علم چیست و مؤلفههایش کداماند؟
انقلاب علمی بزرگ قرن هفدهم که با کارهای دانشمندانی نظیر گالیله و کپلر آغاز شده بود و در نهایت با سنتز بزرگ نیوتن در علم فیزیک به اوج تکامل خود رسید، تحولات بسیار بزرگی در نحوه تقابل انسان با پدیدههای طبیعت به وجود آورد.
کد خبر :
۷۳۵۹۱
بازدید :
۱۸۵۱
سینافلاحزادهراستهکناری | وقتی در مطالعات مربوط به تاریخ و فلسفه علم سخن از «انقلاب علمی» به میان میآید بیاختیار یاد کتاب دورانساز «ساختار انقلابهای علمی» اثر تامس کوهن میافتیم. کوهن در این کتاب با روشی بیسابقه تلاش میکند تا پرده از نحوه به بنبسترسیدن یک رشته علمی خاص در توجیه شواهد جدید و سپس تلاش دانشمندان برای توسعه تئوریهای جدید که توان توجیه یافتههای جدید را داشته باشند، بردارد.
کلمات و عبارتهایی مثل «پارادایم»، «قیاسناپذیری»، «حل معما»، «علم عادی»، «بحران» و «انقلاب علمی» از میراث کار فکری تامس کوهن برای پژوهندگان تاریخ و فلسفه علم به یادگار ماندهاند. در این تلقی از انقلابات علمی استفاده از کلمه انقلاب با توجه به پیشینه تاریخی کلمه و همینطور با توجه به برخی از شباهتهای ظاهری ساختار انقلابهای علمی به انقلابهای سیاسی کاملا موجه به نظر میرسد.
چه آنکه انقلابهای سیاسی هم در حالتی به وقوع میپیوندند که مشروعیت نظام سیاسی حاکم بر یک جامعه بر اثر حوادثی که نشان از ضعف عملکرد آن دستگاه است، دچار اختلال شده باشد و آن سیستم حکومتی دیگر توانایی توجیه هزینههای لازم برای ادامه خود را بهطور کامل از دست داده باشد.
در چنین شرایطی ممکن است نظام سیاسی توسط گروههای رقیبی که فکر میکنند جایگزینهای بهتری برای وضع موجود دارند، دچار چالش شود و نتواند در مبارزه با آنها بر قدرت روزافزون آنها فائق آید و ایدئولوژی حاکم نیز کارکردهای وحدتبخش خود را از دست بدهد و سرانجام سروکله وضعیت بحرانی پیدا شود و پس از رفتن نظام سیاسی به مرز فروپاشی رقبای نظام حاکم با هم به مبارزه برخیزند تا نظم جدید حاکم شود و روال انقلاب به سرانجام برسد و نظم جدید حاکم شود.
البته آنچه اینجا در مورد شباهت ظاهری انقلابات علمی و سیاسی گفته میشود صرفا برای نزدیککردن ذهن به بحث ساختار انقلابهای علمی است و خود نحوه وقوع یک انقلاب سیاسی و علمی خاص طبیعتا تابع متغیر بیشماری است که بهدستدادن یک تئوری کلی را اگر نه غیرممکن بلکه بسیار دشوار میکند.
این تئوری کلی برای توصیف ساختار انقلابها امری است که تامس کوهن با واردکردن بحث تاریخ علم به جای پرداختن بیامان به فلسفه علم (چنانکه مورد علاقه پوپر یا پوزیتویستهای حلقه وین بود) برای یافتن آن در کتاب ساختار انقلابهای علمی خطر میکند.
روال وقوع آنچه انقلاب علمی مینامیم البته چندان هم قابل مختصرسازی نیست که بتوان آن را در این فرصت محدود مورد واکاوی قرار داد و به همین دلیل چندان قصد ورود به جزئیات آن را نداریم.
فقط برای تقریب به ذهن برای خوانندگان ناآشنا به بیان ساده میتوان گفت که نظریات علمی اموری ثابت و همیشگی نیستند و چنانکه میدانیم در معرض ابطال و جایگزینی توسط نظریات بهتر قرار دارند به این ترتیب که وقتی شواهدی یافت شود که در یک حوزه خاص علمی توسط یک نظریه قابل توجیه نهایی نباشد دانشمندان به تکاپو میافتند که با واردکردن برخی فرضیات اضافی یا تغییر برخی از مفروضات تئوری موجود را دوباره قابل استفاده کنند، اما گاهی اوقات زمانی میرسد که دیگر شواهد موجود به ضرر یک تئوری به حدی میرسند که دیگر نمیتوان آن را با واردکردن فرضیات جدید یا تغییر برخی فرضیات قبلی و از این قبیل تغییرات غیربنیادی دوباره قابل استفاده کرد.
در چنین زمانی نظریه مزبور به بیان تامس کوهن دچار بحران شده است و دانشمندان و گروههای علمی مختلف از روشهای گوناگون تلاش میکنند تا جایگزین مناسبی برای آن پیدا کنند. این تلاشها از آنجا که توسط گروههای مختلف و با فاصله از هم صورت میپذیرد به بروز نظریههای موازی در مورد یک پدیده منجر میشود که به نظر تامس کوهن مؤلفههای مفهومی آنها با هم قابل قیاس نیستند.
(لازم به ذکر است که این یک تبیین بسیار ساده از مفهوم قیاسناپذیری است. برای دستیافتن به یک تبیین درست از سیر تکوین این مفهوم نزد اندیشمندان گوناگون نیاز به مباحث گستردهتر و عمیقتری خواهیم داشت.) بعد از این مرحله بهتدریج به دلایلی که به ساختارهای اجتماعی و ارتباطی جامعه علمی برمیگردند یکی از این نظریهها که توان توجیه شواهد جدید را دارا است مورد پذیرش جامعه علمی قرار میگیرد و شرایط دوباره به حالت علم عادی برمیگردد.
در حالتی که یک علم (برای مثال فیزیک اتمی) دچار بحران نشده باشد دانشمندان آن حوزه خاص با پارادایمهای خاص آن حوزه که از مجموعه مشخصی از رفرنسها و کتابهای مشهور دریافت کرده و آموزش میدهند به کار حل مسئلههای عادی همان حوزه مشغول میشوند تا دوباره بر اثر تحقیقات جدید شواهد ناسازگار جدیدی پیدا شود.
به عنوان یک مثال جامع از یک انقلاب علمی در تاریخ علم فیزیک میتوان از روال شکلگیری مکانیک کوانتومی یاد کرد که در طول حدود سه دهه به همت دانشمندان بزرگی، چون ماکس پلانک، نیلز بوهر، اینشتین، هازنبرگ و شرودینگر تکامل پیدا کرد و به عنوان جایگزین مکانیک نیوتنی و الکترومغناطیس کلاسیک در توجیه پدیدههای مربوط به ذرات زیراتمی مطرح شد.
اما مورخان علم در کنار مفهوم «انقلابهای علمی» (scientific revolution) که ناظر به جایگزینی نظریات جدید در یک رشته خاص علمی است، مفهوم «انقلاب علمی» (Scientific Revolution با حروف نخست بزرگ) را نیز به بحث میگذارند که ناظر به تحولات گسترده و عمیق کلی علم و ساختار و نحوه تولید آن در اروپای قرن هفدهم است.
انقلاب علمی بزرگ قرن هفدهم که با کارهای دانشمندانی نظیر گالیله و کپلر آغاز شده بود و در نهایت با سنتز بزرگ نیوتن در علم فیزیک به اوج تکامل خود رسید، تحولات بسیار بزرگی در نحوه تقابل انسان با پدیدههای طبیعت به وجود آورد. در این دوران، پایههای بسیاری از علوم مدرن در اروپا گذاشته شد و اروپای غربی فاصله بسیاری در زمینه تولید علم و پیشرفتهای تکنولوژیکی مرتبط میان خود و سایر نقاط دنیا ایجاد کرد.
بررسی تاریخ انقلاب علمی قرن هفدهم تنها دلمشغولی مورخین علم نیست و تمام اندیشمندان علوم انسانی معاصر به نحوی با مسائل مربوط به این حوزه روبهرو هستند. مهمترین سؤالی که همیشه در آغاز مباحث مربوط به انقلاب علمی قرن هفدهم مطرح میشود، یک سؤال بهظاهر ساده، اما عمیقا دشوار است: چرا این انقلاب علمی بزرگ در اروپا به وقوع پیوست و چرا اتفاقی شبیه به آن در حوزه تمدن اسلام یا هند یا چین رخ نداد؟ بهدستدادن یک پاسخ فراگیر به این پرسش مهم، نیازمند تأملات درازآهنگ در تاریخ اندیشه شرق و غرب است و البته ما قصد ورود به جوانب گوناگون آن را نداریم.
آنچه مسلم است، در دوران وقوع انقلاب علمی قرن هفدهم و حتی پس از آن، علاقه وافری در میان اروپاییها برای استفاده از دستاوردهای ناشی از کاربرد ابزارهای مهم آشکارسازی نظیر میکروسکوپ و تلسکوپ به وجود آمد که در حوزههای تمدنی دیگر بههیچرو شاهد آن نبودیم. شاید به اعتباری بتوان تلسکوپ را مهمترین ابزار مورد استفاده در این دوره دانست که بهکاربردن آن توانست به نحو عمیقی در درک انسان از جهان تحول ایجاد کند.
استفاده از تلسکوپ موجب شد انسان به درک واقعبینانهتری از جایگاه خود در نظام هستی دست پیدا کند و این مسئله علاوه بر فواید کاربردی بیشمار دیگر که استفاده از تلسکوپ و پیشرفت در علم نجوم و مکانیک برای تکنولوژی و دریانوردی داشت، موجب شد روحیه خاصی بر اروپای این قرن حاکم شود که به نحوی متمایز از تمام دورانهای پیشین بود. این تلسکوپ بود که استفاده از آن توانست دانشمندان را قادر به کشف قوانین حرکت اجسام کند و یافتن همین قوانین و ساختارمند کردن آنها بود که به تولد سنتز بزرگ نیوتن منجر شد.
از سویی، برای درک ساختار و نحوه کارکرد تلسکوپ نیاز به شناخت رفتار نور در محیطهای گوناگون بود و از سویی دیگر، وجود تلسکوپ بدون وجود عدسیهایی که با دقت و مهارت تراشیده شده باشند، غیرممکن بود. آیا این صرفا بازی تقدیر و از بخت خوش اروپاییها بود که بهترین عدسیتراشان دنیا از میان آنها بودند؟! شاید بله.
اما وقتی این ماشین اکتشاف عالم از طریق مسافران و تاجران اروپایی به سایر نقاط عالم برده شد، چرا مردان آن دیاران علاقهای شبیه اروپاییها به آن نشان ندادند؟ صد البته پای مؤلفه فرهنگی بسیار عمیقتری در میان است و با صرف توجه به تاریخ فراگیری استفاده از ابزارهای آشکارسازی نمیتوان دریافت که چرا علم در میان چینیها و مسلمانان مانند اروپاییها شکوفا نشد.
درباره هرکدام از این سه تمدن بزرگ غیر از اروپا، شواهد فراوانی از پیشرفتهای چشمگیر قبل از اروپاییها وجود دارد. برای مثال در تمدن اسلامی و ایرانی، حکیم عمر خیام قرنها پیش از این، با نبوغ بینظیر خود موفق شده بود یکی از دقیقترین تقویمهای جهان را که هنوز هم مایه مباهات ما ایرانیان است، ابداع کند. چرا علم نجوم در سرزمین حکیم خیام به پیشرفتهای یادشده دست پیدا نکرد؟
به هر روی انقلاب علمی قرن هفدهم به روش کار علمی سر و شکل کاملا جدیدی داد که با دورانهای قبل در محورهای گوناگون تفاوتهای اساسی داشت. دو محور بسیار مهم که علم در این دوران را از دانش پیش از آن و همینطور سایر انواع دانشهای بشری متمایز میکند، عبارتاند از ریاضیاتی شدن درک طبیعت و همینطور تکیه بر آزمایشهای علمی کنترلشده.
به هر روی انقلاب علمی قرن هفدهم به روش کار علمی سر و شکل کاملا جدیدی داد که با دورانهای قبل در محورهای گوناگون تفاوتهای اساسی داشت. دو محور بسیار مهم که علم در این دوران را از دانش پیش از آن و همینطور سایر انواع دانشهای بشری متمایز میکند، عبارتاند از ریاضیاتی شدن درک طبیعت و همینطور تکیه بر آزمایشهای علمی کنترلشده.
درک ریاضیاتی از طبیعت امری نبود که به سادگی و با تکیه بر نبوغ چند دانشمند در مدت کوتاهی به وجود بیاید. در واقع تولد ریاضیات و درک ریاضیاتی از طبیعت، سابقه چندهزارساله در تمدن بشری دارد. سومریان و تمدن بینالنهرین نخستین کسانی هستند که به شناخت ریاضیاتی از طبیعت توجه کردند.
در واقع آنچه بعدها به صورت نجوم بطلمیوسی به مدت نزدیک به یکونیمهزاره به صورتی بیرقیب بر تمام قلمرو شناخت بشر از رفتار اجرام سماوی حکمفرما بود، ریشه در کارهای اولیهای دارد که در بینالنهرین در این زمینه انجام شده بود. امروزه پیشرفتهای یونانیان باستان در هندسه و ریاضیات بر کسی پوشیده نیست. مسلمانان نیز در این زمینه کشفیات بزرگی داشتهاند که آگاهیهای به نسبت کمتری از آنها وجود دارد.
اما اینکه درک ما از طبیعت و رفتار اجسام از بزرگترین تا کوچکترینشان به ریاضیات گره بخورد و تلاش کنیم قوانین حاکم بر رفتار اجزای طبیعت را تا حد امکان به «زبان ریاضی» بیان کنیم، محصول انقلاب علمی قرن هفدهم است.
پیشرفتهای بسیار مهمی که در این دوران در شاخههای گوناگون ریاضیات حاصل شد، در نهایت منجر به کشف (یا اختراع!) حساب دیفرانسیل و انتگرال توسط نیوتن (و مستقلا لایبنیتز) شد که به فیزیکدانان و دانشمندان سایر رشتهها ابزار بسیار کارآمدی برای توصیف پدیدهها و فرایندها به زبانی کمی و دقیق و قابل اندازهگیری میداد.
«زبان ریاضی» بهتدریج در سیر تکامل خود به جایی رسید که فیزیکدانان به کمک اصول ریاضیات و هندسه میتوانستند سیستمهای نسبتا پیچیدهتر را با دقت قابل قبولی برای مقاصد کاربردی مدلسازی کرده و اعداد دارای معنای فیزیکی محسوس را از نتایج محاسبات خود استخراج کنند.
در طول چند سده گذشته تحولات فراوانی در زمینههای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در شرق و غرب عالم شاهد بودهایم، اما در این مورد که زبان ریاضیات میتواند در توصیف یا حتی فهم عمیق جهان به ما کمک کند هیچکس شک عمدهای نکرده است.
امروزه ریاضیدانان و فیلسوفان ریاضی از جهات گوناگونی این وجه کاربردیبودن ریاضیات را مورد بررسی قرار میدهند و هنوز هم زمینههای جذابی برای پرسشگری در این باب که واقعا چرا ریاضیات اینقدر خوب کار میکند و در فهم طبیعت به ما یاری میرساند، فراهم است. از دیدگاهی که قدری عرفانیتر است، بسیاری از دانشمندان دوران انقلاب علمی (نظیر گالیله) و دورانهای قبل از آن شکی نداشتند که خداوند جهان را به زبان ریاضیات آفریده است.
به طور خلاصه میتوان گفت که دوران انقلاب علمی از جهت ریاضیاتیشدن و کمیسازی درک ما از پدیدهها تأثیرات بسیار شگرفی روی نحوه کنترل انسان بر طبیعت برجای گذاشت. از جمله پدیدههایی که در دورانهای پیش از انقلاب علمی کمیسازی شده بودند، میتوان به زمان، مکان، وزن، حرکت و... اشاره کرد. اما دوران انقلاب علمی دوران اوج کمیسازی طبیعت از تمام جهات ممکن است و این کمیسازی بود که توان اندازهگیری دقیق را به دانشمندان میداد و در پرتو این اندازهگیریها بود که نظریهپردازی درباره پدیدهها ممکن میشد.
از سویی نوعی از وابستگی پیشرفت علم به پیشرفت تکنولوژی علاوهبر بحث ابزارهای آشکارسازی در کمکی که ابزارهای اندازهگیری کمی به پیشرفت علم کردند، مشهود است؛ برای مثال نظریهپردازی درباره حرکت اجسام بدون اختراع ساعتهای دقیق مکانیکی (یا هر نوع دیگر از ابزار که پیوستاری مانند زمان را به صورت کمیشده قابل اندازهگیری کند) اساسا غیرقابل تصور بود.
نکته مهم دیگر استفاده از آزمایش در فهم قوانین طبیعت است که در دوران انقلاب علمی قرن هفدهم شاهد تکامل پایههای آن هستیم. البته آزمایش و سعی و خطا (که ذاتا دو مقوله جدا هستند) در دوران پیش از انقلاب بزرگ علمی در رشتههایی نظیر کیمیاگری که درواقع نیای علم شیمی معاصر محسوب میشود، سابقه داشتند.
اما این استفاده سیستماتیک از آزمایش و بخشیدن این جایگاه مهم به معرفت ناشی از آزمایشات دقیق و کنترلشده علمی را در هر صورت باید محصول دوران انقلاب علمی قرن هفدهم دانست. این جایگاه بسیار مهم آزمایشات علمی بهعنوان شاخص بسیار مهم افتراقدهنده معرفت علمی از غیر از آن هنوز هم وجود دارد.
به این اعتبار، آزمایشات کنترلشده و نحوه کنترل این آزمایشات در آنچه که امروزه از آن بهعنوان «متدلوژی علمی» یاد میکنیم، جایگاه مرکزی دارد. در قرن بیستم هیچ بحثی از علم و متدلوژی علمی در قالب فلسفه علم بدون عطف نظر به این جایگاه مرکزی آزمایشات کنترلشده امکان طرحشدن نمییافت؛ بهعنوانمثال در نظر پوپر آنچه که علم را از غیرعلم جدا میکند، بطلانپذیری تئوریهای علمی است و این یعنی اینکه یک تئوری زمانی علمی محسوب میشود که بتوان برای آن آزمایش مبطل متصور شد.
البته بعدها علمشناسان و فیلسوفان دیگر بر این اصل بطلانپذیری مناقشات بسیاری کردند، ولی آنچه از منظر بحث ما اهمیت دارد، جایگاه مرکزی آزمایش در فلسفه علم پوپر است. بحث شایان ذکر دیگری که بهویژه از دیدگاه جامعهشناختی در تحلیل تاریخی انقلاب بزرگ علمی قابل طرح است، بحث شکلگرفتن شبکه نهادهای علمی در این دوران است.
در این دوران اروپا شاهد رشد چشمگیری در تعداد مؤسسات و نشریات علمی بود. علاوهبر افزایش تعداد دانشگاهها، نشریات علمی فراوانی در این دوره به وجود آمدند که به کار انتشار آخرین یافتههای علمی پس از داوری مطالب آنها میپرداختند.
بحث از انقلاب بزرگ علمی باید برای تمدنهای غیراروپایی از اهمیت خاصی برخوردار باشد؛ اهمیتی به مراتب بیشتر از اهمیت آن در نظر اروپاییها، چراکه آنچه موجب شد مغربزمین به مدت چند سده زودتر از سایر تمدنهای مطرح به برتری غیرقابل انکار علمی و تکنولوژیکی دست پیدا کند ریشه در همین انقلاب بزرگ دارد.
انقلاب صنعتی که سدهای پس از انقلاب علمی به وقوع پیوست، بدونشک بدون سابقه انقلاب علمی در اروپا ممکن نمیشد و از دوران پس از انقلاب صنعتی بود که فاصله سایر تمدنهای بزرگ با اروپاییها، بهویژه در تکنولوژی و امور اقتصادی و نظامی به روشنی معلوم شد. سؤالات مهمی در این زمینه هنوز بیجواب ماندهاند و پرسش از ریشهها و پیامدهای انقلاب بزرگ علمی هنوز هم ادامه دارد.
تلاش برای پاسخ به این سؤالات میتواند راهگشای بسیاری از معضلات فکری ما، بهویژه در مباحث مربوط به پیشرفت علمی باشد. ما باید بدانیم آنچه علم مینامندش از کجا آمده و مؤلفههایش چیست. نحوه گسترش و پیشرفت آن چگونه بوده و چگونه میتواند باشد؟ ما بر کدام خاک ایستادهایم و آنچه به کار ما میآید، چیست؟
۰