی رمانتیک در نوسان است.
سپس با یک تکگویی فوق العاده و حیرت انگیز اوج میگیرد، با اجرایی هنری که بیننده را به پرسشگری وا میدارد. همچون هر فیلم بزرگی، نقطهکور هم ما را به تفکر و کشمکش با خود وا میدارد. فرقی ندارد در ارزیابی هایتان به کجا میرسید در هر صورت انتظاراتتان را در هم میشکند.
بخوانید: فیلم فراست/نیکسن؛ مناظره جنجالی با رئیس جمهور برکنار شدهآمریکا دیدن این فیلم مرا به یاد گفتهای از چستر هیمز انداخت. هیمز نویسنده آفریقایی آمریکایی داستانهای جنایی، که سبک و لحن کارهایش از جهاتی شباهتهایی با نقطهکور دارد. هیمز میگوید «فکر میکردم که رئال مینویسم، هیچ وقت به ذهنم خطور نمیکرد که نوشتههایم ابسورد باشند، رئالیسم و ابسورد آنقدر در زندگی سیاهپوستان آمریکایی به هم شباهت دارند که نمیتوان آنها را از هم تفکیک کرد.»
نقطهکور تحولات شهر را همچون چیزی شیطانی نشان میدهد
روح داستانهای هیمز خودش را اینجا هم نشان میدهد، وقتی میبینیم چگونه کالین (با بازی داوید دیگز) با به کار بردن واژه زندان دچار نگرانی میشود، چون اکنون خودش به قید ضمانت آزاد است. دو مرد وارد محل کار کنونی کالین میشوند و او را میشناسند.
او همان دربانِ میخانهای است که یک بار کتک مفصلی به یک مشتری مست و بی ادب زد. کارلوس لوپز کارگردان فیلم این کتک کاری را به ما نشان میدهد که به همان اندازه داستانهای هیمز هم بسیار خنده دار است و هم از نظر بصری خشونت آمیز است.
این صحنه در ابتدا به نظر میرسد چندان پیوندی با داستان نداشته باشد، اما بعدا به صحنهای اساسی برای درک رابطه بین دو شخصیت اصلی فیلم یعنی کالین و دوست دختر قبلی او وال (جنینا گاوانکار) تبدیل میشود. بیشتر فیلم به نظر به هم ریخته و نامنظم میآید، تنها با دقتی بالا و در نظر گرفتن اتفاقات مربوط به گذشته میتوان متوجه شد که چقدر طراحی زیرکانهای داشته و اتفاقات با چه ظرافتی به هم پیوند خورده اند.
این صحنه در ابتدا به نظر میرسد چندان پیوندی با داستان نداشته باشد، اما بعدا به صحنهای اساسی برای درک رابطه بین دو شخصیت اصلی فیلم یعنی کالین و دوست دختر قبلی او وال (جنینا گاوانکار) تبدیل میشود. بیشتر فیلم به نظر به هم ریخته و نامنظم میآید، تنها با دقتی بالا و در نظر گرفتن اتفاقات مربوط به گذشته میتوان متوجه شد که چقدر طراحی زیرکانهای داشته و اتفاقات با چه ظرافتی به هم پیوند خورده اند.
دیگز و رافائل کاسال
بیشتر آن هم به خاطر دو نویسنده و همچنین بازیگر فیلم دیگز و رافائل کاسال است که نقش مایلز دوست کالین را بازی میکند. این دو، ویژگیهای خاص شخصیتی خود را به شیوه پیچیدهای ارائه میدهند در حالی که تنشهای اجتماعی و شخصی شان را هم با خود دارند، و دوستیشان را با وجود تفاوت نژادی که دارند در تقابل با تمامی وقایع و وضعیتهای مختلف حفظ میکنند.
بخوانید: فیلم در روز هفتم، یک کلاسیک ورزشی پرهیجان با وجود درگیری که قبلا اشاره شد، کالین فرد خونسرد داستان نشان داده میشود. او سه روز به اتمام ممنوعیت و زندان خانگی اش مانده است و به نظر میرسد با شرایطی او را احاطه کرده است به زندان باز میگردد. دیداری اتفاقی با مایلز نهایتا به خرید اسلحه ختم میشود.
وقتی کالین درصندلی پشتی ترسیده است و با خود تکرار میکند که در این قضیه نقشی ندارد، مایلز خرید جدیدش را با بی احتیاطی نشان میدهد. خوشبختانه ماشین دوست اسلحه فروششان از صحنه خارج میشود قبل از اینکه پلیسی از راه برسد. به نظر میرسد که این فرد علاوه بر فروش اسلحه در اوبر هم کار میکند.
با حضور سفیدپوستها و افرادی که بی شباهت نیستند به کسی که باعث به زندان افتادن کالین شده بود، اوکلند به سرعت تغییر میکند. مایلز و کالین هر دو برای یک شرکت حمل و نقل کار میکنند، کالین کامیون را میراند و مایلز مسیر را مشخص میکند و کارهای فیزیکی را هم تقسیم میکنند. انگار همه مردم در حال ترک شهر هستند، تکجلوه (کمیو)ای با بازی وین نایت به صورتی نمادین نشان میدهد که مردم با رفتنشان تاریخ شهر را هم با خود میبرند. اجرای نایت به درختان بلوطی اشاره دارد که شهر اسمش را از آنها گرفته است و فیلم میگوید که «اکنون (بلوط ها) تنها روی تابلوهای شهر دیده میشوند.»
با حضور سفیدپوستها و افرادی که بی شباهت نیستند به کسی که باعث به زندان افتادن کالین شده بود، اوکلند به سرعت تغییر میکند. مایلز و کالین هر دو برای یک شرکت حمل و نقل کار میکنند، کالین کامیون را میراند و مایلز مسیر را مشخص میکند و کارهای فیزیکی را هم تقسیم میکنند. انگار همه مردم در حال ترک شهر هستند، تکجلوه (کمیو)ای با بازی وین نایت به صورتی نمادین نشان میدهد که مردم با رفتنشان تاریخ شهر را هم با خود میبرند. اجرای نایت به درختان بلوطی اشاره دارد که شهر اسمش را از آنها گرفته است و فیلم میگوید که «اکنون (بلوط ها) تنها روی تابلوهای شهر دیده میشوند.»
تنشها و نگرانیهای درونی
نقطهکور نحولات شهر را همچون چیزی شیطانی نشان میدهد و این مساله برای مایلز بیشتر از کالین عذاب آور است. ساکنین جدید میخواهند همچون شهر خودشان مدعی اوکلند باشند و مایلز به عنوان کسی که در این شهر بزرگ شده است، این را در تضاد با حقوق طبیعی خود میداند.
دیگز در نقشی که به نظر میآید نقش سخت تری بوده باشد بسیار عالی ظاهر شده است. در اوایل فیلم، کالین میبیند که افسر سفید پوستی به مرد سیاه پوست در حال فراری از پشت شلیک میکند و کالین واکنشی نشان میدهد که هم جنبه خونسردی اش (که در ارتباط با دوستانش میبینیم) را با خود دارد و هم عذاب و شکنجهای که در درونش فوران میکند.
دیگز در نقشی که به نظر میآید نقش سخت تری بوده باشد بسیار عالی ظاهر شده است. در اوایل فیلم، کالین میبیند که افسر سفید پوستی به مرد سیاه پوست در حال فراری از پشت شلیک میکند و کالین واکنشی نشان میدهد که هم جنبه خونسردی اش (که در ارتباط با دوستانش میبینیم) را با خود دارد و هم عذاب و شکنجهای که در درونش فوران میکند.
نقطه کور با شجاعتی بالا
نقطه کور در صحنههای کابوس دیدنهای کالین، تنشها و نگرانیهای درونی او را به خوبی نشان میدهد، اما فیلم وقتی تاثیرگذارتر میشود که موسیقی عالی آن، عذاب و ناراحتی کالین را منعکس میکند. فیلم از لحاظ فنی این حقیقت تلخ را نشان میدهد که سیاه بودن در آمریکا یعنی همیشه در وضعیتی پر از استرس و تشنج قرار داشتن و اینکه حتی در لحظات شادی و خوشی هم باید به شدت نگران و مراقب چهار طرفت باشی و هر لحظه منتظر خطرات اجتماعی باشی که ممکن است حتی در آرامترین شرایط هم برایت اتفاق بیافتند.
نقطه کور با شجاعتی بالا تجربیات مایلز و کالین را در مسیری متشنج قرار داده است و تقابل و تنشهای قابل تاملی را ایجاد میکند.
منبع: نقد روز
۰