حاکمیت عقل؛ سلطنت ترس
«خردورزی» و «توجه به عقل» با مجموعهای از امور در تقابل قرار میگیرد و هرقدر این عوامل در جامعهای برجستهتر باشد خردورزی بیشتر به محاق میرود.
کد خبر :
۷۴۱۰۴
بازدید :
۳۳۳۶
ساسان ذوالفقاری | از مهمترین زیربناهای تعالی و پیشرفت هر جامعهای «حاکمیت خِرَد» و «قدرت خردورزی» است. اما گاهی در یک جامعه، اهالی فکر مدعی میشوند که موانعی برای خردورزی وجود دارد. برای بررسی این ادعا، با حسین شیخرضایی، دکترای فلسفه علم، استاد دانشگاه و عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و مدیر انتشارات «کرگدن» به گفتگو نشستیم تا ببینیم آیا در ایران اساساً موانعی برای خردورزی وجود دارد؟ این موانع کدامند؟ چطور باید آنها را از سر راه تفکرورزی برداشت؟ سرمایهگذاری برای عقلورزی نیازمند چه ساز و کارهایی است؟
شیخرضایی معتقد است «برخی مواقع خردورزی با مجموعهای از امور در تقابل قرار میگیرد و هرقدر این عوامل در جامعهای برجستهتر باشد خردورزی بیشتر به محاق میرود. این عوامل در مجموع همان نوع تفکر، زبان و بیانی است که عقل را بیارزش جلوه میدهد و در جامعه ما بهطور سنتی تا حدودی چنین زبان و سخنی حاکم بوده است.» استدلالهای او پیرامون این موضوع و راههای جبران آن را در این گفتگو دنبال کنید.
جناب شیخرضایی، آیا «خردورزی» در جامعه ما در تمامی سطوح بهعنوان یک «اصل» مورد توجه قرار میگیرد؟ منظور این است که آیا توانستهایم «عقلانیت» را در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی همواره ساری و جاری نگاه داریم؟
در مورد اینکه چه میزان خردورزی در یک جامعه نهادینه شده است، بدون انجام پژوهش و دسترسی به آمار نمیتوان پاسخ دقیقی ارائه کرد. اما با این حال، میتوان از عواملی سخن گفت که وجود آنها قطعاً و عملاً مانع بروز خردورزی در یک جامعه میشود.
«خردورزی» و «توجه به عقل» با مجموعهای از امور در تقابل قرار میگیرد و هرقدر این عوامل در جامعهای برجستهتر باشد خردورزی بیشتر به محاق میرود. این عوامل در مجموع همان نوع تفکر، زبان و بیانی است که عقل را بیارزش جلوه میدهد. در جامعه ما بهطور سنتی تا حدودی چنین زبان و سخنی حاکم بوده است.
ردپای چنین زبان و ادبیات عقلگریزی را در کجا بیشتر میتوان سراغ گرفت؟
ما سنتاً نوعی ادبیات عرفانی تخطئهکننده عقل داریم که در آن دو دو تا کردن، محاسبه کردن و سود و زیان کردن، مذموم است. در این ادبیات ترجیح بر این است که فردی که بهعنوان الگو معرفی میشود، از بند عقل رها شده باشد. «ضرورت رها شدن از بند عقل» مضمون و فصل مشترک بسیاری از اشعار عرفانی ما است.
همچنین در ایدئولوژی دینی، با مقامی همچون مقام تسلیم، پذیرش، تعبد مواجه هستیم و این مقام میتواند با عقل و خرد در تضاد قرار گیرد؛ بنابراین در جامعهای که «ادبیات عرفانی» و «ایدئولوژی دینی» عقل را به میزان زیادی مذموم بدانند، عقل گرایی کمتر رشد میکند و نهادینه میشود.
این دو عامل در حکم موانع اصلی خردورزی هستند. اما عللی ضعیفتر و نشانهها و شاخصهایی دیگر هم وجود دارند. یک شاخص، وجود و فراگیری «خرافات» و «شبهعلم» در جامعه است؛ از خرافات قدیمی گرفته تا شبهعلم و خرافات جدید که در درمانهای غیرعلمی و حلقههای عرفانی و... دیده میشود.
مسأله مهمتر که نسبت به موارد پیشگفته بر نهادینه نشدن خرد و خردورزی در یک جامعه بسیار میتواند اثرگذار باشد، نظام آموزش و تعلیمات عمومی یک کشور است. منظور از «نظام آموزش» و «تعلیمات عمومی» یک کشور آن دست آموزشها و تحصیلاتی است که افراد قبل از ورود به دانشگاهها کسب میکنند.
خردورزی در جامعهای توسعه پیدا میکند و نهادینه میشود که به مسأله «عقل و خردورزی»، «تفکر نقادانه» و به «شیوههای حل مسأله» در جریان آموزش اهمیت دهد؛ بنابراین کافی است نگاه کنیم مثلاً در کتابها و برنامهها و فعالیتهای درسی چقدر بر مسأله «خردورزی» تأکید میشود؛ در خصوص بیتوجهی به خردورزی در نظام آموزش و تعلیمات عمومی، با قطعیت بیشتری در جامعه خودمان میتوان سخن گفت؛ البته اینکه چرا به خردورزی در نظام آموزشیمان توجهی نمیکنیم خود معلول آن علتهایی است که پیشتر در خصوص آنها صحبت شد.
بنابراین، به اعتقاد شما خردورزی امری آموختنی است؟
بله، «عقل» امری خلقالساعه نیست که به یکباره از آسمان نازل شود یا اینکه انسانها با تواناییهای بالفعل عقلانی به دنیا بیایند. مثل هر مهارت دیگری «خردورزی» هم آموزش دادنی و تمرین کردنی است؛ کسی خردورز به دنیا نمیآید. بنابراین، برای آن باید برنامه، مواد و تمرین وجود داشته باشد؛ اما متأسفانه این موارد در نظام آموزشی ما غایب است و به اعتقاد من، این غیبت امری تعمدی است.
چرا برخی از نظامهای آموزشی باید تعمدی از سرمایهگذاری بر تفکر نقادانه غفلت کنند؟ مگر «خردورزی» با کدام منافع در تضاد قرار میگیرد؟
هرقدر به سمت نظامهای سیاسی اقتدارطلب پیش برویم که بیشتر از شهروندانشان پذیرش، تشویق و تحسین حکمرانان را میخواهند و کمتر میخواهند نقدی را از جانب آنان بشنوند، طبیعی است در نظام آموزش عمومی هم سرمایهگذاری بر تفکر نقادانه و خردورزی مستقل انجام نشود.
از این رو، به اعتقاد من، بهترین ملاک تشخیص این امر نگاه کردن به برنامه «تعلیمات عمومی» و بعد از آن نگاه کردن به «رسانهها» است؛ اینکه در رسانههایی که عمومی هستند و از پول عمومی مردم تأمین میشوند، مثل تلویزیون، چقدر میتوان نشانههای خردورزی را دید؟
بسط پیدا نکردن عقلانیت در جامعه و سرمایهگذاری نکردن بر تفکر نقادانه، میتواند ما را با چه مسائلی مواجه کند؟
بسیاری از مسائلی که امروز با آن دست به گریبان هستیم، به نوعی به همین بسط پیدا نکردن خردورزی در جامعه برمیگردد. بسیاری از مسائلی که پیرامون ما وجود دارد، از مسائل محیط زیستی تا مسائل سیاست خارجی، تبعیضات اجتماعی، دانشگاه و... مسائلی قابل حل است که کمابیش نمونههایی از آنها در کشورهای دیگر وجود داشته و الگوهایی برای حل آنها ارائه شده است، اما اینکه چرا این الگوها در کشور ما کارایی نداشته و مسائل تبدیل به بحران میشود، محل پرسش است.
چرا چیزی را که در کشورهای دیگر بارها و بارها آزموده شده نمیپذیریم؟ اینها همگی نشانهای بر فقدان و کمرمق بودن خردورزی در یک جامعه است. مسائل خیلی سادهای که میتوانسته در جامعه حل شود، تبدیل به بحران و مسأله مرگ و زندگی شده که بهدنبال آن افراد باید به شکلی دو قطبی مواضعی افراطی درباره آنها بگیرند.
گویی ما تعمداً نمیخواهیم از روشهای پذیرفته شده بینالمللی که توافق عقل بشری روی آن وجود دارد، استفاده کنیم. یکی از نشانههای مخالفت با خردورزی یا ضعیف بودن آن، این است که همیشه فکر کنیم ما یک جامعه و قبیلهای متمایز از همه عالم هستیم و بنابراین، باید همواره مسائلمان را به شکل خاصی حلوفصل کنیم؛ به تعبیری برای خود نوعی استقلال توهمی قائل شویم و بگوییم ما هیچ احتیاجی به تجربه بشری نداریم و خودمان همه مسائل را از اول با آزمون و خطا و دادن هزینه حل میکنیم. نتیجه این وضعیت، آن است که برای مسائلی که راهحل دارد همواره بهدنبال راهحل میگردیم.
اشاره کردید یکی از موانع خردورزی در یک جامعه «ساختار قدرت» است، چون میکوشد شهروندانی مطیع و غیرپرسشگر تربیت کند. فارغ از ساختار قدرت، چه مسئولیت اجتماعی برای عقلا و خردمندان یک جامعه در بسط خردورزی قائل هستید؟
مسئولیت آنان طبیعتاً مقابله با عوامل تضعیفکننده خردورزی در جامعه است؛ برای مثال، واکاوی گفتمانی که مانع از خردورزی در جامعه میشود و بررسی اینکه این گفتمان چه ریشههایی تاریخی دارد و نقد آن ریشهها.
یا مثلاً وقتی میگوییم نظام آموزشی ما «خردورزی» و «تفکر انتقادی» را آموزش نمیدهد، در این فضا، مسئولیت خردمندان این است که بهدنبال شیوههایی از آموزش باشند که خردورزی را آموزش دهد و...
عقلا و دانشمندان و روشنفکران ما در این مسیر چقدر اثرگذار بودند؟
اثرگذاری را از دو منظر میتوان بررسی کرد؛ نخست اینکه بگوییم وضعیتی که در آن به سر میبریم، محصول خردورزی اندیشمندان جامعه است و به تعبیری از حداکثر توان آنان استفاده شده است تا به این موقعیت رسیدیم، اما واقعیت این است که اینگونه نیست. با توجه به توان افرادی که در جامعه ایران زندگی میکنند، وضع ما میتوانست بهتر از این باشد.
از طرف دیگر، اگر همین افراد و تلاشهایشان نبود، وضع ما خیلی بدتر از این میشد. به هر حال، اگر همین روشنفکرانی که از مشروطه به بعد، در دوره پهلوی و بعد از انقلاب، داشتهایم و همین چند نهاد و تشکیلات نیمبندی که این روشنفکران ایجاد کردهاند نبود، وضعیت ما خیلی بدتر بود.
بنابراین، در پاسخ به پرسش شما باید گفت که اگر خود را با کشورهای پیرامونی (خاورمیانه و منطقه) مقایسه کنیم، خردمندان به یک معنا تأثیرگذار بودهاند، بالاخره سنت خردورزی و تفکر ما باعث شده تا یک اموری را جلوتر شروع کنیم؛ مثلاً، انقلاب مشروطه را ۱۵۰ سال پیش شروع کردیم که آن زمان هنوز در منطقه خبر و اثری از آن نبود؛ بگذریم از اینکه به نتیجهای نرسید، اما به هر حال، اصل آن حرکت، حرکت رو به جلویی بود.
از این رو، به اعتقاد من، خردمندان و روشنفکران به این معنا که نقطه حداقل خردورزی ما را بالا بردهاند، اثرگذار بودهاند. یعنی واقعیت این است که با وجود جریانهای جزماندیشانه در جامعه اگر همان نیروهای روشنفکر و خردورز هم نبودند ما در وضعیت بدتری به سر میبردیم و انواع گرایشهای بنیادگرایانه و ارتجاعی میان ما بیشتر بود، همانگونه که در منطقه ما فراوان است. اما از طرف دیگر، سقف خردورزی ما چندان ارتقا نیافته و هنوز حوزههای زیادی از زندگی فردی و جمعی ما وجود دارد که در آن خردورزانه عمل نمیکنیم.
منبع: روزنامه ایران
۰