فیلسوفی که «دانایی» را به «توانایی» پیوند زد
در فلسفۀ یونان و قرون وسطی، معرفت یا دانایی به خودی خودش فضیلتی محسوب میشد که از هر دارایی دیگری ارزشمندتر بود؛ اما جهان امروز معمولا دانش را فقط زمانی ارزشمند میداند که بتواند به «غلبۀ» ما بر جهان اطرافمان کمک کند. یکی از سرچشمههای این نگاه جدید را باید جایی در قرن هفدهم و در آثار فرانسیس بیکن جستجو کرد.
فرادید| فرانسیس بیکن (۱۵۶۱-۱۶۲۶) فیلسوف تجربهگرای بریتانیایی شخصیت مهمی بود، چون کمک زیادی به توسعه علم مدرن کرد. او باور داشت اگر بخواهیم دنیای اطراف خود را بشناسیم، مشاهده، آزمایش و تجربه بسیار مهم هستند. او این موارد را در طول زندگی خود رعایت کرد، بنابراین شناخت این متفکر رنسانس برای شناخت تفکر علمی مدرن ضروری است.
به گزارش فرادید، این مقاله به دنبال پاسخ تعدادی از پرسشهاست: او که بود؟ چگونه به فلسفه کمک کرد؟ مهمترین کار و تعیینکنندهترین دیدگاه او چه بود؟ و منظور او از «دانایی توانایی است» چه بود؟
فرانسیس بیکن که بود؟
پرتره بیکن اثر پل ون سامر اول، ۱۶۱۷
فرانسیس بیکن (۱۵۶۱-۱۶۲۶) فیلسوف و دولتمرد انگلیسی بود که در اواخر دوران رنسانس میزیست. او بیشتر به دلیل مشارکت در توسعه روش علمی شناخته شده است و به همین دلیل است که او معمولاً به عنوان یکی از بنیانگذاران علم مدرن و تجربهگرایی شناخته میشود.
او در ۲۲ ژانویه ۱۵۶۱ در خانه یورک نزدیک اِستِراند لندن به دنیا آمد و در کالج ترینیتی در دانشگاه کمبریج تحصیل کرد. بیکن حین تحصیل در کمبریج با ملکه الیزابت ملاقات کرد. ملکه تحت تأثیر هوش بالای او قرار گرفت. بیکن افزون بر مشارکتهای علمی، به عنوان صدراعظم انگلیس در زمینه حقوق، سیاست و فلسفه کمکهای قابلتوجهی کرد.
مطالعاتش او را به این باور رساند که روشها، نتایج و دادههایی که زمان او به کار گرفته میشدند، اشتباه بودند. او نارضایتی شدیدی از روش استنتاج ارسطو ابراز کرد؛ روشی که از نظر بیکن ملالآور، بیحاصل و اشتباه به نظر میرسید. به همین دلیل او روشی برای خودش ابداع کرد و به همین دلیل است که تا به امروز، او به عنوان فیلسوفی شناخته میشود که در دوره رنسانس به پیشرفت علمی کمک زیادی کرد. اما فلسفه او واقعاً متشکل از چه چیزی بود؟ چرا او اینقدر مهم است؟ و چه نوع روش علمی ارائه کرد؟ در ادامه به این پرسشها پاسخ خواهیم داد.
معرفتشناسی و علم مدرن
پرتره جان لاک، اثر گادفری نلر، ۱۶۹۷
بیایید با سهم او در معرفتشناسی (نظریه معرفت) آغاز کنیم. بیکن در طول زندگیاش، علاقه فزایندهای به کاوش علمی جهان داشت. متفکران آن زمان، رویکرد فلسفی به بررسی واقعیت با استفاده از عقل محض را رد میکردند. آنها معتقد بودند چنین روشی، دانش دقیقی به ارمغان نمیآورد و بیش از حد حدس و گمانی است. دانش واقعی با استفاده از تجربه ما، همراه با روشهای مشاهده و آزمایش متولد میشود. بیکن هم این عقیده را داشت. در واقع، او شخصیت پیشرو در ترویج این دیدگاه بود.
بیکن از رویکرد جدیدی برای کسب دانش حمایت کرد که بر مشاهده، آزمایش و استدلال قیاسی تأکید داشت. او باور داشت دانش علمی باید مبتنی بر شواهد تجربی باشد نه اینکه صرفاً بر سنت، مرجعیت یا استدلال انتزاعی تکیه کند. بیکن بر اهمیت جمعآوری دادهها از طریق مشاهده سیستماتیک و انجام آزمایشات برای آزمودن فرضیهها تأکید داشت. به همین دلیل او اغلب به عنوان یکی از بنیانگذاران علم مدرن و تجربهگرایی در نظر گرفته میشود. هرچند ممکن است به نوشتههایی برخورد کنید که نشان دهند جان لاک (۱۶۳۲-۱۷۰۴) پدر تجربهگرایی مدرن است، اما بیکن متفکری بود که تجربهگرایی را پیش از لاک باور داشت و آن را ترویج کرد.
تأثیر ارسطو
نسخه رومی نیمتنه برنز یونانی ارسطو از جنس سنگ مرمر، لیسیپوس، قرن ۳۳۰ قبل از میلاد
حمایت از علم مدرن سبب شد بیکن اعلام کند «دانش قدرت است». البته منظور او یک توانایی روحی یا معنوی نبود، آنگونه که گذشتگان به آن اعتقاد داشتند بلکه منظور او دانشی بود که قابلیت توانمندسازی افراد و جوامع را برای غلبه بر طبیعت و سلطه یافتن بر آن دارد. او باور داشت انسانها با کسب دانش و درک جهان طبیعی قادرند بر آن تسلط پیدا کنند و از منابع آن به نفع خود بهره ببرند. به این دلیل، از نظر بیکن، دانش صرفاً چیزی «نظری» یا «انتزاعی» نیست، بلکه دارای مقصود «عملی» است. دانش افراد را قادر میسازد آگاهانه تصمیم بگیرند، مشکلات را حل کنند و به اهداف خود برسند: با کسب دانش، فرد قدرت کسب میکند.
خیلی قبل از زمان بیکن، ارسطو کتاب ارغنون (ارگانون به انگلیسی Organon) خود را منتشر کرد که در آن منطق خود را ارائه کرده بود. ترجمه کلمه یونانی که ارسطو از آن استفاده کرد یعنی Organon، ابزار و وسیله است. آنچه ارسطو به آن اشاره میکند این است که منطق، ابزار نهایی برای کسب دانش و مهارت اساسی ذهن است که افراد میتوانند با استفاده از آن به حقیقت دست یابند. ارسطو در کتاب خود گفته است که روش استنتاج مبنای اصلی هر منطق ذهن است. روشی است که ما میخواهیم برای به دست آوردن دانش خاصی استفاده کنیم که کاملاً درست است.
کتاب «ارغنون جدید» فرانسیس بیکن: ابزار جدید
پرتره بیکن، هنرمند ناشناس، حدود سال ۱۶۱۸
بیکن کتاب ناووم اورگانوم (Novum Organum) خود را منتشر کرد که در آن استفاده از ابزار جدید (روش قیاسی) را معرفی میکرد. بیکن در این کتاب روشهای سنتی کسب دانش را نقد کرده و رویکرد جدیدی ارائه میکند که بر مشاهده، آزمایش و استدلال قیاسی تأکید دارد. ایده اصلی در این اثر بیکن، پیشنهاد روش جدیدی برای تحقیق علمی است که به پیشرفت دانش و بهبود زندگی انسان منجر شود. بیکن میگوید روش قیاسی ارسطو مبتنی بر عقل محض است و از هرگونه مشاهده و بررسی فیزیکی دنیای واقعی جداست. بیکن در عوض، پیشنهاد میکند که دانش باید بر پایهی محکمی از شواهد تجربی بنا شود که از طریق مشاهده و آزمایش دقیق بهدست میآیند.
بیکن از جمعآوری سیستماتیک دادهها، فرمولبندی فرضیهها و آزمایش آن فرضیهها از طریق آزمایشهای کنترلشده حمایت میکند. به این ترتیب او به روشی دست یافت که کاملاً مخالف روش ارسطو است، روش استقرایی. روش استقرایی شامل نتیجهگیری کلی بر اساس مشاهدات یا آزمایشات خاص است. از سوی دیگر، روش قیاسی ارسطو مسیر معکوسی داشت: نتیجهگیریهای خاص بر اساس مشاهدات کلی. با داشتن این ساختار، روش قیاسی نمیتواند دانش ما را گسترش دهد و ما را با دانشی که قبل از شروعِ به کارگیری این روش هم داشتیم، باقی میگذارد و این همان چیزی است که بیکن به آن اعتراض کرد. او آن را رد کرد چون در آن روش ما قادر به کسب دانش اضافی نیستیم، در حالی که روش استقرایی که بیکن پیشنهاد میکند ما را قادر میسازد دانش جدیدی به دست آوریم.
چهار «بت» فرانسیس بیکن
مجسمه فرانسیس بیکن در کلیسای کوچک ترینیتی کالج، کمبریج
از آنجا که پیش از این به ایده اصلی کتاب Novum Organum بیکن اشاره کردیم، وقت آن است که به مفهوم او از «بتها» نگاهی بیندازیم.
پیش از معرفی روش استقرایی به عنوان روش علمی جدید، بیکن وقت صرف کرد تا خطاها و مغالطههای مختلف در عقل و درک بشر را توضیح دهد. منظور از «بتها» در بیان بیکن در واقع منابع مختلفی از خطا و سوگیری هستند که میتوانند مانع درک انسان شوند. این بتها نتیجه سنت طولانیمدت استدلال هستند که روش تفکر انسانها را شکل داده است.
او چهار نوع بت را مشخص میکند که هر کدام نماینده موانع مختلف برای دستیابی به معرفت واقعی هستند. برای مثال بتهای «قبیله»، در طبیعت انسان ذاتی هستند و از تمایلات و محدودیتهای مشترک ذهن انسان ناشی میشوند. آنها شامل تمایل به سادهسازی پدیدههای پیچیده، تحمیل الگوها در جایی که وجود ندارند و تحت تأثیر تعصبات یا پیشداوریهای شخصی هستند. بتهای قبیله از طبیعت مشترک انسانی ما سرچشمه میگیرند و میتوانند درک ما از واقعیت را مخدوش کنند.
غار و بازار
مجسمه بیکن در کتابخانه کنگره در واشنگتن دی سی، اثر کارول ام. هایسمیت
بتهای «غار» به تعصبات و محدودیتهای فردی هر فرد اشاره دارد و از پیشینه، تجربیات، تحصیلات و دیدگاههای خاص فرد ناشی میشوند. بیکن میگوید مردم تمایل دارند جهان را از طریق «غار» یا دیدگاه شخصی خودشان ببینند، رویکردی که میتواند منجر به تفسیرهای ذهنی و تحریف واقعیت شود. به همین دلیل او این مغالطات را «بت غار» مینامد.
بتهای «بازار» از استفاده از زبان و ارتباطات ناشی میشود و به سوءتفاهمها و ابهاماتی اشاره میکند که میتواند از ماهیت نادقیق و ناکامل زبان انسانی ناشی شود. بیکن میگوید کلمات میتوانند مبهم باشند و معانی متعددی داشته باشند یا در معرض تفسیر نادرست قرار گیرند که منجر به سردرگمی و اشتباهات در درک میشود. بتهای «تئاتر» نیز از نظامهای فلسفی و فکری، ایدئولوژیها یا عقایدی نشأت میگیرد که مردم قبول میکنند و به آن وابسته میشوند. آنها نتیجه پذیرش غیرانتقادی باورهای سنتی، چارچوبهای فلسفی یا نظریههای گمراهکننده هستند. بتهای تئاتر میتوانند آزادی فکری را محدود کنند و جلوی بینشها و اکتشافات جدید را بگیرند و آنها را مثل نمایشی نشان دهند که در تئاتر میبینیم و بازتابی از واقعیت است، اما در حقیقت، این بازیگران هستند که در یک سناریوی واقعیت ساختهشده بازی میکنند.
تاثیرات بیشتر فرانسیس بیکن
صفحه نخست یک نسخه از Novum Organum بیکن در سال ۱۷۷۹
ذکر این نکته ضروری است که بیکن خود روش استقرایی را اختراع نکرده است. ارسطو مدتها پیش از بیکن در مورد روش استقرایی میدانست و مطالب زیادی در مورد آن نوشت، اما همچنان روش قیاسی را ترجیح میداد. از آنجا که ما به اهمیت استدلال علمی که بیکن در مورد آن موعظه میکرد پرداختیم و دریافتیم اصل «دانش قدرت است» او به چه معناست، بیایید نگاهی به اهمیت فلسفی و تأثیر بیشتر فرانسیس بیکن بیندازیم. مهمترین جنبه از کار او این است که معمولاً او را یکی از پایهگذاران روش تجربی در علم میدانند.
بیکن از مشاهده سیستماتیک، آزمایش و استدلال استقرایی به عنوان مبنایی برای کسب دانش در مورد جهان طبیعی حمایت میکرد. تأکید او بر جمعآوری دادهها و انجام آزمایشات، زمینه را برای توسعه روششناسی علمی مدرن فراهم کرد. ایدههای بیکن نقش مهمی در زمینه گستردهتر انقلاب علمی در طول قرن هفدهم ایفا کرد. از آنجا که او خواستار رویکرد جدیدی به دانش بود و فلسفه و مکتب سنتی ارسطویی را نقد میکرد، زمینه را برای ظهور رشتهها و چارچوبهای علمی جدید هموار کرد. در نهایت، تأکید بیکن بر استقرا، چارچوبی روششناختی برای تحقیقات علمی فراهم کرد که امروزه همچنان در تحقیقات علمی دارای اهمیت باقی مانده است.
مترجم: زهرا ذوالقدر