هرمان هسه؛ از کتابفروشی تا جابزه نوبل ۱۹۴۶
سرگذشت هرکسی، هر قدر هم به ظاهر بیاهمیت باشد، پر است از نکتههای شایسته توجه و تامل، تقریبا در همه این رمانها، داستان زندگی خودش را با تغییراتی نه چندان بزرگ، بازآفرینی و روایت کرد.
کد خبر :
۸۳۳۸۷
بازدید :
۶۱۵۹
هرمان هسه میگفت: زندگی هر کسی، گذرگاه تنگ و پرپیچوخمی است به سوی خودش و هیچ انسانی در عبور از این گذرگاه، در این که کاملا خودش باشد کامیاب نشده است.
تابستان ۱۸۷۷ در کالو واقع در جنوب آلمان، در خانوادهای مومن به آیین پروتستان متولد شد و بیشتر سالهای کودکی و نوجوانیاش در فراگیری آموزههای دینی گذشت. اما زمانی که خودش را شناخت از اعتقادات خانوادگی و شناسنامهای دل کند و به امید رسیدن به حقایقی والاتر از آن چه پدرانش نسل پشت نسل تکرار میکردند مسیر دیگری برای زندگیاش برگزید.
درباره فرهنگ و باورهای مردم شرق و غرب جهان مطالعه و تحقیق کرد و با برخی اعتقادات چینیها و هندیها همدلی نشان داد، اما ریشههایش در عمق خاک آیین پروتستان باقی ماند. در کلاین و واگنر نوشت: «همه آنها از بودا و شوپنهاور گرفته تا عیسی و حکمای یونان این تعلیم را داده بودند.
تنها یک حکمت، یک عقیده و یک فلسفه وجود دارد: دانایی به آن که خدا در درون ماست و راستی که در مدارس، کلیساها، کتابها و قواعد فاضلانه عجب بدآموزی و تحریفی از مطلب میکنند.»
میگویند - و نمونههای دیگری هم برای تایید این سخن وجود دارد - که تحصیل اجباری در مدارس دینی و سختگیری معلمانش بود که او را از دین دلزده و به عصیان تحریک کرد. چون نمیخواست مثل پدرش مبلغ دینی شود از آسودگی در پناه خانه و مسیر امنی که برای آیندهاش ترسیم کرده بودند فاصله گرفت و چند شغل مختلف، از کارگری گرفته تا کتابفروشی را تجربه کرد.
میگویند - و نمونههای دیگری هم برای تایید این سخن وجود دارد - که تحصیل اجباری در مدارس دینی و سختگیری معلمانش بود که او را از دین دلزده و به عصیان تحریک کرد. چون نمیخواست مثل پدرش مبلغ دینی شود از آسودگی در پناه خانه و مسیر امنی که برای آیندهاش ترسیم کرده بودند فاصله گرفت و چند شغل مختلف، از کارگری گرفته تا کتابفروشی را تجربه کرد.
حداقل ۱۴ رمان نوشت و، چون معتقد بود «سرگذشت هرکسی، هر قدر هم به ظاهر بیاهمیت باشد، پر است از نکتههای شایسته توجه و تامل» تقریبا در همه این رمانها، داستان زندگی خودش را با تغییراتی نه چندان بزرگ، بازآفرینی و روایت کرد.
اولین رمانش، پتر کامنتسیند (۱۹۰۴) داستان نوجوانی است که در واکنش به اختناق خانه، طغیان میکند و بدرفتاری را با سرکشی پاسخ میدهد. در دمیان (۱۹۱۹) و نیز در نارسیس و گلدموند (۱۹۳۰) که هر دو در میان بهترین نوشتههایش جای میگیرند، به تقابل دو دنیا، دنیای معصومیت و خامی با دنیای تجربه و کشف پرداخت و در سیدارتها (سیذارتها) (۱۹۲۲) ماجرای سفر به درون خویشتن را روایت کرد.
اولین رمانش، پتر کامنتسیند (۱۹۰۴) داستان نوجوانی است که در واکنش به اختناق خانه، طغیان میکند و بدرفتاری را با سرکشی پاسخ میدهد. در دمیان (۱۹۱۹) و نیز در نارسیس و گلدموند (۱۹۳۰) که هر دو در میان بهترین نوشتههایش جای میگیرند، به تقابل دو دنیا، دنیای معصومیت و خامی با دنیای تجربه و کشف پرداخت و در سیدارتها (سیذارتها) (۱۹۲۲) ماجرای سفر به درون خویشتن را روایت کرد.
راستش گرگ بیابان (۱۹۲۷) را که شاید عجیبترین و به نوعی خاصترین رمان او هم باشد سالها پیش خواندم و چیز زیادی از آن نفهمیدم، اما طبق تفسیر مارینا هانت (سایت د. کالچر تریپ) هسه در آن از زبان مردی جامعهگریز به ارزشهای عام طبقه متوسط تاخت و ضرورتهای زندگی اجتماعی را به مفاهیمی مثل همزیستی گلهوار و عافیتطلبی تنزل داد.
بازی مهرههای شیشهای (۱۹۴۳) را که آخرین رمان کامل او هم شناخته میشود و رگههایی از اندیشههای نیچه هم در آن مشهود است نه در آلمان که با چند سال تاخیر در سوییس منتشر کرد، زیرا بعد از مخالفت علنی با نازیسم، ناشرهای آلمانی از پذیرش نوشتههای او طفره میرفتند.
سال ۱۹۴۶ جایزه نوبل ادبی را بُرد، اما در روزهای منتهی به مراسم اهدای جایزه بیمار و به ناچار در سوییس ماندگار شد. متنی برای متولیان جایزه نوشت که در آن به صلح، عقلانیت و ساختن تمدن و جهانی نو بر این دو شالوده اشاره میکرد و همچون یک آلمانی شرمنده از نازیسم، از ضرورت طرد نژادپرستی و جنگطلبی سخن میگفت. هسه ۸۵ سال عمر کرد و تابستان ۱۹۶۲ در چنین روزی، در سوییس از دنیا رفت.»
سال ۱۹۴۶ جایزه نوبل ادبی را بُرد، اما در روزهای منتهی به مراسم اهدای جایزه بیمار و به ناچار در سوییس ماندگار شد. متنی برای متولیان جایزه نوشت که در آن به صلح، عقلانیت و ساختن تمدن و جهانی نو بر این دو شالوده اشاره میکرد و همچون یک آلمانی شرمنده از نازیسم، از ضرورت طرد نژادپرستی و جنگطلبی سخن میگفت. هسه ۸۵ سال عمر کرد و تابستان ۱۹۶۲ در چنین روزی، در سوییس از دنیا رفت.»
۰