گورباچف؛ همیشه تحت تأثیر آلمان
بعدها در دهه ۱۹۸۰ که گورباچف به رهبری حزب کمونیست شوروی رسید، رفتوآمدهایش به هر دو آلمان بیشتر شد و به رهبران دو کشور، از جمله هلموت کهل، صدراعظم وقت آلمان غربی نزدیکتر شد.
کد خبر :
۷۳۵۸۴
بازدید :
۹۶۲۲
"سی سال بعد [از فروریختن دیوار برلین]، میتوان این احساس را داشت که راهی که ما را تا اینجا هدایت کرده، مستقیم و هموار بود، مثل یک بزرگراه آلمان. "
این بخشی از کتاب "آینده دنیای جهانی" نوشته میخائیل گورباچف، آخرین رهبر شوروی سابق است که در آستانه سیامین سالگرد فروپاشی دیوار برلین در آلمان و فرانسه منتشر شده است. گورباچف ۸۸ ساله در این کتاب، نگرش خود را نسبت به مسائل و بحرانهای مختلف جهانی در قرن بیست و یکم مطرح میکند.
به همین دلیل، کتاب "آینده دنیای جهانی" از سوی منتقدان به عنوان "وصیتنامه سیاسی" آخرین رهبر شوروی سابق و برنده جایزه نوبل صلح توصیف شده است. گورباچف پیش از این نیز کتابهایی را منتشر و در آنها نظرات و خاطرات خود را بیان کرده است، از جمله کتاب پرفروش «پرسترویکا» که درباره اصلاحات اقتصادی او در اواخر دوران شوروی سابق است.
اما آنچه کتاب تازه گورباچف را مهم کرده، زمان انتشار آن است؛ با وجود تأکید گورباچف بر درستی فروپاشی دیوار برلین، سی سال پس از این واقعه، اروپا و جهان در وضعیت چندان مناسب و امیدوارکنندهای قرار ندارد.
خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و اوجگیری احزاب اروپاستیز در این قاره، جنگ تجاری میان آمریکا و چین به عنوان دو قدرت اقتصادی برتر جهان، پیچیدهتر شدن نزاعها و بحرانهای خاورمیانه و شمال آفریقا، تیرگی در روابط روسیه و غرب، تضعیف توافقهای بینالمللی هستهای و اقلیمی، و از همه مهمتر، خروج آمریکا از پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد که خود گورباچف یکی از امضاکنندگان آن در سال ۱۹۸۷ بود، نشانههایی از این وضعیت است.
گورباچف در این باره مینویسد: "سیاست جهانی در یک سراشیبی شدیدا خطرناک قرار دارد [..]فعالیتهای نظامی کنونی نشانههایی از یک جنگ واقعی است. " این برنده جایزه نوبل صلح در سال ۱۹۹۰ تاکید میکند که "تضمین صلح" مهمترین پیشنیاز برای حل مسائل و بحرانهای کنونی جهان است؛ از بحران تغییرات اقلیمی، تا مهاجرتهای غیرقانونی و تروریسم.
در کل، "صلح"، "آزادی" و "همکاری بینالمللی" سه کلیدواژه مانیفست سیاسی جدید گورباچف است، با این حال، او در همان ابتدای کتاب به مبهم بودن آینده جهان اشاره میکند و مینویسد: "چه کسی میتواند امروز پیشبینی کند که انسانیت در چه مسیری متحول خواهد شد؟ "
او در مقدمه کتاب "آینده دنیای جهانی" تاکید میکند که با این کتاب "من فقط میخواهم به شیوهای که رفتار میکنیم، به هدفهایی که باید داشته باشیم و به چیزهایی که باید برای حفظ نسلهای بعدی، از آنها پرهیز کنیم، بیاندیشم. "
در واقع، انگیزه نوشتن این کتاب در ۸۸ سالگی، نگرانیهای گورباچف است که از "آن چه در مدت اخیر روی داده" ناشی شده. گورباچف میگوید: "ما در یک محیط جهانیشده زندگی میکنیم، اما هنوز کاملا این امر را درک نکردهایم. ما همچنین هنوز یاد نگرفتهایم که چگونه ممکن است در این محیط به خوبی زندگی کنیم و 'همه' در آن زندگی کنند. "
او ادامه میدهد که نسبت به گذشته، اکنون سرعت اجرای سیاستها در برابر تغییرات، بسیار کند است: "من زمانی در قدرت بودم که کشورم و باقی جهان برای تغییرات اساسی به پختگی رسیده بود. ما چالشهایی را مطرح کردیم، گاهی هم در ارزیابیها اشتباه میکردیم، اما بر این باور بودیم که تغییرات تاریخی باید صلحآمیز باشد. "
این بخشی از کتاب "آینده دنیای جهانی" نوشته میخائیل گورباچف، آخرین رهبر شوروی سابق است که در آستانه سیامین سالگرد فروپاشی دیوار برلین در آلمان و فرانسه منتشر شده است. گورباچف ۸۸ ساله در این کتاب، نگرش خود را نسبت به مسائل و بحرانهای مختلف جهانی در قرن بیست و یکم مطرح میکند.
به همین دلیل، کتاب "آینده دنیای جهانی" از سوی منتقدان به عنوان "وصیتنامه سیاسی" آخرین رهبر شوروی سابق و برنده جایزه نوبل صلح توصیف شده است. گورباچف پیش از این نیز کتابهایی را منتشر و در آنها نظرات و خاطرات خود را بیان کرده است، از جمله کتاب پرفروش «پرسترویکا» که درباره اصلاحات اقتصادی او در اواخر دوران شوروی سابق است.
اما آنچه کتاب تازه گورباچف را مهم کرده، زمان انتشار آن است؛ با وجود تأکید گورباچف بر درستی فروپاشی دیوار برلین، سی سال پس از این واقعه، اروپا و جهان در وضعیت چندان مناسب و امیدوارکنندهای قرار ندارد.
خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و اوجگیری احزاب اروپاستیز در این قاره، جنگ تجاری میان آمریکا و چین به عنوان دو قدرت اقتصادی برتر جهان، پیچیدهتر شدن نزاعها و بحرانهای خاورمیانه و شمال آفریقا، تیرگی در روابط روسیه و غرب، تضعیف توافقهای بینالمللی هستهای و اقلیمی، و از همه مهمتر، خروج آمریکا از پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد که خود گورباچف یکی از امضاکنندگان آن در سال ۱۹۸۷ بود، نشانههایی از این وضعیت است.
گورباچف در این باره مینویسد: "سیاست جهانی در یک سراشیبی شدیدا خطرناک قرار دارد [..]فعالیتهای نظامی کنونی نشانههایی از یک جنگ واقعی است. " این برنده جایزه نوبل صلح در سال ۱۹۹۰ تاکید میکند که "تضمین صلح" مهمترین پیشنیاز برای حل مسائل و بحرانهای کنونی جهان است؛ از بحران تغییرات اقلیمی، تا مهاجرتهای غیرقانونی و تروریسم.
در کل، "صلح"، "آزادی" و "همکاری بینالمللی" سه کلیدواژه مانیفست سیاسی جدید گورباچف است، با این حال، او در همان ابتدای کتاب به مبهم بودن آینده جهان اشاره میکند و مینویسد: "چه کسی میتواند امروز پیشبینی کند که انسانیت در چه مسیری متحول خواهد شد؟ "
او در مقدمه کتاب "آینده دنیای جهانی" تاکید میکند که با این کتاب "من فقط میخواهم به شیوهای که رفتار میکنیم، به هدفهایی که باید داشته باشیم و به چیزهایی که باید برای حفظ نسلهای بعدی، از آنها پرهیز کنیم، بیاندیشم. "
در واقع، انگیزه نوشتن این کتاب در ۸۸ سالگی، نگرانیهای گورباچف است که از "آن چه در مدت اخیر روی داده" ناشی شده. گورباچف میگوید: "ما در یک محیط جهانیشده زندگی میکنیم، اما هنوز کاملا این امر را درک نکردهایم. ما همچنین هنوز یاد نگرفتهایم که چگونه ممکن است در این محیط به خوبی زندگی کنیم و 'همه' در آن زندگی کنند. "
او ادامه میدهد که نسبت به گذشته، اکنون سرعت اجرای سیاستها در برابر تغییرات، بسیار کند است: "من زمانی در قدرت بودم که کشورم و باقی جهان برای تغییرات اساسی به پختگی رسیده بود. ما چالشهایی را مطرح کردیم، گاهی هم در ارزیابیها اشتباه میکردیم، اما بر این باور بودیم که تغییرات تاریخی باید صلحآمیز باشد. "
کتاب "آینده دنیای جهانی" از پنج بخش تشکیل شده است: "امنیت مشترک ما"، "فهمیدن دنیای جهانی"، "نظرات سیاسی"، "در دنیای جهانی چه کسی چه نقشی دارد؟ " و "آلمان و روسیه: چه آیندهای؟ "
گورباچف در بخش اول کتاب، از نظامی شدن دوباره جهان انتقاد میکند: "تمایلات مخرب نظامی شدن اوج میگیرد و نظام محدودکننده تسلیحات هستهای هدف حمله قرار گرفته است. "
او با بازگو کردن ماجرای امضای پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد میان شوروی سابق و آمریکای دوران رونالد ریگان، و انتقاد از آمریکا برای خروج از این پیمان، مینویسد امروز از میان سه پیمان اصلی که میان این دو کشور در جهت تضمین ثبات و امنیت جهانی امضا شد، فقط یک پیمان همچنان اجرا میشود.
آمریکا در سال ۲۰۰۲ از پیمان موشکهای ضد بالستیک (ABM Treaty) که در سال ۱۹۷۲ به امضا رسیده بود، خارج شد. با این حال نه واشنگتن و نه مسکو هنوز از پیمان کاهش سلاحهای استراتژیک (START I) که در ۳۱ ژوئیه ۱۹۹۱، درست کمی پیش از فروپاشی شوروی سابق، به امضای گورباچف و جورج بوش پدر رسید، خارج نشدهاند.
گورباچف در جای دیگری از بخش اول، به "توافق پاریس برای یک اروپای جدید" اشاره میکند که سال ۱۹۹۰ زمانی که او هنوز رهبر شوروی سابق بود، در پاریس به امضا رسید: "من آن را یک بار دیگر در هواپیمایی که مرا به مسکو میآورد، خواندم. آن از یک بیانیه ساده سیاسی فراتر بود و یک مانیفست واقعی و تعهد نسبت به همه مردم جهان بود. "
آن توافق که بر پایه توافقات هلسینکی در سال ۱۹۷۳ شکل گرفته بود، به عقیده گورباچف، راهی برای به اشتراک گذاشتن ارزشهای مشترک میان کشورهای غربی با هدف ساختن آینده بود.
او تاکید میکند که این گونه توافقها محصول نسلی از سیاستمداران بود که دوران پس از جنگ جهانی دوم را تجربه کرده بودند: حتی "برخی از ما به عنوان سرباز در جنگ جهانی دوم شرکت داشتند و برخی دیگر نیز در کودکی و نوجوانی دچار تجربههای وحشتناکی از جنگ شده بودند. "
گورباچف ناامنیهای کنونی جهان را به یک "دایره جهنمی" تشبیه میکند و میپرسد که آیا راه خروجی از این دایره وجود دارد؟
او مینویسد: "بحثهای بسیار داغ خودم با مارگارت تاچر، نخست وزیر وقت بریتانیا را به یاد میآورم. یادم میآید که خیلی با او بحث میکردم و با وجود توافق درباره بسیاری از زمینهها، درباره سلاح اتمی او مواضع خود را تا آخرین لحظه حفظ کرد. "
میخائیل گورباچف و فیدل کاسترو در سالگرد انقلاب روسیه در میدان سرخ
گورباچف ادامه میدهد که به عقیده تاچر، این سلاحهای اتمی بودند که مانع یک جنگ جهانی دیگر شدند، اما یک بار، آخرین رهبر شوروی سابق نموداری از سلاحهای اتمی در جهان را به تاچر نشان داد و گفت: «آیا جالب است که بر روی یک بشکه پودر اتمی بنشینید؟»
گورباچف مینویسد: "من موفق نشدم تاچر را متقاعد کنم، و امروز هم همان استدلالهای تاچر را در آمریکا و روسیه میشنویم؛ جاهایی که هواداران سلاح اتمی بسیارند. "
او تاکید میکند که یکی از مأموریتهای مهم مذاکرات آینده به چالش کشیدن دکترینهای نظامی کنونی است. گورباچف میگوید که نه دکترین نظامی آمریکا و نه دکترین نظامی روسیه، واکنش اتمی به یک حمله غیراتمی را رد نمیکنند و پرسش در این زمینه "تاکنون پاسخ قانعکنندهای نداشته است. "
گورباچف در بخش دوم کتاب، نظراتش درباره جهانی شدن را با این پرسش آغاز میکند که "جهانی شدن به نفع چه کسی است؟ " او در ادامه با اشاره به خیزش امواج عوامگرایی در کشورهای مختلف جهان مینویسد: "حتی کشورهای بسیار پیشرفته، نمیتوانند در بلندمدت از شکل کنونی جهانی شدن بهرمند شوند. "
گورباچف "فقر" را مهمترین چالش اقتصاد جهانی میداند و مینویسد با وجود این که چین و هند توانستهاند با بهرمندی از اقتصاد جهانی میلیونها نفر را از فقر نجات دهند، اما "یک واقعیت تلخ باقی است" که صدها میلیوننفر دیگر در این کشورها همچنان فقیرند.
آخرین رهبر شوروی سابق فقط قدرتهای اقتصادی را متهم نمیکند، بلکه همه دولتها را در این زمینه مسئول میداند و در این زمینه به "سوگند هزاره" اشاره میکند که در سال ۲۰۰۰ در سازمان ملل متحد با عنوان «اهداف توسعه هزاره» مطرح شد.
این سند دارای هشت هدف عمده از جمله از بین بردن فقر، دست یافتن به آموزش ابتدایی همگانی، مبارزه با ایدز و تضمین پایداری محیط زیست، بود. اما به گفته گورباچف، پانزده سال بعد، بسیاری از ناظران از جمله خود او، از "بیعملی" دولتهای عضو سازمان ملل متحد در این زمینه انتقاد کردند.
گورباچف در بخش سوم کتاب به نظراتش درباره "سوسیال-دموکراسی" میپردازد که به آن معتقد است: "امروز، وضعیت برای سوسیال-دموکراسی و دیگر احزاب چپ اروپا و در سراسر جهان مساعد نیست. 'هجوم به سمت راست' ادامه دارد. "
او مینویسد: "یأسی که دستگاههای سیاسی به بسیاری از رأیدهندگان تزریق کردند، ضربه محکمی به احزاب چپ وارد کرد. "
گورباچف به سخنرانی خود در کنگره بینالمللی سوسالیستها در سپتامبر ۱۹۹۲ اشاره میکند که گفته بود: "تضعیف چپ، که ما در آن مشارکت داریم، به نفع دموکراسی نیست. تقویب احزاب راست افراطی، ناسیونالیستها، و بنیادگرایان، به ما نسبت به فضاهای خالی که با عقبنشینی چپ ایجاد میشود، هشدار میدهد. "
گورباچف ادامه میدهد که امروز احزاب چپ باید پایه و بنیاد جدیدی از نظر فکری و سیاسی تعریف کنند، اما برای این کار نباید ایدههای مختلف را با هم مخلوط کنند، "یا حتی ارزشهای چپ را قربانی کنند". زیرا به عقیده او، ممکن است شهروندان عادی جامعه ناامید شوند؛ یعنی کارگران و طبقات متوسط که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند و «سوسیال-دموکراتها برای آنان مبارزه میکنند. "
او همچنین در این بخش به "امکان سازگاری سیاست و اخلاق" میپردازد: "در فرهنگ و ذهن طبقه سیاسی کنونی چیزی وجود دارد که جواب نمیدهد: خودپسندی و مبارزه به هر قیمت. به دست آوردن رأی با قولهای فریبنده و محال. این به یک قانون تبدیل شده است. "
نویسنده کتاب "آینده دنیای جهانی" در بخش چهارم این کتاب به رهبری جهان از سوی آمریکا میپردازد. او میگوید که از زمان فروپاشی شوروی که همه از "امپراطوری آمریکا" سخن میگفتند، مسیر این کشور در صحنه بینالمللی، مسیر درستی ارزیابی نمیشود.
او با این وجود، به علاقه خود به مردمان آمریکا اشاره میکند و مینویسد: "من از آمریکاییها خوشم میآید. آدمهای ساده، باز، کاری و پیگیری هستند.» همچنین به تجربههای خود از سفر به آمریکا اشاره میکند و ادامه میدهد: در این دیدارها، فهمیدم که اکثریت آمریکاییها موافق نیستند که کشورشان مثل یک امپراطور عمل کند. "
با این حال، گورباچف تأکید میکند که آمریکا میتواند نقش رهبری جهان را داشته باشد، اما به شرط آن که به جای "تسلط" بر جهان، با "مشارکت" دیگر کشورها عمل کند.
او همچنین در این بخش، علاوه بر اروپا و قدرتهای نوظهور مثل چین و هند، به جهان اسلام نیز میپردازد: "تمدن اسلامی جایگاه مهمی در آینده نظم جهان خواهد داشت. "
.
گورباچف و آنگلا مرکل در سالگرد سقوط دیوار برلین
اما شاید یکی از خواندنیترین بخشهای کتاب، بخش پنجم و پایانی باشد که در آن به خاطرات شخصی خود از آلمان نیز پرداخته است: "شش ساله بودم که فهمیدم آلمانیها وجود دارند. پدرم مرا به روستای کناری برد که آلمانیهای روسیه در آن زندگی میکردند. آنجا جشنی به پا بود و پدرم برای من شیرینیهای آلمانی خرید. من به ویژه شیفته نانهای ادویهدار آلمانی شدم، شکلاتهای رنگارنگ و بیسکویتهای متنوع. ".
ولی جنگ جهانی دوم تجربه تلخی از آلمانیها را در ذهن گورباچف نوجوان حک کرد. پس از جنگ، در دانشگاه، بار دیگر با آلمانیها مراوده داشت؛ دانشجویان آلمان شرقی که در چارچوب تبادل دانشجو به روسیه میآمدند.
سفر به آلمان شرقی در سال ۱۹۶۰، اولین سفر خارجی میخائیل گورباچف جوان بود: "نظم و فرهنگ روزانه آلمان شرقی مرا تحت تأثیر قرار داد. " پانزده سال بعد، برای اولین بار به آلمان غربی رفت؛ آن زمان دیگر رئیس یک هیأت رسمی شوروی بود که از سوی حزب کمونیست آلمان برای جشن سیامین سال پایان جنگ دعوت شده بود.
بعدها در دهه ۱۹۸۰ که گورباچف به رهبری حزب کمونیست شوروی رسید، رفتوآمدهایش به هر دو آلمان بیشتر شد و به رهبران دو کشور، از جمله هلموت کهل، صدراعظم وقت آلمان غربی نزدیکتر شد.
گورباچف از فروریختن دیوار برلین به عنوان یک "انقلاب صلحآمیز" یاد میکند که بر سیاست و تحولات روسیه نیز تأثیرگذار بود.
او با یادآوری خاطراتی از پیش و پس از فروریختن این دیوار مینویسد: "در اکتبر ۱۹۸۹ [دقیقا سی سال پیش]، برای گرامیداشت چهلمین سال تأسیس جمهوری دموکراتیک آلمان (آلمان شرقی) به برلین رفتم. میدانستم که اریش هونکر (رهبر وقت آلمان شرقی)، دشمن اصلاحات در شوروی بود.
اما وقتی فعالان سازمان جوانان حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان (حزب حاکم در آلمان شرقی) از مقابل ما رد میشدند، هواداری خود را نسبت به پرسترویکا (اصلاحات) نشان میدادند. بعضی از آنها با لحن صمیمانهای به من میگفتند: گوربی (نام خودمانی گورباچف)، کمک! گوربی، با ما باش! "
گورباچف میگوید یکی از مهمترین درسهایی که از فروریختن دیوار برلین آموخت، این بود که "سیاستمداران باید حرف مردم را بشنوند. "
آخرین رهبر شوروی سابق در فصل پایانی کتاب، پیش از آنکه به روابط آلمان و روسیه در دوران جدید بپردازد، مینویسد: "آلمان در صلح متحد شد و من افتخار میکنم که در آن شرکت داشتم. "
موضوعات مرتبط
گورباچف میگوید یکی از مهمترین درسهایی که از فروریختن دیوار برلین آموخت، این بود که "سیاستمداران باید حرف مردم را بشنوند. "
آخرین رهبر شوروی سابق در فصل پایانی کتاب، پیش از آنکه به روابط آلمان و روسیه در دوران جدید بپردازد، مینویسد: "آلمان در صلح متحد شد و من افتخار میکنم که در آن شرکت داشتم. "
موضوعات مرتبط
۰