چند نان میگیری درس بدهی؟
این معلمانی که به رویای استخدام دلبسته بودند، هنوز هم به همین آرزوی دور است که کار را ادامه میدهند. با خودشان میگویند که شاید دری به تختهای بخورد و واقعا معلم شوند.
کد خبر :
۸۱۳۰۸
بازدید :
۵۱۶۳
زهرا چوپانکاره | «خانم میم» با حقوق یک ساعت تدریسش میتواند ۶ تا و نصفی نان سنگک بخرد که خب همین یعنی وضعش از «آقای دال خیلی بهتر است. آقای دال اگر یک ساعت حقوقش را ببرد دم نانوایی (و نانوا هم آن چند تومان کسری را در نظر نگیرد) ۳ عدد نان ساده بدون کنجد و تشکیلات و البته به نرخ دولتی میدهند زیر بغلش.
خانم میم و آقای دال همکار هستند و این قدرت خریدشان که بین سه تا شش و نصفی نان سنگک با فرض هر نان هزار و ۲۰۰ تومان، آب میخورد، وضعیت طیفی از همکارانشان در سراسر کشور را روایت میکند. معلمانی که با ساعتی ۳ هزار و ۵۰۰ تا ۸ هزار تومان دارند در مدرسههای دولتی رشته کاردانش تدریس میکنند.
به این معلمها در قراردادها میگویند «کارمعین»، اما این معلمها نام دیگری برای خودشان دارند: «برونسپاری». این نام برونسپاری از قضا توصیف روشنتری است از وضعیت کار و حرفهشان و رابطهشان با نظام آموزش و پرورش کشور. بخشی از آموزش رشتههای کاردانش سالهای سال است که برونسپاری شده و این دسته از معلمها آنقدر برون از دایره افتادهاند که حتی اسمشان هم از معلمان خرید خدمتی و سرباز معلمها و معلمان نهضت سوادآموزی مهجورتر مانده است.
این معلمانی که به رویای استخدام دلبسته بودند، هنوز هم به همین آرزوی دور است که کار را ادامه میدهند. با خودشان میگویند که شاید دری به تختهای بخورد و واقعا معلم شوند. واقعا معلم یعنی که اسمشان دستکم در میان نیروهای مدرسه ثبت شود، بالای برگههای امتحان بچهها بخورد و آموزش و پرورش جواب ندهد که:
«شما را نمیشناسیم!» آنها از سالها پیش دارند دانه به دانه به همین امید به صف امیدواران استخدام در آموزش و پرورش میپیوندند؛ صفی که انتهایش و پس از استخدام رسمی تازه میرسد به معلمان با سابقه رسمی آموزش و پرورش که سالها است دارند به دنبال حق معیشت و همسانسازی حقوق و وضعیت کار و ... میدوند. این رویای معلم رسمی بودن، اما دست از سرشان برنمیدارد.
حدود ۴۰۰ نفر و اندی معلم هستند که هم را پیدا کردهاند. اینها بخشی از معلمانی هستند که در مدرسههای دولتی و رشته کاردانش درس میدهند: معماری، خیاطی، کامپیوتر، گیاهان دارویی و غیره. ویژگی مشترک دیگرشان این است که خودشان را با نام «برونسپاری» میشناسند.
حدود ۴۰۰ نفر و اندی معلم هستند که هم را پیدا کردهاند. اینها بخشی از معلمانی هستند که در مدرسههای دولتی و رشته کاردانش درس میدهند: معماری، خیاطی، کامپیوتر، گیاهان دارویی و غیره. ویژگی مشترک دیگرشان این است که خودشان را با نام «برونسپاری» میشناسند.
معلمانی با مدارک مختلف تحصیلی که در یکی از رشتههای کاردانش مهارت آموزشی دارند و بخشی از بدنه آموزش و پرورش را تشکیل میدهند و جاهای خالی را در مدارس پر میکنند بدون اینکه آموزش و پرورش در واقع آنها را به صورت رسمی بخشی از خود بداند.
این معلمان یکی از نتایج واگذاری آموزش به موسسههای غیردولتی هستند که سابقه حضورشان به قبل از دوران ظهور پدیده «خرید خدمتیها» بازمیگردد؛ اسامی رنگارنگی که برای کم کردن بار انسانی و مالی از روی دوش آموزش و پرورش رسمی کشور ابداع شده و نتایج غمانگیزش را در وضعیت فعلی حرفهای و معیشتی معلمانی از این دست نشان میدهد.
درست پس از شروع به کار مجلس یازدهم، همین چند روز پیش خبرگزاریها تصاویر صدها نفر از آموزشدهندگان نهضت سوادآموزی را منتشر کردند که از سراسر کشور به تهران آمده بودند و مقابل مجلس شورای اسلامی دست به تجمع زدند. کسانی که میگویند با کمترین دستمزد در مناطق دورافتاده و روستایی کشور کار کردهاند و مستحق توجه بیشتری هستند.
معلمان برونسپاری به همین گروه از معلمان هم غبطه میخورند، چون مردم لااقل اسمشان را شنیدهاند. خانم میم میگوید: «دلم میخواهد وقتی میگویم من نیروی برونسپار آموزش و پرورش هستم، مردم بگویند: آها، مثل نهضتیها، سربازمعلمها، خرید خدمتیها».
رویای کودکی، واقعیت بزرگسالی
خانم میم، معلم رشته کشاورزی در استان خراسان رضوی اول از هر چیزی کمی توضیح میدهد: «حدود ۱۰ تا ۱۲ سال است که موضوع معلمان برونسپار شکل گرفته است. یکسری رشتههای کاردانش توسط این معلمان تدریس میشوند و در این میان واسطهای بین ما و آموزش قرار دارند که آموزش و پرورش حقوق ما را به جیب آنها واریز و بعد طبق اختیار خودش برای ما واریز میکند. تابستان حقوق نداریم، ایام عید حقوق نداریم، آلودگی هوا اگر تعطیل شود حقوق نداریم».
رویای کودکی، واقعیت بزرگسالی
خانم میم، معلم رشته کشاورزی در استان خراسان رضوی اول از هر چیزی کمی توضیح میدهد: «حدود ۱۰ تا ۱۲ سال است که موضوع معلمان برونسپار شکل گرفته است. یکسری رشتههای کاردانش توسط این معلمان تدریس میشوند و در این میان واسطهای بین ما و آموزش قرار دارند که آموزش و پرورش حقوق ما را به جیب آنها واریز و بعد طبق اختیار خودش برای ما واریز میکند. تابستان حقوق نداریم، ایام عید حقوق نداریم، آلودگی هوا اگر تعطیل شود حقوق نداریم».
این حقوق مانند معلمان خریدخدمت به پاکی و آلودگی هوا و به برودت و بارشهای آسمانی بسته است؛ هر کدام که مدرسه را به تعطیلی بکشانند یعنی حقوق آن ساعتها و روز معلم پریده. «من به عنوان مراقب هم که مثلا ۴ ساعت در مدرسه حاضر شوم آن را تقسیم به دو میکنند، پول دو ساعت را به من میدهند.»
از سال ۹۶ شروع به تدریس کرده از زمانی که دستمزدش ۳ هزار و ۵۰۰ تومان در ساعت بود و حالا دستکم این مقدار بالاتر رفته، اما همه معلمان مثل او هم این بخت را نداشتهاند که چنین افزایشی ببینند. چقدر افزایش؟
«امسال از ساعتی ۸ هزار تومان برایمان میریزند، اما کد پرسنلی نداریم، در برگه حضور و غیاب دانشآموز یا در برگه ورود نمرات در بعضی مدارس و استانها اصلا اسمها هم رد نمیشود. در این قضیه البته خیلی تفاوت بین همکاران مختلف برونسپار در استانهای مختلف وجود دارد.» اینکه همین پول کی و چگونه به دست معلمان برسد دیگر بسته به آن واسطه/ آموزشگاهی است که با آموزش و پرورش قرارداد بسته است.
او میگوید که از شرکت تازهای که یکی دو سالی است با آنها قرارداد دارد راضی است، چون «هر سه ماه یکبار» حقوق میدهند، اما قبل از آن در اقساط هر از گاهی ۱۵۰ یا ۳۰۰ هزار تومانی حقوق میگرفت که دیگر نمیدانست کدام بخشش را به چه زخمی بزند. در سه سال گذشته هم بالاخره رنگ بیمه را به خود دیده که به اندازه همان دو روز در هفته برایش رد میشود و حالا مجموعه سابقه کارش در این سه سال حدود هفت ماه شده.
تصویر این رویای معلمی که از بچگی با خانم میم بوده است قرار نبود اینگونه از آب دربیاید، دست کم در ذهن او قرار بود همهچیز یک رنگ دیگری داشته باشد و کمی شبیهتر به آن تصویر کودکی که مهمترین شاخصهاش درس دادن پای تخته بود:
«بچه که بودم با گچ روی در خانهمان برای بچههای همسن یا کوچکتر از خودم مینوشتم و به آنها درس میدادم. علاقهام بود. خیلی از کسانی که میشناسم بعد از مدتی این شرایط کاری را رها کردند و رفتند ولی من ماندم، چون کارم را دوست دارم.
یکسری از من هم بیشتر بودهاند، ۱۰ سال است دارند با این شرایط کار میکنند، اما به ما میگویند بروید سمت مدارس غیرانتفاعی؛ خودتان را هدر ندهید لااقل بیمه و حقوق درست بگیرید.» باز یادآوری میکند که شرکت طرف قراردادشان حالا آدم «باانصافی» است که لااقل سه ماه یکبار حقوق را به آنها میدهد، اما آخرین حقوقی که گرفته مال زمان پیش از کرونا است و خیلی هم مطمئن نیست که این روزها و ماهها قرار است چطور با آنها حساب و کتاب کنند.
«پول اینترنت را که خودمان باید بدهیم، خیلی از همکاران من هستند که حتی نتوانستند وارد سامانه شاد شوند، من هم به خاطر مدیر مدرسه بود که توانستم به نحوی وارد شوم. چون ما کد پرسنلی که نداریم، روز معلم نشده یک لوح ناقابل به ما بدهند. توی برخی مدارس حتی در جلسه دبیران هم شرکتمان نمیدهند. خیلی در حق ما بیانصافی میشود.»
امسال (از ابتدای مهر) خانم معلم ساعتی ۸ هزار تومان حقوق میگیرد، اما از سایر نقاط کشور خبر دارد که این حقوق به ساعتی ۶ هزار، ۵ هزار و ۳ هزار و ۵۰۰ تومان هم میرسد. «در این شرایط که اتوبوس ۶۵۰ تومان است با این پولها باید چه کرد؟ من خودم دو تا اتوبوس سوار میشوم تا به مدرسه برسم.»
حالا این پول هر ساعت را باید ضرب در ساعتی کرد که مدرسه به آنها اعلام نیاز میکند؛ او ۱۶ ساعت در هفته کار میکند، بعضیها ۱۱ ساعت، بعضیها هم بسته به نیاز بیشتر میروند. شغل معلمی برای خانم میم با این حقوق و این ساعت کاری، ماهی کمی بیشتر از ۵۰۰ هزار تومان درآمد دارد.
از اول مهر تا اول بهمن با حساب روزهای تعطیل در مجموع یک میلیون و ۸۰۰ هزار و خردهای حقوق گرفته است و بابت این عدد و رقمها تا به حال قراردادی هم در دست نداشته است، میگوید در این ۶ سال سابقهاش نشده که پای برگه قراردادی را امضا کند و لااقل یک کپی از آن دست خودش باشد.
قرارداد برگهای است که در دفتر مدرسه امضا میشود و در دست امضاگیرندگان میماند. معلم فقط میداند جایی روی کاغذی که نمونهاش را خودش ندارد، امضایی پای شرایط کاریاش هست.
پس روی چه حسابی میروید سر کار؟
«خودمان را سپردهایم دست خدا.»
خانم میم با لیسانس کشاورزی از ۲۵ سالگی دارد درس میدهد و معلمی میکند و این معلمی با آن تصویر کودکی تفاوت بسیار دارد. در کودکی همین که آدم میایستاد پای تخته و رویش با گچ مینوشت و به بچهها درس میداد معلمی بود.
آن موقع نمیدانست بیمه و ساعت کاری و قرارداد یعنی چه. حالا عوارض معلمی برایش مشخصتر شده است. معلمی یعنی در روزهایی که به حضورش در مدرسه نیازی نیست برود کارگاه خیاطی: «در یک کارگاه مربوط به لباسهای بیمارستانی کار میکنم. هر کاری که از دستم برآید آنجا انجام میدهم، آچار فرانسهام.»
ما شما را نمیشناسیم
آقای دال دو سال است در یکی از مدارس آذربایجان غربی کشاورزی درس میدهد. بین او و آموزش و پرورش هیچ رابطهای جز قراردادی که هر طرف با شرکت واسطه بستهاند، نیست، به قول خودش وقتی به آموزش و پرورش میروند هم جواب این است: «ما که شما را نمیشناسیم.»
قرارداد امسال هنوز با آنها بسته نشده، اما مبنای حقوقی سال قبلش ۳ هزار و ۵۰۰ تومان در ساعت بوده است. او در هفته ۱۲ ساعت تدریس میکرده و حقوقش ماهانه که نه، هر از گاهی برایشان واریز میشود. او هم مقیاس زمانی آخرین حقوق دریافتیاش را با «قبل از کرونا» گذاشته است:
«به ما گفتند حقوق پارسال است، حدود یک میلیون و ۳۰۰ تومان بود. دقیقش یادم نیست.» آقای معلم درسخوانده مقطع کارشناسی ارشد رشته کشاورزی که درست یادش نمیآید آن یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان (که بابت تمام سال قبل دریافت کرده) خردهای هم داشته یا نداشته، خرج زندگیاش را با رانندگی تاکسی درمیآورد. آقای دال چرا با این شرایط هنوز به این کار ادامه میدهید؟ «فقط به این امید که آموزش و پرورش جذب کند.»
تا حالا که خبری از جذب نبوده، حتی کسی دلخوشی جذب هم نداده است برای همین این جمع از معلمان برونسپار که او در شهرستان خودشان میشناسد هر کدام گوشهای به کاری مشغولند؛ کشاورزی، رانندگی، فروشندگی. انگار که معلم بودن با حقوقهایی که حتی وقتی واریز میشوند حکم یک شوخی تلخ را دارند، تنها برای روز مبادا است که مگر دری به تختهای بخورد و آموزش و پرورش درهای استخدام را به رویشان بگشاید. هنوز برای جذب در آموزش و پرورش امید دارید؟
«فکر کنم اگر امسال تا پاییز نتوانم استخدام شوم دیگر به نظرم نمیرسد که بتوانم بروم سر کلاس.» میگوید در شهرستان آنها کسانی که مدرک فوق لیسانس و دکتری دارند معمولا ساعتی ۵ هزار تومان میگیرند. او هم دنبال مدرکش نرفته که دارد با پایه لیسانس حقوق میگیرد: «ارشدم را تمام کردم، اما گفتم هر وقت حرف استخدام شد بروم دنبال صحافی پایاننامه و گرفتن مدرک، چون صحافی هم خرج دارد.»
خانم واو معلم طراحی دوخت است، با مدرک فوق دیپلمش در یک آموزشگاه خیاطی در استان کرمانشاه مشغول بوده که یکی از همکارانش خبر داده که چنین موقعیتی در آموزش و پرورش هست و از پارسال تا الان دارد معلمی را تجربه میکند: «بابت پارسال که ۱۴ ساعت در هفته کار میکردم، فروردین امسال ۲ میلیون و خردهای گرفتم.»
او میگوید مبنای دریافت حقوق آنها ساعتی هزار و ۳۵۰ تومان که این عدد البته با مضربی که در تعداد دانشآموزان کلاس میشود عدد سالانهاش رسیده به دو میلیون و خردهای. خواسته اصلیاش در مورد پرداخت این حقوق چیست؟ «حقوق هر سال را همان سال بدهند، نگذارند برای سال بعد».
وقتی آن ۲ میلیون تومان را برایتان ریختند فکر کردید با این پول چه میتوانید بکنید؟ «هیچی. چه کار میتوانم بکنم؟ دو تومان را هم اگر همان سال قبل داده بودند باز فرق میکرد.» دریافت حقوق به صورت ماهیانه در میان معلمان برونسپاری تقریبا معنایی ندارد. در میان این سه نفر همان خانم میم از خراسان رضوی بخت بلندتری دارد که هم ساعتی ۸ هزار تومان حقوق میگیرد و هم اینکه هر سه ماه یک بار میتواند دریافتی داشته باشد.
«درست است که رسمی نیستیم، اما مثل باقی معلمها کار میکنیم، اما روز معلم حتی یک کارت تبریک هم نمیگیریم.» اسم کلاسش هم به اسم خودش نیست، نامی از او در مدرسه دستکم به صورت رسمی برده نمیشود.
همه آنچه سهم او است این است که یک مربی است، طرف قرارداد یک آموزشگاه خیاطی که به مدرسه فرستاده شده: «شاید فرجی شد. شاید بتوانیم از طریق نمایندهها کاری کنیم تا از این بلاتکلیفی درآییم.» چشم آنها به معلمهای نهضت سوادآموزی است.
دارند فکر میکنند شاید یک روزی خودشان هم جمع بشوند و بروند دست به دامن خانه ملت شوند. میخواهید بروید جلوی مجلس چه بگویید؟ خواستهتان چیست؟ «حداقل یک کد پرسنلی به ما بدهند که یک جایگاهی در مدرسه داشته باشیم. توقع بالایی که نیست.
الان نهضتیها دیگر دارند استخدام میشوند، حالا یک گوشه چشمی هم به ما بکنند، چون ما هم داریم مثل باقی معلمها کار میکنیم.» امیدی دارید؟ «نمیدانم».
۰