پدر

  • من توی مغازه همراه پدرم کار می‌کردم و می‌دانید چه رنجی می‌کشیدم وقتی می‌دیدم من باید با کفش‌های پاره زندگی کنم و پدرم…

    ۱۴۶۷۹
  • نمی‌دانم چطور شد که پسرم آتش گرفت. او خودش را به حمام رساند، من هم فرش را رویش انداختم تا آتش را خاموش کنم. من اصلا…

    ۳۰۷۲
  • مدت‌ها بود که با دو دخترم مشکل داشتم و این اختلافات خانوادگی روز به روز بیشتر می‌شد. درنهایت تصمیم به قتل آن‌ها گرفتم.…

    ۱۴۶۹۱
  • روز حادثه به بهانه گردش پدرم را سوار خودرو کردم و روانه جاده چالوس شدیم. تصمیم گرفته بودم این مرد بداخلاق را با ماشین…

    ۱۱۵۹۵
  • راستش بعد از کشتن مادر و برادرم کمی ناراحت بودم، اما از کشتن پدرم به هیچ وجه حس بدی نداشتم. او باید می‌مرد.

    ۱۳۸۷۷
  • وقتی دخترم برگشت من خیلی عصبانی شدم و گفتم چرا بدون اینکه به من بگوید به سفر رفته است. من و نسترن دوباره با هم دعوا…

    ۱۲۱۷۵
  • به غیر از این‌ها متوجه شدم که همه اموالش را نیز به نام دو خواهرم کرده است. وقتی از کانادا به ایران آمدم به خانه پدرم…

    ۱۰۹۲۸
  • دوستم به من چاقو داد تا از خودم دفاع کنم، چون مقتول قوی‌هیکل بود و من نمی‌توانستم در برابرش مقاومت کنم. من یک ضربه به…

    ۱۲۰۹۹
  • صد‌ها هزار نفر از ما کسانی را پدر و مادر خودمان می‌دانیم که در واقع نسبتی با ما ندارند.

    ۱۵۰۸
  • روزحادثه در داخل مغازه پدرم نشسته بودم و قصد داشتم با خوردن سم خودکشی کنم، اما در یک لحظه، تصمیم به کشتن پدرم گرفتم.

    ۱۲۰۳۷

تازه‌ها

پربازدید

پرطرفدار